eitaa logo
مطلع عشق
276 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
شصت و دوم داستان دنباله دار نسل سوخته 📌رضایت نامه چند لحظه بهم خیره شد ... - کار کردن که بچه بازی نیست ... خیلی ها هم سن و سال من هستن و کار می کنن ... قبولم می کنید یا نه؟ ... زبر و زرنگم ... کار رو هم زود یاد می گیرم ... از ساعت 4 تا 8 شب ... زبر و زرنگ باشی ... کار رو یادت میدم ... نباشی باید بری ... چون من یه آدم دائم می خوام... ولی از جسارتت خوشم اومده که قبولت می کنم ... فقط قبل از اومدن باید از پدر یا مادرت رضایت بیاری ... کلا از قرار توی گیم نت یادم رفت ... برگشتم سمت خونه ... موقعیت خیلی خوبی بود ... و شروع خوبی ... اما چ طور بگم و رضایت بگیرم؟ ... پدرم که محاله قبول کنه ... مادرمم ... اون شب، تمام مدت مغزم داشت روی نقشه های مختلف کار می کرد ... حتی به این فکر کردم که خودم رضایت نامه تقلبی بنویسم ... اما بعدش گفتم ... - خوب ... اون وقت هر روز به چه بهانه ای می خوای بری بیرون؟ ... هر بار هم باید واسش دروغ سر هم کنی ... تازه دیر هم اگه برگردی باز یه جور دیگه ... غرق فکر بودم که ایده فوق العاده ای به ذهنم رسید ... بعد از نماز صبح رفتم توی آشپزخونه ... چای رو دم کردم ... و رفتم نون تازه گرفتم ... وقتی برگشتم ... مادرم با خوشحالی ازم تشکر کرد ... منم لبخند زدم ... دیگه مرد شدم ... کار و تلاش هم توی خون مرده ... خندید ... قربون مرد کوچیک خونه ... به خودم گفتم ... - آفرین مهران ... نزدیک شدی ... همین طوری برو جلو ... و با یه لبخند بزرگ به پیش رفتم ... . . . . 🌹🆔 @Mattla_eshgh
شصت و سوم داستان دنباله دار نسل سوخته 📌شانه های یک مرد دنبال مامانم رفتم توی آشپزخونه ... داشت نون ها رو تکه تکه می کرد ... مامان ... - جانم؟ ... قدیم می گفتن ... یکی از نشانه های مرد خوب اینه که ... یکی محکم بزنی روی شونه اش ... ببینی از روش خاک بلند میشه یا نه ... خندید ... این حرف ها رو از بی بی شنیدی؟ ... الان همه بچه های هم سن و سال من ... یا توی گیم نتن... یا توی خیابون به چرخ زدن و گشتن ... یا پای کامیپوتر مشغول بازی ... نمیگم بازی بده ... ولی ... مکث کردم و حرفم رو خوردم ... چرخید سمت من ... میشه من وقتم رو یه طور دیگه استفاده کنم؟ ... مثلا چطوری؟ ... - یه طوری که حضرت علی گفته ... لبخندش جدی شد ... اما نگاهش هنوز پر از محبت بود ... - حضرت علی چی گفته؟ ... - خوش به حال کسی که تفریحش ... کارشه ... با همون حالت ... چند لحظه بهم نگاه کرد ... ولی قبل از حضرت علی ... زمان پیامبر بوده ... که گفتن ... علم را بجوئید حتی اگر در چین باشد ... رسما کم آوردم ... همیشه جلوی آرامش، وقار، کلام و منطق مادرم ... از دور مسابقات خارج می شدم ... سرم رو انداختم پایین و از آشپزخونه رفتم بیرون ... لباسم رو عوض کردم و آماده شدم که برم مدرسه ... و عمیق توی فکر ... خدایا ... یعنی درست رفتم یا غلط ... کیفم رو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون ... . . . . 🌹🆔 @Mattla_eshgh
شصت و چهارم داستان دنباله دار نسل سوخته 📌قول زنانه تا چشم مادرم بهم افتاد ... صدام کرد ... رفتم سمت آشپزخونه ... بازم صبحانه نخورده؟ ... توی راه یه دونه از نون ها رو خالی خوردم ... قبل رفتن سعید رو هم صدا کن پاشه ... خواب می مونه ... برگشتم سمت آشپزخونه و صدام رو آوردم پایین تر ... می شناسیش که ... من برم صداش کنم ... میگه به تو چه؟ ... و دوباره می خوابه ... حتی اگر بگم مامان گفت پاشو... دنبالم تا دم در اومد ... محال بود واسه بدرقه کردن ما نیاد ... دوباره یه نگاهی بهم انداخت ... ناراحتی؟ ... ژست گرفتم و مظلومانه نگاش کردم ... دروغ یا راستش؟ ... هنوز یه قدم دور نشده بودم که برگشتم ... - حالا اگه مردونه قول بدم ... نمره هام پایین نیاد چی؟ ... خندید ... - منم زنونه قول میدم تا بعد از ظهر روش فکر کنم ... ولی قول نمیدم اجازه بدم ... اما اگه دوباره به جواب نه برسم ... پریدم وسط حرفش ... - جان خودم هیچی نمیگم ... ولی تو رو خدا ... از یه طرفی فکر کن که جوابش بله بشه ... اون روز توی مدرسه ... تا چشمم به چشم ناراحت و عصبانی بچه ها افتاد ... تازه یادم اومد دیروز توی گیم نت قرار داشتیم ... و من رسما همه رو کاشته بودم ... مجبور شدم کل پول تو جیبی هفته ام رو واسشون ساندویچ بخرم ... تا رضایت بدن و حلالم کنن ... بالاخره مرده و قولش ... . . 🌹🆔 @Mattla_eshgh
سلام به دوستان مهربون و وفادار☺️ احتمال داره ، شب نتونم داستان رو بذارم کانال ، زودتر گذاشتم ،خوش بحالتون شد😉 جمعه ها که پست نداریم احتمالا شنبه ویکشنبه هم نتونم در خدمتتون باشم ☹️🙄 میدونم دلتون تنگ میشه برام 😎 😜 ولی سعی میکنم ، سربزنم بهتون مواظب خودتون باشین فعلا خداحافظ❤️
مطلع عشق
#چادریها رضایت خالق😍 را بر رضایت مخلوق بر گزیده اند ...👏 ❣ @Mattla_eshgh
پستهای پنجشنبه(حجاب وعفاف)👆 شروع پستهای روز شنبه (امام زمان (عج) و ظهور👇👇
❣یا مهدے روزها و جمعه ها مے آیند و مے روند و ما منتظران هنوز چشـ👁👁ــم به راهیم و انتظار چ سخت 😔 است ❣ @Mattla_eshgh
❓برای ظهور امام زمان چند تا نشانه وجود دارد تا حال چند مشاهده شده؟ و چند نشانه دیگر مانده است؟ تا ظهور کند. 👇👇👇 ✅❓✅❓✅❓✅ ✅متن پاسخ استاد( ) به سوال بالا 🔸این سوال از اساسا غلط است که ما بگوییم برای ظهور چندتا نشانه دارد و چندتا رخ داده، چندتا مانده؟ این سوال کلا از اساس غلط است. چون ما روایاتی نداریم که در آن همه ی علائم ظهور تک تک بررسی شده باشد، تک تک شمرده شده باشد و.. اصلا وقت گذاشتن روی اینها هم خیلی صلاح نیست. 👈🏻بله، شما علائم ظهور را بشناسید مخصوصا علائم حتمی را..! علائم حتمی را بشناسید، حالا غیر حتمی آنچنان مهم نیست. حتمیات را بشناسید که موقع رخ دادنش هوشیار باشید که این علامت هست، یانه!؟ بعد اینکه ما بنشینیم و حساب بکنیم چندتا مانده؟ چندتا رفته.! این اصلا کار عقلانی ای نیست! به هیچ عنوان در روایات در کلام بزرگان و اساتید توصیه هم نشده!! در حقیقت ما منتظر حضرت هستیم نه منتظر علائم ظهور..! 🔸چون حضرت ممکن است بدون علائم هم تشریف بیاورند. حالا بحث علائم حتمی که بحثش جداست، آنها رخ می دهد ولی بدون علائم غیر حتمی هم آقا می آید. پس نیازی به شمردن و چندتا مانده؟ چندتا رفته؟ نیست. ✅❓✅❓✅❓✅ ❣ @Mattla_eshgh
Servat 3.mp3
1.99M
3 🎁 ثروت های فوق العاده اهل بیت باعث کمک به گسترش دین میشد... حتما گوش بدید! استاد پناهیان 🆔 @Mattla_eshgh
پیامبر میان مسلمانان عقد اخوت ایجاد کرد 🔻 رهبرانقلاب: یکی از کارهایی که پیامبر شاید در همان ماههای اولِ ورود به مدینه انجام دادند، ایجاد عقد اخوّت بین مسلمانها بود؛ یعنی مسلمانها را با هم کردند. این‌که میگوییم با هم برادر هستیم، در اسلام یک تعارف نیست؛ یعنی حقیقتاً مسلمین نسبت به یکدیگر، دارای حق برادری هستند و نسبت به هم طلبکارند؛ همچنان که برادران نسبت به هم، مدیون یکدیگر هستند و باید نسبت به هم، حقوق متقابلی را عمل کنند. پیامبر، این را عملی کرد. 🔺️ او، مسلمانها را دو به دو با هم برادر کرد و طبقات و خانواده‌های اینها و اشرفیگرىِ اشراف مدینه و قریش را رعایت نکرد. غلام سیاهی را با یک شخص بزرگ و آزادشده‌یی را با یک آقازاده‌ی معروف بنی‌هاشم یا قریش برادر کرد. به‌هرحال این برادری ابعاد مختلفی داشت که یکی از مهمترین ابعاد آن، همین بود که نسبت به هم احساس بکنند. ۱۳۶۸/۰۷/۲۸ ❣ بمناسبت ؛ هر شب انتشار یک بخش از بیانات رهبرانقلاب درباره سیره پیامبر اکرم(ص) 💻 @Khamenei_ir 🌹🆔 @Mattla_eshgh
🌷عشق کارکردن در مملکت امام زمان (عج) شکری پور 🆔 @Mattla_eshgh