🍃یک بار دیگر جدی نگاهم کرد و رویش را برگرداند. عجیب بود با یک نگاه چنان ته دلم خالی می شد که شاید اگر سرم داد می زد، آن قدر حساب نمی بردم. دستش را محکم گرفتم. «محمد» همان طور جدی برگشت. «بله» از لحن جدی اش دلخور شدم و با حرص گفتم:
- با من این جوری حرف نزن. خوب ناراحتی من....
ساکت شدم، باز ماندم، نمی دانستم چه بگویم؟! لبم را گاز می گرفتم و سرم را زیر انداخته بودم. چند لحظه صبر کرد. بعد دستش را زیر چانه ام برد و سرم را بالا گرفت. «تو، چی؟!» لحنش مثل معلمی بود که با شاگردش حرف می زند. من هم مثل شاگردهایی که می خواهند سر معلمشان کلاه بگذارند، اما نمی دانند چه جوری، گفتم:
- هیچی، یادم رفت
- مهناز؟!
این طور که صدایم می کرد، حال غریبی می شدم. اشک چشم هایم را پر کرد. فقط گفتم: «الان همه می آن» و اشکم سرازیر شد. محمد با حیرت و تعجب گفت: «چی؟!»
درماندم. نمی دانستم آنچه را حس می کنم چطور باید بگویم. فقط سرم را تکان دادم و اشک ریزان رو برگرداندم. به زور صورتم را برگرداند. اشک هایم را با دستش پاک کرد و ناراحت گفت:
- حرف بزن. گریه برای چیه؟ خیلی خوب اصلاً نمی خواد بگی، خوبه؟!
و آن قدر حرف زد و شوخی کرد تا آرام شدم. بعد در حالی که دستم را توی دستش نگه داشته بود، گفت:
- هنوزم مثل بچگی هات فوری گریه می کنی، آره؟!
- تو کی گریه ی منو دیدی؟
- یادت نیست، سر هرچی با زری دعوایت می شد فوری گریه کنان یا از خونه ی ما میرفتی خونه تون پیش مامانت یا از خونه ی خودتون می آمدی پیش مامان من شکایت کنی؟
خنده ام گرفت و گفتم:
- تو چه چیزهایی یادت مونده، خوب اون موقع بچه بودم!
- قهر کردنت هم هنوز یادمه! یعنی دیگه بزرگ شدی و اون عادت ها از سرت افتاده؟!
با تعجب گفتم:
- من کی قهر کردم؟
🍃اون روز که تو و زری توی حیاط سر ظهر، سروصدا راه انداخته بودین اومدم در خونه تون یادته؟! چقدر اون روز به چشمم دوست داشتنی اومدی. مثل بچه هایی که زیر بارون مونده باشن با اون موهای خیس و پاهای برهنه.
خندیدم و گفتم:
- خوب؟!
- یادت نیست تا مدت ها وقتی من خونه بودم نمی اومدی پیش زری، من رو هم که می دیدی به روی خودت نمی آوردی؟!
- خُب بهم برخورده بود
با تعجب گفت:
- من که به تو چیزی نگفته بودم؟!
- اِ، تشر زدنت به زری نصفش هم مربوط به من می شد دیگه
از ته دل خندید و گفت:
- خدا به داد برسه. از تشری که به زری زدم این قدر بهت برخورده، با خودت دعوا کنم چی می شه؟!
رنجیده گفتم:
- مگه قراره با من دعوا کنی؟!
مثل بچه های تخس گفت:
- خوب اگه دختر خوبی باشی که نه....
و از قیافه ی آماده ی پرخاش من چنان از ته دل خندید که خودم هم خنده ام گرفت.
🍃 لحظه هایی در زندگی هست كه توی ذهن آدم حك می شود . مثل یك عكس و تصویر همیشه توی ذهن ، دست نخورده و ثابت می ماند و آدم به گذشته كه بر می گردد ، درست به روشنی روز اول جلوی چشمش نقش می بندد . خاطرات روزهای اول من و محمد چنان روشن توی ذهن من حك شد كه سال ها بعد هم تازگی روز اول را داشت . بعدها یاد آن روزها و لحظه ها كه می افتادم گرمای دست های با محبت ، زلالی نگاهش ، آهنگ مردانه و مهربان صدایش و عطر تنش چنان توی وجودم می پیچد كه احساس می كردم رویم را كه برگردانم باز در كنارم است .
🍃یادم است اولین اختلافمان تقریباً سه ماه بعد از عقد ، اواخر شهریور ، پیش آمد . محمد درگیر انتخاب واحد و كارهای دانشگاهش بود و من برای اول مهر و رفتن به مدرسه آماده می شدم . قرار بود مادر مریم روپوش مدرسه من و زری را بدوزد. برای همین با زری رفتیم پیش اكرم خانم كه بپرسیم چقدر پارچه لازم داریم. اكرم خانم هم كه اتفاقا همان روز قصد داشت برای خرید برود، گفت:
- اكه دوست دارین می تونین همین امروز همراه خودم بیاین خرید تون رو بكنین . منم تا آ خر هفته روپوش رو آماده می كنم.
