eitaa logo
متن مداحی
328 دنبال‌کننده
17 عکس
5 ویدیو
3 فایل
.
مشاهده در ایتا
دانلود
وقايع روز دوم محرم الحرام ( روز دوم محرم - سال 61 هجرى قمرى ) ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا. امام حسین علیه السلام پس از آن که با دعوت مردم کوفه و نامه هاى فراوان و پى در پى آنان روبرو شد، تصمیم به هجرت از مکه به سوى کوفه گرفت . با این که برخى از آشنایان و بزرگان مدینه ، مانند محمد حنفیه ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عمر، آن حضرت را از سفر به کوفه بر حذر کرده بودند و با دلایلى چند، تلاش کردند که وى را منصرف کنند، با این حال امام حسین علیه السلام سفر به کوفه را براى خویش تکلیف فرض ‍ کرد و به آن اقدام نمود. امام حسین علیه السلام در ماه ذى حجه سال 60 قمرى به قصد کوفه ، از مکه خارج گردید. قافله امام حسین علیه السلام پس از رسیدن به سرزمین عراق ، در منزلگاه ((شراف )) با سپاه یکهزار نفرى حر بن یزید ریاحى که از سوى عبیدالله بن زیاد براى تعقیب و یا نبرد امام حسین علیه السلام ماءموریت یافته بود، مواجه گردید و از آن پس ، مسیر تاریخ به سوى دیگر کشیده شد. حر بن یزید که در پى نامه هاى روزانه عبیدالله ، امام حسین علیه السلام را کنترل کرده و در مراقبت کامل خویش داشت ، بنا به فرمان عبیدالله بن زیاد، آن حضرت را از مسیر اصلى به صحراى خشک و غیر آباد کشانید. تا این که در روز پنج شنبه ، دوم ماه محرم سال 61 قمرى در سرزمین کربلا، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و از ادامه حرکت آن حضرت ، ممانعت به عمل آورد. امام حسین علیه السلام همین که متوجه شد، آن سرزمین ، کربلا است ، فرمود :اللهم انى اعوذبک من الکرب و البلاء پس فرمود: این موضع کرب و بلاء و محل محنت و عنا است ، فرود آئید که اینجا منزل و محل خیام ما است . این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان واقع خواهد شد قبرهاى ما. خبر داد مرا جدم رسولخدا (ص ) باینها. پس در آنجا فرود آمدند. دستور داد آن جا خیمه گاه و منزلگاه دایمى خویش قرار دهند. چون آن حضرت پیش از این از جدش محمد صلى الله علیه و آله و سلم و پدرش امیرمؤمنان علیه السلام شنیده بود که محل شهادتش در کربلا است .
دیشب مدینه بودمو، میگفتمو میخندیدم لالاییات تو گوشمه، رو دستت آروم خوابیدم بابا!نگو خواب میدیدم دیشب داداش علیم اومد به روی دستام بوسه زد میگفت عزیزم از سفر برات النگو خریدم ای وای بازم خواب میدیدم دیشب دیدم که عمه جون با قاسم اومد خونمون میگفت برات یه چادر خوشگل گلدار بریدم بابا!اینم خواب میدیدم دیشب میون دفترم، برای داداش اصغرم عکس عمو رو با علم کنار دریا کشیدم نگو بازم خواب میدیدم یه شب جا موندم از همه به روی دست فاطمه چشمام میرفت که خواب بره، با سیلی از خواب پریدم کاشکی اینم خواب میدیدم
