با عمه اش به پای حسین گریه میکند
در سجده هم برای حسین گریه میکند
سجاد آل عشق و امام بکاست او
هر لحظه در هوای حسین گریه می کند
هشتاد درصد از لحظات غمش شده
وقف حسین و جای حسین گریه می کند
با خاطرات نیزه و سر لطمه می زند
با یاد آن عبای حسین گریه می کند
ای ریز ریز من چه قدر مختصر شدی
تو قصه های چشم منی، غصه سر شدی
یعقوب اگر به جای من زار و خسته بود
یعقوب اگر به جای من دلشکسته بود
یعقوب اگر نظاره به گودال کرده بود
بار سفر به سوی خداوند بسته بود
بابای من به زیر سم اسب رفته بود
اعضای اطهرش ز مفاصل گسسته بود
سازگار
درد بسیار ، مداوا گریه
ارث جامانده ي زهرا گریه
روزها ناله و شبها گریه
آب میخورد ، ولی با گریه
گریه بر آبِ وضویش میریخت
خونِ دل بر سر و رویش میریخت
گریه بر شاه شهیدان خوب است
گریه بر کشته ی عریان خوب است
گریه بر دامن طفلان خوب است
گریه بر آن لب و دندان خوب است
خواسته هر سحرش گریه کند
در فراق پدرش گریه کند
گریه بر ناله ي آن مادرها
گریه بر گریه ي آن دخترها
گریه بر غارت انگشترها
گریه بر واشدن معجرها
رنگ مهتاب ، زمینش میزد
دیدن آب ، زمینش میزد
گریه بر ناقه نشسته سخت است
گریه با پیکر خسته سخت است
گریه با بال شکسته سخت است
گریه با گردن بسته سخت است
گریه خوب است که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد
آنکه را هست پیاده نکُشید
تشنه را بر لب باده نکشید
طفل را اینهمه ساده نکشید
ذبح را آب نداده نكشيد
هیچکس آب به گودال نبُرد
پدرم ذبح شد و آب نخورد
آمد و دید تنی افتاده
کشته ي بی کفنی افتاده
شه بی پیرُهنی افتاده
پاره پاره بدنی افتاده
همه پروانه و شمعش کردند
بوریا آمد و جمعش کردند
آمد و دید کنارش پر نیست
بدن افتاده ولیکن ، سر نیست
چند انگشت ، وَ انگشتر نیست
این حسین است ولی دیگر نیست
بسکه با نیزه قلیلش کردند
ذبح کردند قتیلش کردند
علی اکبرلطیفیان
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
#سیدپوریا_هاشمی
منی که آسمان خاک رهم بود
تمام هستیم زیر و زبر شد
تمام مردها رفتند اما
نصیب من فقط خون جگر شد
اگر چه نیمه جان بودم پدر جان
ولی خیلی بجانت راه رفتم
برایم باورش سخت است اما
کنار قاتلانت راه رفتم
میان نیزه داران حرامی
کجا آخر مجال خواب میشد
بروی ناقه ی رم کرده بودم
تکان میخورد و پایم آب میشد
نمک نشناس های شهر کوفه
به اشک چشم عمه خنده کردند
به ما خرما و نان خیرات دادند
مرا پیش سرت شرمنده کردند
میان حلقه دستم جا نمیشه
نمیدانم چرا بازش نکردند
گل اتش سرم افتاد بابا
ولی عمامه را بازش نکردند
همه بر بام خانه جمع بودند
امان از اتش و از دود در شام
در آن اوضاع سهل ساعدی دید
تمام چکمه ام خون بود در شام
میان مجلس یک عده عیاش
توان خویش را از دست دادیم
همه بر صندلی هاشان نشستند
ولی ما چند ساعت ایستادیم
نمیخواهم بدانی اصلا از کاخ
نمیخواهم بدانی اوج غم را
که من بر هیچکس حتی تو بابا
نگفتم روضه ناموسیم را
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
#مرضیه_عاطفی
در خیمه ماند و داغ دید و قسمتش تب شد
بعد از پدر پشت و پناهِ عمّه زینب(س) شد
آتش کشیدند و به غارت رفت هر چه بود
بسکه هجوم آورده؛ خیمه نامرتّب شد
روز دهم با رأسِ بر نیزه به پایان یافت
قدّش خمید و روزگارش بعد از آن شب شد
در پیش چشمش یک نفر رفت و طناب آورد
حرف از اسارت آمد و صبرش لبالب شد
با دست بسته خیره شد بر ناقه! اشکش ریخت
در محضرش زانو زد و مَرکب مؤدّب شد
میدید عمّه در شلوغیِ سرِ بازار
با چادرش رو میگرفت و بد معذّب شد
هم داغ، هم بارِ امامت روی دوشش داشت
با خطبۂ جانانه اش ناجیِ مذهب شد
سی سال گریه کرد هر جا آب را می دید
تا که به «سیدّالبُکا» آقا ملقّب شد!
