eitaa logo
مَبهوتْ³¹⁵
3.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
679 ویدیو
7 فایل
ماتُ و مَبهوتِ تواَم، ماهِ تَماشایی مَن.. __________________ عبدالرقیه‌خانوم³¹⁵ -غیر از علی‌"ع" و اولادش؛ هیچ -------------------- فروشگاهمون: https://eitaa.com/foroosh_mabhot اینم لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17305761504826
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*روز‌‌ شهادتی‌‌ تو‌رو‌ خدا‌ با‌حال‌ مناسب‌ گوش‌‌‌ کنید* پَ‌نَ:دورت بگردم بی‌بی‌جان دیشب مثل بچه‌هات تا نیمه‌شب برات اشک ریختیم و به صورتمون زدیم..😭
یه مقتل از خانوم بگم روز شهادتی یادگاری بمونه خودمو بیچاره کرده.. هر موقع فاطمیه میشه یادم میاد و تا آخر فاطمیه درگیرش ام...
مَبهوتْ³¹⁵
یه مقتل از خانوم بگم روز شهادتی یادگاری بمونه خودمو بیچاره کرده.. هر موقع فاطمیه میشه یادم میاد و تا
روزی که خانوم میخواست بار سفر ببنده ؛ حسنین و برای کاری از خونه بیرون فرستاد ؛ مولا هم طلق معمول برای انجام کارها و نماز و... به مسجد رفت. توی غمخونه ی علی فقط نوگُلِ سوخته ی‌ علی مونده بود و خانوم فضه... مادر ما به فضه فرمود : فضه ! الآن موقع نمازه ، من میرم تو حجره ی اختصاصی خودم تا نماز بخونم... تو دفعه ی اولی نیست که نماز خوندن من و میبینی ( یعنی میدونی چقدر طول میکشه ) بعد از تموم شدن نمازم آروم بیا جلو درِ هجره صدا بزن... اگه جواب دادم که هیچ ؛ اما اگه صدایی نشنیدی برو علی رو از مسجد صدا بزن‌...
فضه به اضطراب افتاد ؛ دلش مثله سیر و سرکه میجوشید ، فهمیده بود تقریباً داستان چیه... رفت جلو در هجره گوش وایساد:الله اکبر سبحان ربی العلی و بحمده و... اندکی که گذشت دیگه صدایی نیومد ، فهمید نماز خانوم تموم شده ؛ خودش رو به در نزدیک تر کرد و شروع کرد به در زدن و صدا زدن : یا بنت رسول ؟! صدایی نمیاد یا بنت ام‌المومنین ؟! یا ام الحسنین ؟! یا زوجةالحیدر؟! صدایی نمیاد که نمیاد طاقت نیاوورد و درب هجره رو باز کرد دید خانوم رو به قبله در بستر دراز کشیدند و ملحفه رو کشیدن رو خودشون... وا محمدا وا عَلیا...
یاد آخرین وصیت و سفارش خانوم افتاد ؛ سریع معجر به سر کرد تا از منزل خروج کنه به سمت مسجد ؛ همین که درب رو باز کرد و چارچوب در باز شد یهو امام حسن و امام حسین و که برای کاری رفته بودن بیرون پشت در دید : یا فضه ! ماذا يحدث؟! لماذا أنت قلق؟! چیشده ؟! چرا اظطراب داری ؟! چرا نگرانی؟! کجا داری میری این موقع... حسنین ام جوری که با خبر شده باشن دوییدن سمت هجره ی مادر ؛ دیدن درب هجره بازه دویدن داخل : وا اماه... وا مصیبتا... مادر چیشده ؟! تو که حالت خوب بود! امروز تازه بعد از چند وقت جارو دست گرفته بودی...
مَبهوتْ³¹⁵
یاد آخرین وصیت و سفارش خانوم افتاد ؛ سریع معجر به سر کرد تا از منزل خروج کنه به سمت مسجد ؛ همین که د
یا صاحب الزمان ببخش منو یاعلی عفو کن منو میدونم روضه ی سنگینیه خودمم بیچاره کرده همین الآن که مینویسم اشک امون نمیده ولی فقط میگم که شیعه هات بدونن سه غاصب ملعون چه بر سر مادر شما آوردن ولله قصد دیگه ای ندارم...
حسنین که رفتن داخل خانوم فضه ام رفتن به دنبال مولا تا مسجد ؛ از مسجد تا خونه ی مولا راهی نبود... نمیدونم چجوری مولا رو صدا زد ، ندیدم جایی ( بالاخره اون زمان مسجد محل عمومی مردم بوده و اکثراً مرد ها حضور داشتند و جدای از آن مولا هم به طور قطع در پیش مردان بوده ) اما وقتی مولا شنید کسی میگوید : یاعلی ! فاطمه ات رو دریاب...