اهل غربت و غم  اهل غصه و آه  داره کاروانی میاد از راه خیلی بی قرارو با حال جان کاه  داره کاروانی میاد از راه میاد از راه حسین سردار و سالاره ابا الفضلش علمداره  رقیه داره و قاسم    علی اکبری داره  رباب و طفل شیر خواره  چه قدر زینب دلش زاره  داره حس میکنه اینجا که از حالا عزاداره رسیده کربلا زینب ولی از غصه جون میده  میگه داداش کجاست اینجا که داره بوی خون میده  امون ای دل امون ای دل  زینب با غم و آه  میگه با چشم تر  برگردیم حسینم شدم مضطر شدم مضطر میگه ای برادر  ای دلدار خواهر  برگریدم حسینم شدم مضطر توی قلبم شده غوغا بیا برگردیم از اینجا  ببین داره میاد بوی جدایی از تو این صحرا  میترسم که بشم تنها اسیر غصه و غم ها  تو رو از دست بدم داداش  از این غم آه و واویلا  میترسم من از اون لحظه بخوای تنها بری داداش  من این پایین تو اون بالا روی نی ها بری داداش  امون ای دل امون ای دل بی تاب و پریشون میترسم از اینجا  چی باید ببینم تو این صحرا تو این صحرا  میترسم بیوفتی تنها دست اعدا  چی باید ببینم تو این صحرا  ببینم که بشه محشر  علی اکبر بشه پرپر  رباب دلشوره داره بد جوری واسه علی اصغر  ببینم با دل مضطر تو رو ای دلبر خواهر ببینم سمت تو دارن میان با نیزه و خنجر  الهی که نبینم اون دمی رو که گرفتاری  ته گودالی و تنها  نه یار و نه علم داری  میترسم من از اون لحظه میترسم من از اون لحظه بخوای تنها بری داداش  من این پایین تو اون بالا رو ی نی ها بری داداش  الهی که نبینم اون دمی رو که گرفتاری  ته گودالی و تنها  نه یار و نه علم داری  امو ای دل امون ای دل  امون ای دل امون ای دل   
کرامات آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم " عالم زاهد و وارسته زمانش مرحوم شيخ حسين بن شيخ مشكور رضوان الله تعالي عليه فرمود : در عالم رو يا ديدم در حرم مطهر حضرت ابا عبدالله (ع ) مشرف هستم و حضرت در آنجا تشريف دارند . يك نفر جوان عرب معدي (دهاتي ) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام كرد و حضرت با لبخند جوابش دادند . فرداي آن شب كه شب جمعه بود به حرم مشرف شدم و در گوشه حرم توقف كردم ناگهان آن جوان عرب معدي را كه در خواب ديده بودم وارد حرم شد و چون مقابل ضريح مقدس رسيد با لبخند به آن حضرت سلام كرد ولي حضرت سيدالشهداء (ع ) را نديدم و مراقب آن عرب بودم تا از حرم خارج شد . عقب سرش رفتم و سبب لبخندش را با امام (ع ) پرسيدم . و تفصيل خواب خود را برايش نقل كردم و گفتم چه كرده اي كه امام (ع ) با لبخند بتو جواب مي دهد . گفت : مرا پدر و مادر پيري است و در چند فرسخي كربلا ساكنيم و شبهاي جمعه كه براي زيارت مي آيم يك هفته پدرم را سوار بر الاغ كرده مي آوردم و يك هفته هم مادرم را مي آوردم . تا اينكه شب جمعه اي كه نوبت پدرم بود چون سوارش كردم مادرم گريه كرد و گفت : مرا هم بايد ببري شايد هفته ديگر زنده نباشم . گفتم : باران مي بارد ، هوا سرد است ، مشكل است ، نپذيرفت ناچار پدر را سوار كردم و مادرم را بدوش كشيدم و با زحمت بسيار آنها را به حرم رسانيدم و چون در آن حالت با پدر و مادرم وارد حرم شدم حضرت سيدالشهداء (ع ) را ديدم و سلام كردم آن بزرگوار برويم لبخند زد و جوابم را داد