زری چون اجازه نداشت از اكرم خانم خواهش كرد زحمت خرید را بكشد ولی من با غروری خاص احساس كردم دیگر احتیاج به اجازه ندارم. دیگر یك زن شوهر دار بودم و با خیال راحت فقط از زری خواستم به مادرم بگوید كه برای خرید همراه اكرم خانم رفته ام. اكرم خانم پرسید :
مهناز جون به محمد آقا گفتی؟ با خونسردی گفتم: نه برای چه؟ تنها كه نیستم با شما می رم تازه كارم واجبه. حتی برای یك لحظه هم فكر نكردم باید به محمد گفته باشم تازه حس خوبی داشتم از این كه دیگر لزومی ندارد از مادرم هم اجازه بگیرم. به هر حال همراه اكرم خانم و مریم رفتم و چون اكرم خانم خرید های دیگری هم داشت كارهایش طول كشید و تقریبا دو ساعت از غروب گذشته بود كه برگشتیم. حتی به ذهنم خطور نكرده بود كه اشتباه كرده ام. فقط برای محمد دلتنگ شده بودم. همان طور كه داشتم از اكرم خانم برای این كه تا دم خانه همراهی كرده بود تشكر می كردم زنگ را فشار دادم كه محمد مثل این كه پشت در باشد بلافاصله در را باز كرد.
ادامه دارد...
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🔴 #فرمول_زیبای_قرآنی 💠 با همسرم آیهی هفتم سوره ابراهیم علیهالسلام را میخواندیم: «وَ إِذْ تَأَذّ
پستهای روز چهارشنبه(خانواده وازدواج)👆
روز پنجشنبه( #حجاب_و_عفاف )👇
مطلع عشق
#افزایش_ظرفیت_روحی 75 ✅ وقتی انسان در هر اتفاقی از همون اول تسلیم امر خدا باشه مهربان تر رفتار خوا
#افزایش_ظرفیت_روحی 76
🔸 مثلا اطرافیان حضرت امام (ره) تعریف میکنن که گاهی میدیدن که ایشون در قنوت نمازشون دعا میکردن که خدایا منو با حاج عیسی محشور کن!
حاج عیسی پیرمردی بود که برای امام چای میریخت و خدمت میکرد، اما حضرت امام از خدا تقاضا داشت که هم درجه اون پیرمرد بشه! این یعنی چی؟
🍮
✅ یعنی عزیز دلم همۀ این ظواهری که تو توی دنیا میبینی همش بساط امتحانه.
💢 مهم این نیست که تو حتما هزاران جلد کتاب بنویسی و هزاران میلیارد کمک کنی به مردم و کلی کارای بزرگ کنی تا به مقامات بالای بهشتی برسی؛
مهم اینه که تو در همون امتحانات سطح پایین یا بالایی که داری نمره 20 بگیری.
✔️بنابراین اگه دیدی کسی از تو جلو زده آروم باش! واقعی نیست.
"تو نگاهت فقط به امتحانات خودت باشه".
💥 اگه شما به همه صحنه های زندگیتون نگاه امتحانی داشته باشید تمام نا آرامی ها و ناراحتی هاتون از بین میره.
❣ @Mattla_eshgh
🔻چادریها را مسخره کنید و بگید کلاغ سیاه!!!
دستور رئیس ساواک به حزب رستاخیز در خصوص تمسخر و اهانت به چادریها
🗞 سند خیلی محرمانه ساواک ۲۱ مهر ۱۳۵۵
❣ @Mattla_eshgh
🅾وقتی تصمیم میگیرند کادر درمان و خانوادههایشان را با واکسن مضر انگلیسی #آسترازنکا واکسینه کنند ...
✍ خبرها از تلفات بالای این واکسن در ایران و جهان حکایت دارد، که بدلیل بایکوت خبری رسانههای اثرگذار به اطلاع عموم مردم نمیرسد
واکسن آسترازنکا به حدی مضر است که تزریق آن در بسیاری از نقاط اروپا ممنوع شد، متأسفانه بدستور حسن روحانی که تابعیت انگلیسی دارد؛ واکسنهای مرجوعی کشورهای اروپایی وارد شده و میخواهند به مردم تزریق کنند❗️
اگر جان عزیزانتان را دوست دارید، واکسن تزریق نکنید⛔️
#واکسن خارجی ممنوع🚫
❣ @Mattla_eshgh
⛔رابطه جنسی آزاد ولی حجاب ممنوع
❌بر اساس قانون موسوم به رومئو و ژولیت در فرانسه سن رابطه جنسی به ۱۵ سال کاهش یافت و زیر ۱۵ سالم میتونن با فردی حداکثر ۵ سال بزرگتر از خودشون رابطه داشته باشن. ولی حجاب زیر ۱۸ سال ممنوع شده. یعنی فرد میتونه رابطه جنسی داشته باشه ولی نمیتونه حجاب داشته باشه/ اروپا وضع کردن محکمترین قانونها برای مقابله با اسلام را در دستور کار قرار داده و در این بین فرانسه پیش قدم است. تا سال ۲۰۵۰ اکثریت جامعه اروپا را مسلمانان تشکیل خواهند داد...
❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از KHAMENEI.IR
14000306_40588_1281k.mp3
11.59M
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات امروز رهبر انقلاب در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس شورای اسلامی. ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
#انتخاب_درست_کار_درست
💻 @Khamenei_ir