از اینجا به بعد پای خودتون ؛ من و بیچاره وو رسوا کرده از اینجا به بعد😭
میگه همین که مولا شنید یکی میگه فاطمه ات رو دریاب ! مولا به سرعت از مسجد خارج شد ؛ (میدونید عرب ها دشداشه میپوشن که پاچه ی بلندی داره اکثرا زیره دست و پا میاد اگه جمعش نکنی...) تو این اندک راه ! انقدر مولا با عجله حرکت میکرد و از به اصطلاح از خود بی خود شده بود چند بار ( ۳ یا ۷ بار ) با صورت به زمین خورد...! بالاخره رسید خونه... دید حسنین آشفته ان زینب یه طرف نشسته حسن یه جا زار میزنه حسین یه گوشه ی ملحفه رو گرفته... همین که وارد چارچوب درب هجره شد... مقتل میگه من نمیگم : مولا عباش رو به طرفی پرت کرد عمامه رو از سر برداشت و به زمین کوبید دستاری که به کمر میبست و باز کرد و به یه طرف دیگه پرت کرد و رفت کنار بالین معشوقه اش...
صدا میزد : یا فاطمه ! یا زهرا ! جواب نمیداد اما مگه مولا ول میکرد : یا بنت الرسول ! یا کوثر ! یا ریحانه ! صدایی نمیاد مولا دیگه دید چاره ای نیست باید برا یه بارم که شده دست اش رو بزاره رو نقطع ی ضعف معشوقش : سر مطهر خانوم که این چند روز نمیتونست از درد تکون بده رو به دامن گرفت ؛ قطرات اشک از صورت مولا به صورت خانوم سرازیر شد و خانوم صدایی شنید که میگفت : یا فاطمه ! کلمینی ؛ انا علی... اینجا روح به کالبد بازگشت...
خانوم جان با دستان بی رمق اشک هارو از صورت مولا پاک کرد ؛ مولا آخرین حرف هاشو اینجا یا فاطمه اش زد.. و مردم بعد آن دیگر علی آن علی سابق نشد...
مَبهوتْ³¹⁵
‌ ای مادر بیچاره کرده غم ات عالمی رو حرمی ام نداری ؛ نشونی ام نداری که بخوایم بیایم اونجا لطمه بزنیم
ولی جدای از همه ؛ من تو فاطمیه بیشتر از اینکه بگم مادرم وای میگم : پدرم وای... مادر ما که راحت شد دیگه درد گردن اذیت اش نمیکه ۱دیگه درد پهلو نداره دیگه نفس تنگی نداره دیگه.... این پدر ماست که تازه عزاش شروع میشه...
بعداً وقتی مردم تحویلش نمیگرفتن شاید در نخلستان هایِ مدینه پیشِ خودش اینطور میگفت: بِستَری بود، وَلی هَمسُخَنِ خوبی بود!
بسه برای شما من برم خیلی اذیت‌تون نکنم... آخه بعضی چیزا رو نمیشه هرجایی گفت... فقط یادتون نره اینها همه زیره سره کیه... اذانِ بی علی ؛ سبب اش قتل مادر است!!!
فاطمیه اول تموم میشه.. میگذره.. اونی که مقید و عاقل باشه مشکی میپوشه وو ما بین دهه اول و دوم عزاداری اش رو انجام میده اما تویی که میگی اینها بدعته کم کم به فکر یه جواب باش برای : امام حسن که انقدر زود موهاش سفید شده بود ازش سوال کردن : یاحسن چرا انقدر موهات سفیده ؟!‌ شما که سنی نداری...؟! مضمونا فرمود ما بعد از اون شب زود پیر میشیم... یه جواب ام واسه مولا آماده کن که دیگه بعد اون شب اون علی سابق نشد و به گفته روایات و احادیث دیگه انتظار ابن ملجم رو میکشید یه جواب واسه حسین آماده کن که در کودکی یتیم شد... یه جواب واسه زینب واسه امام سجاد واسه امام صادق...
همه چیز تا توی هیئتی خوبه، آرومی، حس می‌کنی گریه کردی سبک شدی، امّا وقتی میای خونه همه می‌خوابن، سکوت می‌شه، تاریک می‌شه تازه شب رو حس می‌کنی تازه دوست داری روضه/مداحی پلی کنی و با خودت می‌گی کاش توی مجلس که بودم بیش‌تر گریه می‌کردم بیش‌تر لطمه می‌زدم و انگار تو هیچ کاری نکردی !
مَبهوتْ³¹⁵
همه چیز تا توی هیئتی خوبه، آرومی، حس می‌کنی گریه کردی سبک شدی، امّا وقتی میای خونه همه می‌خوابن، سکو
ببخشید که این شد؛ ببخشید که خیلی جمله‌ی سادات ببخشن رو شنیدم ولی هنوز نفس می‌کشم ..
از چای امشب جوری نوشیدم که انگار قراره فرداشبی در کار نباشه، همین قدر به هیئت، روضه، گعده و چای‌زغالیش ولع دارم .
از ایام بین فاطمیه اول تا فاطمیه دوم غافل نشید با معرفتا توی این روزا معلوم میشَنا :)))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فهمیده‌ام‌که‌روزی‌این‌شهر‌دستِ‌کیست دیدم‌به‌هر‌دکان‌نجف‌نام‌فاطمه‌است..
گاهی‌هم‌اینطوریه‌چه‌میشه‌کرد..! دعام‌کنید..
رفقا ما منسوب به اهل بیتیم، منسوب به سیدالشهداییم! بیاید هر غلط کاری که این دل گفت انجام ندیم ..