و از آن وقت تا بحال هر شب جمعه كه مشرف مي شوم حضرت امام حسين (ع ) را مي بينم و با تبسم جوابم را مي دهد . (26) اي كه بر دوست تمناي نگاهي داري بهر اثبات ارادت چه گواهي داري بايدت واله چو يعقوب شدن در شب و روز گر چو او يوسف گم گشته به چاهي داري از بردن اشك درون سوز نهاني بايد گر كه از درگه او خواهش جاهي داري تا كه هستي به گدايي در دربار حسين (ع ) عزت و فخر به هر مهتر و شاهي داري نام تو ثبت به ديباچه عشاق شود گر كه مهرش بدل خود پر كاهي داري اي كه در راه حسين استي و اولاد حسين (ع ) خوش به فرداي دگر پشت و پناهي داري اشك امروز بود توشه ره فردايت گر به ديوان عمل جرم و گناهي داري اجر پيوسته تو نزد حسين بن علي است تا كه در ماتم او اشكي و آهي داري كربلا آرزوي ماست حسين جان مددي چه بي منتظر چشم براهي داري خاك راه تو بود حامد و زر مي گردد گر كه بر خاك ره خويش نگاهي داري منبع.کتاب  كرامات الحسينية(معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت) 
کرامات آقا ابوالفضل العباس علیه السلام اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم " در كتاب مجموعه‏ي انوار علمي معصومين عليهم السلام تاليف، آقاي شيخ علي فلسفي صفحه‏ي 235 اين كرامت از حاج شيخ اسماعيل نايب نقل شده است كه: حاج شيخ اسماعيل نايب، فاضل عابد معاصر و داراي تاليفات فراوان، كه اين جانب افتخار شاگردي او را داشتم، مي‏فرمود: متولي حرم حضرت عباس عليه السلام گفت: من به گوش دردي مبتلا شدم و كارم كم كم به جايي رسيد كه اطباي بغداد عاجز شده و به من توصيه كردند كه به بيمارستانهاي خارج بروم. در يكي از بيمارستانهاي خارج، تحت برنامه، بستري شدم و پس از معاينه و آزمايش، اعضاي شوراي پزشكي گفتند كه بايد مورد عمل جراحي قرار بگيرم، ولي گفتند نود درصد امكان خطر وجود دارد به آنان گفتم: امشب را مهلت دهيد تا راي خود را اظهار نمايم. در آن شب بسيار محزون بودم اما يك مرتبه با خود گفتم، بيماران از خاك كربلا شفا مي‏گيرند و من، كه خود متولي قبر مطهر هستم، از اين فيض محرومم! خوشبختانه قدري از خاك قبر حضرت عباس عليه السلام با خود همراه داشتم. با حال توجه قدري از آن خاك را در گوشم ريختم و خوابيدم. صبح ديدم چرك خارج نشده و درد آن ساكت شده است. پزشكان براي گرفتن پاسخ نزد من آمدند، گفتم باز گوش مرا مورد آزمايش قرار دهيد. اين بار كه معاينه كردند، ديدند عارضه كاملا برطرف شده است. فورا كميسيون پزشكي تشكيل يافت و در باب اين حادثه‏ي معجزه‏آسا بحثهايي صورت گرفت. در طول بحث نظراتي داده شد و قرار شد نظر خود من را نيز در اين مسيله جويا شوند. من در جواب گفتم: به واسطه‏ي خاك قبر حضرت عباس عليه السلام است. با شگفتي گفتند: آيا از آن خاك چيزي باقي مانده است؟ گفتم: بلي، و به ايشان دادم. تربت حضرت را سه روز در آزمايشگاه مورد تجزيه و تحليل قرار دادند، روز چهارم پزشك آمد و با حال اشك گفت: سه روز آن را در دستگاه گذاشته‏ام و مي‏بينم خاك و خون است و اثر شفا در آن خون مي‏باشد. آري، در آن مدت كه در آن كشور بودم، همه جا در مجالس و محافل از اين كرامت سخن مي‏گفتند و جمعيت فراواني از فرقه‏ي كفار شيفته‏ي آن بزرگوار شدند و عده‏اي هم كه از نزديك شاهد قضيه بودند به اسلام گرايش پيدا كردند. ناقل اين كرامت گويد: به متولي باشي گفتم: اي كاش به آن رييس آزمايشگاه مي‏گفتي آيا مي‏تواني تشخيص بدهي اين خون كه در ميان خاك بوده از چه عضو حضرت عباس عليه السلام مي‏باشد. آن ماه كه خوانند من انجمنش‏ جلوه‏گر نور خدا از رخ پرتو فكنش‏ آيت صولت و مردانگي و شرم و وقار روشن از چهره‏ي تابنده و وجه حسنش‏ ز جوانمردي و سقايي و پرچمداري‏ جامه‏اي دوخته خياط ازل بر بدنش‏ آنكه آثار حيا جلوه‏گر از هر نگهش‏ وآنكه الفاظ ادب تعبيه در هر سخنش‏ ميوه‏ي باغ ولايت به سخن لب چو گشود خم فلك گشت كه تا بوسه زند بر دهنش‏ كوكب صبح جوانيش نتابيده هنوز كه شد از خار اجل چاك گل پيرهنش‏ آنچنان تاخت به ميدان شهادت كه فلك‏ آفرين گفت بر آن بازوي لشگرشكنش‏ همچو پروانه‏ي دلباخته از شوق وصال‏ آنچنان سوخت كه شد بي‏خبر از خويشتنش‏ خواست دستش كه رسد زود به دامان وصال‏ شد جدا زودتر از ساير اعضا ز تنش‏ كوته از دامنت اي شاه مكن دست (رسا) از كرم پاك كن از چهره غبار محنش‏ شعر از «رسا» منبع.کتاب   در كنار علقمه؛ كرامات حضرت عباس عليه السلام برچسب‌ها: کرامات امام زمان, امام زمان, كرامات حضرت ابالفضل العباس علیهما السلام, کرامات امام علی
ظهر وقتی دی یئتیشدی کربلایه کاروان کربلانین خاک پاکی تاپدی فیض جاودان   کربلا سویلر بئله گویا زبان حالیله وار یئری گر فخرقیلسام نه سمایه بی گمان   من قارابیرتوپراقی سن روسفید ائتدین حسین منده کی عز و جلاله مات اولوبدور آسمان   سن منی ائتدین قدوم پاکیویلن سرفراز یوخساحاشامن تاپام بوشان وشوکتده ن نشان   تاابدشکرایلسم اولماز بیری مینده ن ادا عفو قیل شاها دیلیم عاجزدی قاصردیر بیان   شاه دین دستوروئردی تاقورولسون خیمه لر اولسون آل هاشمین خورشید اجلالی عیان   خیمه لر نه خیمه لر قرص قمرتک تابناک خیمه لر نه خیمه لر رشگ گلستان جنان   خیمه گاهی ائلییب روشن جمال انوری بیر صفالی خیمه ده دوتموش علی اکبرمکان   خیمه ماه بنی هاشم آلیر دلده ن قرار صف چکیبلر صورتین ائتسینله رویت عرشیان   من خیالین روزنینده ن خیمه لرده غرق سیر خاطریمده اولدو ناگه محشرکبری عیان   بوستان هاشمی سولموش دونوبدورروزگار عصرعاشورا یئتیبدیر خیمه لر اولموش تالان   زینبین آرام جانی قتلگهده یئردوتوب غارت اولموش پیکری کامه یئتیبدیر ساربان   یوز قویوب کوه و بیابانه بنات هاشمی وامحمدناله سی آفاقه وئرمگده تکان   بیر ملر آهو کیمی آتلار قاباقیندا قاچیر آختاریر گویا آتاسین دختر شیرین زبان   یاندی اکبادیم"شهودی "قیل کلامه خاتمه طرز گفتارین وورور اودجانه ای جادوبیان   علی شهودی