سبک : #زمینه
#حاج_حسین_سیب_سرخی
#بابامو_تنها_نذاری
#زمینه
#شب_تاسوعا_محرم_الحرام_۱۴۴۲
#هیات_روضة_العباس "علیه السلام"
بابامو تنها نذاری مرده و قولش
برای ما آب بیاری مرده و قولش
عطش عطش
بالا گرفت تو خیمه ها
عمو عمو
برس به داد بچه ها
پس چی شد کی میای فرات گریه می کنه
پس چی شد کی میای رباب زجه می زنه
توبه قولت عمل کردی تیرا نزاشتن
مشک آبو بغل کردی تیرا نزاشتن
میشه علم رو برداری از روی خاکا
میشه علم رو برداری ببری بالا
عمو عمو
چرا نیومدی حرم
عمو ببین
گره زدن به معجرم
چشمای مشک آب باهات گریه می کنه
خواهرم خیمه ها برات گریه می کنه
علمت سر پناهم بود تیرا نزاشتن
شونه هات تکیه گاهم بود تیرا نزاشتن
یا عباس جی بالماء لسکینه
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🗓 #تـقـویـم_شـیـعـــه ↯↯
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت🔟
بعد از مراسم عزاداری امام سجاد علیهالسلام و اهل بیت اباعبدالله نزدیک مدینه رسیدند
امام فرمود خیمهها را سرپا کنند و زنان
و اهل بیت وارد شدند
سپس به بشیر فرمود:
وارد مدینه شو و مردم را از شهادت اباعبدالله علیهالسلام و آمدن ما با خبر کن
بشیر اطاعت کرد و وارد مدینه شد و به مسجد رفت سپس صدایش به گریه بلند شد و اشعاری سرود و گفت:
من بشیر ابن جنلم فرستاده امام سجادم،
علی ابن حسین با عمهها و خواهرانش بیرون دروازه مدینهاند و مرا فرستاده تا مکانش را به شما معرفی کنم
مردم شتابان به خارج مدینه هجوم آوردند
زنی نماند در مدینه که بیرون نیامده باشد
همگی صدایشان به گریه و شیون بلند شد و مدینه یکپارچه ضجه و ناله شد
وقتی مردم خارج از مدینه تجمع کردند
امام از خیمه خارج شد در حالی که گریان بود و دستمالی در دست داشت که اشکهایش را پاک میکرد
مردم با دیدن حضرت صدایشان به شیون بلند شد و حضرت را تسلیت و تعزیت گفتند
امام روی صندلی نشست و سپس با دست اشاره کرد که مردم ساکت شوند
سپس ضمن ایراد خطبه فرمود:
خدا را حمد و سپاس میگویم که ما را با ابتلا به مصیبتهای بزرگ در معرض امتحان و آزمایش قرار داد
حسین و افراد و اهل بیتش را کشتند و زنان و کودکانش را اسیر کردند و سر بریدهاش را شهر به شهر گرداندند
این مصیبتی است که مثل و مانندی ندارد
مردم! ما از شهر خود رانده شدیم و در بیابانها سرگردان شدیم، بدون آنکه جرمی مرتکب شده باشیم و یا شکافی در اسلام پدید آورده باشیم
چه مصیبت بزرگ و جانسوز و رنج دهندهای بود که به ما رسید و ما به حساب خدا میگذاریم که او عزیز است و انتقام گیرنده
⬅️ ورود اهل بیت به مسجد رسول الله
اهل بیت به محض ورود به مدینه قبل از رفتن به خانههایشان به کنار قبر مطهر رسول الله میروند تا گزارش سفرشان را به رسول خدا بدهند و شکایت کنند
چه گفتگوهایی بود و چه درد و دلهایی کردند که تاریخ از بیان آن عاجز است و مختصراً آورده میشود:
زینب سلام الله علیها دستها را دو طرف درب مسجد گذاشت و سر را داخل مسجد برد و صدا زد: یا جداه! خبر قتل برادرم حسین را آوردهام
