eitaa logo
مطلع عشق
276 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
واقعاً خدا را شکر که اهل جویدن ناخن نبود وگرنه با این همه خجالت و اضطراب حتماً ناخن سالم برایش نمیماند ! حسن دوباره شروع به نق نق کرد و معصومه مجبور شد از جمع عذر بخواهد و همراه او به اتاقش برود. به اتاق که رفت حسن را روی زمین گذاشت و اسباب بازی هایش را کنارش چید. پسرک با دیدن اسباب بازی هایش انگار دنیا را به او داده باشند با خنده و سر و صدای زیاد مشغول بازی شد. معصومه هم با او بازی میکرد و به این تغییر رفتار او میخندید. - ای ناقاا ، فقط میخواستی منو از اونجا بکشونی بیرون ، ها ؟! و به آرامی بینی حسن را فشرد اما او آن قدر مشغول بازی بود که اهمیتی نداد. صدای بقیه از درون پذیرایی می آمد اما حسن آن قدر سر و صدا می کرد که نمیشد فهمید که آن ها چه میگویند. معصومه هم بیخیال اتفاقات بیرون با او مشغول بازی شد. بعد از گذشت یک ساعت حسن کوچولو خوابش برد و معصومه او را روی تختش خواباند و به پذیرایی رفت. با لبخند عمیقی کنار مسعود نشست. مسعود سرش را به او نزدیک کرد و زیر لب گفت : خوابید؟! - آره بعد از کمی صحبت که بین بزرگتر ها رد و بدل شد و تعیین مهریه و قرار روز عقد، عفت خانوم حلقه ای را در انگشت مرضیه جا داد. خانواده ی اشرفی که رفتند، مرضیه نفس عمیقی از روی آسودگی کشید که باعث خنده ی همگی شد. بعد از شام آقا یوسف علی و محرم خانوم همراه مروارید به خانه او رفتند. صدای زنگ در می آمد. یک ساعتی میشد که مسعود به آموزشگاه رفته بود. پتو را روی حسن کشید و شال و چادرش را سر کرد. از درون چشمیِ در به بیرون نگاه کرد اما کسی نبود. دلش فروریخت. زیر لب "بسم الله " گفت و در را باز کرد. مردی با نگاه نافذ همیشگی اش در آستانه ی در ظاهر شد. خشکش زد و شاید هم برای چند ثانیه قلبش ایستاد! - به به معصومه خانوم ! این همسایه تون خیلی زود باورنا ...گفتم برادرتم دروازه رو باز گذاشت برام تا بیام توو نفرت و ترس از این مرد تنش را به لرزه درآورده بود و زبانش بند آمده بود. ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داداش داشتی خوب پیش میرفتیا فقط باید دور پیچ فرمون میگرفتی😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خسته نباشی داداش😂😂 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سلاامم عصر پنجشنبه تون بخیرر😊 یه فکری که مدتهاست تو ذهنمه ولی فرصت نشد ، اجراییش کنم ، امروز میخوام عملی کنم البته به لطف خدا امروز و فردا اموات چشم براهن تا ما براشون خیراتی بفرستیم ، از اونجایی که صلوات در روز جمعه ثواب بیشماری داره ، میخوایم برای اموات صلوات هدیه بفرستیم
شما زحمت بکشین ، نام اموات خودتون رو بفرستین برای من مثلا بصورت زیر👇 حسین . د نیاز نیست نام و نام خانوادگی کامل باشه ، در همین حد باشه کافیه من تمامی اسامی رو در یک لیست مینویسم و میذارم کانال ، شما تعداد صلواتهایی که میفرستن رو بمن اطلاع بدین و همه ی صلواتها رو هدیه میدهیم به همه ی امواتی که نامشون در لیست اورده شده
تا اخر امشب میتونین ، برای من نام اموات خودتونو بفرستین ان شاءالله فردا شروع میکنیم به صلوات فرستادن
نام اموات رو اینجا بفرستین 👇 @ad_helma2015
عید بزرگ مبعث بر تمامی مسلمانان جهان بجز اکرم عفیف مبارک😅😂
معانی مختلف مُردن در ایران📢 می میرم برات : عاشقتم 😍 بمیرم برات : خیلی دلم برات می سوزه😭 برو بمیر : دیگه نمی خوام ببینمت😡 می مُردی ؟ : چرا کاررا انجام ندادی؟😳 مُرده بودی : چرا نگفتی ! نمُردیم و ... : بالاخره اتفاق افتاد😁 مُردیم تا ... : صبرمان تمام شد من بمیرم ؟؟؟ : راست می گویی🙄 مُردم : خسته شدم 🤕 مُردی ؟؟؟ : چرا جواب نمی دهی ؟ مُرده : بی حال و وا رفته مُردنی : نحیف و لاغر 😨 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