حجازیدن باجی جان کریلایه خوش گلدون بو دشت پر غم و پر ماجرایه خوش گلدون   خلیل وارثینین حَجی تاپمیوب پایان منا چولونده نه چون ذبح اِیدنمدیم قربان منای عشقیده اما بو فعله وار امکان  منای عشقه منای منایه خوش گلدون   او یر که آدلانوب آدی جهاندا کرب و بلا همان او یردی  بو یر  ای عزیزه زهرا بو یردن عرشه اوجالدار حرملر آه و نوا دیار اوج نوا نه سمایه خوش گلدون   اگر چه ظاهر باطنده دشت پر غمدور ولیک باطن ظاهرده اوزگه عالمدور محل اقدس پیغمبران اعظمدور محل داد و نوا و بکایه خوش گلدون   نیازی یوخدی سالام کل مطلبی یاده آنام بتول گلر بوردا داد و فریاده یانار یانان اورکی غصه دن بو ماواده دیار مرحمت آشنایه خوش گلدون   دوشر دیار بلایاده مین بلایه باشیم جدا اولار بدنیمدن گیدر جدایه باشیم تلاوت ایلیر آیاتی آیه آیه باشیم صبور اولماقا درد و بلایه خوش گلدون   تجلیات جلالی بو یرده پیدادور شهید راه حقه گو بهشت اعلادور حسینیوین یوزی عشاقه چون مرایادور دیار آیینه حق نمایه خوش گلدون   بو یرده راس علی اکبریم اولار منشق بو یرده زخم سری دل آچار دِیَر هو حق رسول اکرمیله مطلقه اولار ملحق  محل فخر دل لیِ و لایه خوش گلدون   بو یرده قاسم شهزاده قانینه باتاجاخ مرادینه اودا اکبر تک عاقبت چاتاجاخ سریه خون دلون اشک چشمینه قاتاجاخ تسلی ویرماقا اول مبتلایه خوش گلدون   بو یرده باغلیاجاخدور سو یولارون اعدا   شجاعت علوی گورسدر او گون سقا فراتی فتح ایلیر مشکی اوخلانار اما نگارخانه میر ولایه خوش گلدون   بو یرده حقدی سوزوم یوخدی قیل و قال و مقال بو یرده آند اولا اللهه ذبح اولور اطفال بویرده جسمیم اولار جور ظلمدن پامال آنام باجی بورا عهد و وفایه خوش گلدون   دل (عتیقیده) وار آرزوی کرب و بلا دِه لطف اِیده اونا صاحب سبوی کرب و بلا دوای دردی اولا خاک کوی کرب و بلا محبت ایتماقا اهل عزایه خوش گلدون جناب طهمورثی (
رسید بالاخره قافله کنار فرات.. سلامتی حسین و قبیله اش صلوات! رباب امده با اصغرش خوش امده است رقیه امده با اکبرش خوش امده است چقدر خوب که جمع بزرگ ها جمع است تمام قافله پروانه عمه هم شمع است به بنده ها برسان جلوه ی رب آمده است خبر کنید زنان را که زینب امده است چه با شکوه میاید ز محملش پایین سر تمامی مردان مقابلش پایین حجاب دختر حیدر هزار پرده ی نور ز قد و قامت این زن نگاه عالم دور رکاب دار ابالفضل و پرده دار حسین شکوه این زن ابالفضل و اقتدار حسین چرا کسی نمیاید سلامشان بکند سلامشان بکند احترامشان بکند بزرگ بانوی این قافله پریشان است خدا بخیر کند خیره بر بیابان است گمان کنم خبر سر براش اوردند خبر ز غارت معجر براش اوردند رسانده اند خبر را که ای صبور حرم شکسته میشود این سمت ها غرور حرم اگر چه امده ای با دوصدجلال اینجا به عصر روز دهم میروی ز حال اینجا همان زمان که حسینت میان گودال است همان زمان که تنش زیر چکمه پامال است همان زمان که همه درمیان آشوبند به بوسه گاه نبی نیزه نیزه میکوبند لباس کهنه او از تنش جدا شده است بروی جسم شریفش برو بیا شده است کبود میشود از تازیانه پیکر تو سری به نیزه بلند است در برابر تو
شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان، پسر مظهر یزدان ، که بدی صاحب طبل و علم و بیرق و سیف و حشم و با رقم و با رمق اندر لب او ماه بنی هاشم وعباس علمدار و سپهدار و جهانگیر و جهان بخش و دگر نایب و سفا. شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا اباالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. دید کاندر حرم خسرو خوبان، شده بس ناله و افغان و پر از شیون طفلان، همه شان سینه زنان، نوحه کنان، موی پریشان، دل بریان، سوی عباس شتابان، که عمو جان چه شود جرعه ی آبی برسانی به لب سوختگان، کز عطش آتش بگرفته گلوی ما. شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. پس بیاویخت بدوش دگر خویش، یکی مشک چو مشکی که بدی خشک تر از لعل لب ماه مدینه، گل گلزار سکینه، به فغان گفت که یا بنت اخا، ناله مکن، ضجه مزن، ز آنکه عموی تو نمرده روم الحال کنم بهر تو من آب مهیا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. زور و بازوی علی باب الحوائج زور و بازوی علی باب الحوائج ناصر دین نبی ناصر علی ناصر دین حسین ناصر دین خدا پسر ام البنین که شدی قطع الیمین … علی العباس واویل حسین تنهاست واویلا فرق عباس کجا عمود آهن خسرو ناز کجا این همه دشمن فرق عباس کجا عمود اهن خسرو ناز کجا …این همه دشمن فرق عباس کجا عمود آهن خسرو ناز کجا …این همه دشمن حسین حسین حسین … ناصر دین حسین ناصر دین خدا پسر ام البنین که شدی قطع الیمین … علی العباس واویل حسین تنهاست واویلا فرق عباس کجا عمود آهن خسرو ناز کجا این همه دشمن فرق عباس کجا عمود اهن خسرو ناز کجا …این همه دشمن فرق عباس کجا عمود آهن خسرو ناز کجا …این همه دشمن حسین حسین حسین …
یا رقیه گل ولایی تو هدیه ی حی کبریایی تو نوه ی شاه اولیایی تو دختر شاه کربلایی تو تویی نور دل محبانت پدر و مادرم به قربانت یا رقیه زهرا نشانی تو نور چشمان شیعیانی تو عمه ی صاحب الزمانی تو سائلان را زِ در مرانی تو عالمان زمانه حیرانت پدر و مادرم به قربانت یا رقیه چو فاطمه خویت می وزد بر مشام جان بویت جنت شیعیان بود کویت دستای خالی ام بود سویت تویی گل، من خار گلستانت پدر و مادرم به قربانت یا رقیه گل حسینی تو همه هستی زینبینی تو مرتضی را نور دو عینی تو زینت جمع عالمینی تو شامل کل عالم احسانت پدر و مادرم به قربانت یا رقیه منم گدای تو شاملم لطف تو عطای تو در دل من بود ولای تو جنتم صحن تو سرای تو جنت شیعه صحن و ایوانت پدر و مادرم به قربانت ما همه خسته ایم و درمانده با ولای شما شدیم زنده همه دل ها زِ مهرت آکنده جود و رحمت تو را بود بنده تا صف حشر شیعه مهمانت پدر و مادرم به قربانت گل زهرا نما رقیه جان تویی مشکل گشا رقیه جان درد ما را دوا رقیه جان بده ما را شفا رقیه جان پر شد عالم ز نور ایمانت پدر و مادرم به قربانت همچو زینب به کربلا بودی شاهد ظلم اشقیا بودی تو اسیر رنج و بلا بودی چهل منزل با شهدا بودی با خدا بوده عهد و پیمانت پدر و مادرم به قربانت تن در خون تپیده دیدی تو حنجری را بریده دیدی تو سینه ای را دریده دیدی تو عمه را قد خمیده دیدی تو سوخت از داغ، قلب سوزانت پدر و مادرم به قربانت یا رقیه چو غنچه پژمردی