سکینه با صدای بلند فریاد کشید:
ای جد گرامی از آنچه بر ما گذشته است
پیش تو شکایت آوردهام
به خدا قسم سنگدل تر از یزید ندیدم
و کافر و مشرکی بدتر از او ندیدم
با چوب خیزران بر لب و دندان پدرم
حسین میزد و میگفت:
حسین چوبها را چگونه میبینی!؟
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📗لهوف، صفحه ۱۹۷
📚بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۱۴۷
📒نفس المهموم، صفحه ۴۶۹
📓حیات الحسین، جلد۳، صفحه۴۲۵
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_کوفه
#میثم_تربتی
▶️
چو موی یار پریشان شدیم بعد از تو
شکسته، خَسته و حیران شدیم بعد از تو
تو زیر سم ستوران کوفه اما ما
سوار ناقه عریان شدیم بعد از تو
@hosenih
میان خيمه آتش گرفته لرزیدیم
درون شعله هراسان شدیم بعد از تو
زمان غارت معجر دلم شکست حسین
میان خلق نمایان شدیم بعد از تو
دلم کنار تن پاره پاره ات بود و
روانه سوی بیابان شدیم بعد از تو
@hosenih
به کوفه ای که شد آباد دست بابایم
چقدر بی سر وسامان شدیم بعد از تو
میان مجلس ابن زیاد محو تو و
شکوه آیه قرآن شدیم بعد از تو
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#رضا_فراهانی
▶️
عمریست در عزای شما گریه می کنیم
از کودکی برای شما گریه می کنیم
سوز شما به نوحه ما شور می دهد
انگار با نوای شما گریه می کنیم
@hosenih
بوده است چون که خلقت ما از گل شما
با آب دیده های شما گریه می کنیم
شادیم با شما و غمینیم با شما
در روضه پا به پای شما گریه می کنیم
چشمان ما و گریه برای شما کجا
شک نیست با دعای شما گریه می کنیم
آن روز پیش خصم نمی شد که گریه کرد
امروز ما به جای شما گریه می کنیم
گفتید اشک ماست چو مرهم به زخمتان
با نیت دوای شما گریه می کنیم
این دست ما نبود که مجنونتان شدیم
گشتیم مبتلای شما گریه می کنیم
وقتی خدا برای شما گریه می کند
همراه با خدای شما گریه می کنیم
دل های ما از آن که زمین گیر کربلاست
همواره در هوای شما گریه می کنیم
@hosenih
از روی نی نوای شما را شنیده ایم
بر داغ نینوای شما گریه می کنیم
ای کشته های اشک خدا خونبهایتان
تا جان شود فدای شما گریه می کنیم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_مصائب
#محمد_غفاری
▶️
میرسند از راه غمها، تا زمینگیرت کنند
سنگها با طعنههاشان بیشتر پیرت کنند
@hosenih
مثل چشمت آیه آیه سوره ی مریم گریست
با نخستین واژهاش وقتی که تفسیرت کنند
سخت بود اینکه تمام راه در غربت گذشت
سختتر اینکه تمام شهر تکفیرت کنند
سهم آنها آه و نفرین تو شد میخواستند
با کمی خرما و نان از زندگی سیرت کنند
@hosenih
«ما رأیت و...» گفتی و جنگ نگاهت شد جمیل
چشمها باید فرار از برق شمشیرت کنند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_کوفه
#مهدی_نظری
▶️
دست منو زنجیر ،فکرش را نمی کردم
چه زود گشتم پیر، فکرش را نمی کردم
بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر
باحنجرت درگیر، فکرش را نمی کردم
@hosenih
من باتو بودم بی تو از عمرِ بدون تو...
