حسن شدی که میانِ مُضیفِ چشمانت
تمامِ شهر به عشقِ شما گِدا باشند؛💚
#راحالحسنیمهدی
مَبهوتْ³¹⁵
حسن شدی که میانِ مُضیفِ چشمانت تمامِ شهر به عشقِ شما گِدا باشند؛💚 #راحالحسنیمهدی
براىِ كه گريه كنيم
آنكه بي حرم است..
يا آنكه بى كفن است💔
هدایت شده از مشقِ عشق | برای_او 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گزارش_شبکه_سه_از_فعالیت_گروه_جهادیمون
وقتی کار و برای شهید انجام بدی خودشون انتشارش میدن و پخشش میکنن...
📌به عشق شهدا هر هفته پنجشنبه و جمعه گلزار شهدای تهران خوشنویسی صلواتی روی سنگ انجام میشه ...
#به_عشق_شهید
#آرمانها_ادامه_دارند
mashghe_eshgh
مَبهوتْ³¹⁵
#گزارش_شبکه_سه_از_فعالیت_گروه_جهادیمون وقتی کار و برای شهید انجام بدی خودشون انتشارش میدن و پخشش می
الحمدالله..
کار برا شهدا باشه خودشون برکت میدن:)
آشیخِ کاربَلد خداقوت✌️
روز محشر که همه خلقِ خدا سرگشتهاند؛
ای خوشا برحال ما دورِ حسن گردیدهها..
#یامُعزالمومنین
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارون کربلا نبارید
برا ما بباره ..؟!
📍موقعیت:
رفتن به دانشگاهی که تمریناتِ این جلسهاش نوشته نشده ( فلذا به یاد حرف استاد که میگفت: تمرین از هرچی برام مهمتره! )🚶🏻♀
#مَه🤍
مَبهوتْ³¹⁵
وِی به ادامه مداحی پلی شده میپردازد.. :) #مَه🤍
عذاب وجدان واسه درس نخوندهای اگه داشتید
شور گوش کنید
میشوره میبره دوستان!🚶🏻♀
#مَه
ای ماهِ کاملی که لکی نیست رویِ تو¹³³!
قلبم برای دیدنِ رویِ تو لک زده..
#ابوفاضل
محشر،لحظه ی دیدار ..
صادق باشم باهات؟زیاد بهش فکر کردم .
به اولین سلام،به اولین ملاقات،به این که چی بهت بگم؟
دلتنگی بد دردیِ،آدمِ دلتنگ وقتی میرسه به کسی که دلش براش تنگ شده کلمه نداره،نگاه داره .
من قدِ چهارده قرن نگاه دارم عزیزِ دلم¹²⁸ ..
مَبهوتْ³¹⁵
محشر،لحظه ی دیدار .. صادق باشم باهات؟زیاد بهش فکر کردم . به اولین سلام،به اولین ملاقات،به این که چ
" به مرگ میکشَدَم
اشـتیـاقِ دیدنِ تو ¹²⁸..
آنقدردراتاقخودمروضهخواندهام
گاهیحسینمیشنومازوسایلم..💔
#کُنجِاُتاقم
میگن امام رضا یه جور خاصی رئوفه که
مثلا از هرجایِ عالم که صداش کنی،
همون لحظه نگاهت میکنه و میگه جانم…
-امامرضایدلم-
بابا رضا ۲_۲۰۲۴_۰۵_۰۷_۲۰_۰۷_۳۷_۸۶۲.mp3
4.92M
حقیقتا با شنیدن بابا رضای۲
عمیقا دلم خواست برگردم به بچگی..
به همون زمانی که با دل پاک و بی گناهم می رفتم حرم،
با مهر ها خونه سازی میکردم،
روی سنگ های سرد رواقها و صحنها سُرسُره بازی میکردم،
اونجایی که از شلوغی بدم
میومد و روی شونه های بابام
میشستم و از بالا نگات میکردم و
تمام تلاشمو میکردم خودم رو
به ضریحت برسونم..
با دستای کوچیکم هدیه ی تولد
برات کبوتر آوردم و
رهاش کردم توی آغوشت...
همون جایی که با تمام وجودم
با زبون بچگی میگفتم:
قدرتو میدونم بابا رضا جونم...!
و تو امن ترین برای من بودی،
درست مثل حالا:)
#چهارشنبههایامامرضایی💛