غصه ها از داغ پدر خوردی هر کجا که نام حسین بردی کعب نی، تازیانه می خوردی شد سیه روی ماه تابانت پدر و مادرم به قربانت از ستم بر تو تازیانه زدند تو رو از کینه بی بهانه زدند دل بسوزد چه ظالمانه زدند بر سر و رو و کتف و شانه زدند شیعه تا روز حشر گریانت پدر و مادرم به قربانت دشمن دین حق به جای کمک زده بر زخم تو رقیه نمک زده بر چهره ی تو مهر فدک از عدو خورده ای رقیه کتک شده کم سو نور چشمانت پدر و مادرم به قربانت شامیان از بس بد و پستند دست های کوچک تو را بستند نانجیبان دل تو بشکستند پیش چشمت لب پدر خستند سر بابا شمع شبستانت پدر و مادرم به قربانت شده کاخ یزید ویرانت بسته دشمن ز کینه دستانت سر بابا دارو و درمانت شد فدای سر پدر جانت هر دل عاشق تو نالانت پدر و مادرم به قربانت گفته ای درد دل به تاب و تب جان تو آمده دگر بر لب بابا ممنون عمه ام زینب تو مرا همرهت ببر امشب شد رقیه بابا پریشانت پدر و مادرم به قربانت من (رضا) نوکر شما هستم شکر لله که دل به تو بستم از ولایت همیشه سرمستم در همه عمر به یادتان هستم منم عبد و غلام و دربانت پدر و مادرم به قربانت
دوبیتی من رقیه همنشین زینبم گوشه ی ویرانه در تاب و تبم قامت خم، با رخ نیلی شده از غم داغ پدر جان بر لبم ▪️ سه ساله دختر خون خدایم به سیرت فاطمه خیرالنسایم مسیر کوفه و شام و خرابه عزادار حسین سرجدایم ▪️ نگر بر آه شبگیرم پدرجان در این گوشه زمین گیرم پدرجان دعا کن در کنار تو بمیرم که از این زندگی سیرم پدرجان ▪️ گلی از گلشن زهرا رقیه چو زینب کعبه ی دل ها رقیه سه ساله دخت سالار شهیدان شفیع روز وا نفسا رقیه ▪️ ای گل زهرا چراغ خانه ام آمدی با سر در این کاشانه ام ای غریب فاطمه خوش آمدی روشن از نور تو شد ویرانه ام ▪️ ای پدرجان من به تو دل بسته ام کن نگه بر این دل بشکسته ام یوسف زهرا مرا با خود ببر دیگر از این زندگانی خسته ام ▪️ از روز ازل دل به تو بستیم رقیه ما سائل درگاه تو هستیم رقیه بنما نظری از کرم و لطف ز رحمت در بزم عزای تو نشستیم رقیه
Vahid.Shokri.Hava.Havaye.Karbala.mp3
5.1M
خادم اهل بیت 🌺: هوا هوای کربلا هوا هوای کربلا♫● شور و نوای کربلا آماده شیم سینه زنا♫● برای عزای کربلا♫● ای ضربان دلم خط امان دلم♫● حسین وای حسین وای ♫● شور و نوای دلم خط امان دلم♫● حسین وای حسین وای حسین وای حسین وای♫● ▂ ▃ ▄ ▅ ▆ █ پرچم و بیرق طبل و سنجمون آمادس♫● واسه روضت پیر و جوانمون آماده ست♫● باز محرم شد آقا واسه ما یعنی♫● روضه گودال تو جونمون آمادست♫● حسین نعم الامیر حسین نعم الامیر♫● ▂ ▃ ▄ ▅ ▆ █ صدای زنگ قافله از دور میاد با فاصله♫● یه طرف عباس و حسین یه طرف شمر و حرمله♫● میر و علمدارمی سید سالارمی♫● حسین وای حسین وای حسین وای حسین وای♫● موج فرات و ببین ای یل ام البنین♫● حسین وای حسین وای حسین وای حسین وای♫● ▂ ▃ ▄ ▅ ▆ █ ای ابوالفضلی ها امیر و سردار اومد♫● ای میوندار پرچم بیار علمدار اومد♫● قافله سار اومده برای حفظ دین♫● زینب کبری با حالت غمبار اومد♫● حسین نعم الامیر حسین نعم الامیر♫●