...اینقدر باشم سیر ! ، فکرش را نمی کردم
مسمار و پهلو و غلاف و شعله را دیدم
اما گلو و تیر، فکرش را نمی کردم
دیدم برادر اصغرت را پیش چشمانت
تیری گرفت از شیر، فکرش را نمی کردم
بی دست شد سقا و پرچم بر زمین افتاد
آن دستِ پرچمگیر،...فکرش را نمی کردم
تا بود عباسم کنارم، شمر می لرزید
حالا که گشته شیر، فکرش را نمی کردم
شمشیر بالارفت و پایین آمد و اکبر...
مُردم از آن تصویر،فکرش را نمی کردم
در کوچه های کوفه در پیش کنیزانم
خیلی شدم تحقیر،فکرش را نمی کردم
@hosenih
خوابی که دیدم در زمان خردسالی ام
با اینکه شد تعبیر،فکرش را نمی کردم
حالا فقط من ماندم و رأس تو بر نیزه
ای وای از این تقدیر،فکرش را نمی کردم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_مصائب
#مرتضی_حیدری_آل_کثیر
▶️
غمی از سینه ام نزد بیرون هر چه بر سر زدم هیاهو را
مردگان مرا صدا بزنید ،آه ای ضجه های عاشورا
اگر اینگونه شاد می گریم همه از برکت مصیبت اوست
همه از یمن این عطش ،که زده ست ،رگ بارانیِ فراسورا
@hosenih
قطره قطره اسیر واشدنم ،شعله شعله شهیدم از حسرت
روضه ی تشنه ای درون سرم،موبه مو خوانده راز گیسو را
به غزلهای تشنه مانده قسم،به خدایی که اینچنین زیبا
به ظرافت نشانده در دلِ هم،نیزه و سینه ،تیر و ابرو را
که من از چشم بادها دیدم ،شعله در خیمه ی حرم می سوخت
خواهری در پی برادر تا....لحظه ی سر بریدنِ اورا...
@hosenih
ونبیند به غیر زیبایی،خواهری دلشکسته،خسته،اسیر
وقتی از کودکی چنین دیده ست،داغ دیوار و میخ و پهلو را
غمی از سینه ام نزد بیرون هر چه بر سر زدم هیاهو را
مردگان مرا صدا بزنید ،آه ای ضجه های عاشورا
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چند بیت روضه 😭
مهمان ما باشید
سادات حلال فرمائید
#اسارت ( غیرتی ها ببخشند )
▪️😭▪️
خدا کُنَد زِ لبت یک سلام هم باشد
وَ سایهات به سرم مُستدام هم باشد😭
بریز گیسویِ خود را به شانههای نسیم
که خوشتر است که ماهم تمام هم باشد😭
کم است اینهمه دشنامهای طولانی
که کوچه کوچه نگاهِ حرام هم باشد 😭
گذشتن از گذرِ تنگِ کوچهها سخت است
و سخت تر که در آن ازدحام هم باشد😭
فقط نه اینکه پُر از آشناست هر طرفم
کنیزِ خانهیمان رویِ بام هم باشد 😭
شبِ گذشته یتیمت به ضربِ زجر آمد
بلورِ خورده تَرَک بی دوام هم باشد 😭
چه حال میشوی آن لحظهای که تنهایی
اگر که با تو سنان هم کلام هم باشد 😭
خدا کُنَد سرِ طفلت نیاُفتد از نیزه
خدا کُنَد که سرش تا به شام هم باشد😭
لباس کهنهی خود را برایم آوردند
میانِ کوفه کمی احترام هم باشد😭
دلم خوش است که با نیزهی تو میآیم
اگرچه فاصلهام یک دو گام هم باشد
😭😭😭😭😭😭😭😭
الا لعنت الله علی القوم الظالمین