مطلع عشق
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :2⃣6⃣ #فصل_هشتم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :3⃣6⃣
#فصل_هشتم
کم کم در و همسایه و دوست و آشنا به حرف درآمدند که: «خوش به حالت قدم. چقدر صمد دوستت دارد.»
دلم غنج می رفت از این حرف ها؛ اما آن دو سه روز هم مثل برق و باد گذشت.
عصرِ روزی که می خواست برود، مرا کشاند گوشه ای و گفت: «قدم جان! من دارم می روم؛ اما می خواهم خیالم از طرفت راحت باشد. اگر اینجا راحتی بمان؛ اما اگر فکر می کنی اینجا به تو
سخت می گذرد، برو خانه حاج آقایت. وضعیت من فعلاً مشخص نیست. شاید یکی دو سال تهران بمانم. آنجا هم جای درست و میزانی ندارم تو را با خودم ببرم؛ اما بدان که دارم تمام سعی ام را می کنم تا زودتر پولی جمع کنم و خانه ای ردیف کنم. من حرفی ندارم اگر می خواهی بروی خانه حاج آقایت، برو. با پدر و مادرم حرف زده ام، آن ها هم حرفی ندارند. همه چیز مانده به تصمیم تو.»
کمی فکر کردم و گفتم: «دلم می خواهد بروم پیش حاج آقایم. اینجا احساس دلتنگی می کنم. خیلی سخت می گذرد.»
بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، گفت: «پس تا خودم هستم، برو ساک و رخت و لباست را جمع کن. با خودم بروی، بهتر است.»
ساکم را بستم و با صلح و صفا از همه خداحافظی کردم و رفتیم خانه پدرم.
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :4⃣6⃣
#فصل_هشتم
صمد مرا به آن ها سپرد. خداحافظی کرد و رفت.
با رفتنش چیزی در وجودم شکست. دیگر دوری اش را نمی توانستم تحمل کنم. مهربانی را برایم تمام و کمال کرده بود. یاد خوبی هایش می افتادم و بیشتر دلم برایش تنگ می شد. هیچ مردی تا به حال در روستا چنین رفتاری با زنش نداشت. هر جا می نشستم، تعریف از خوبی هایش بود. روزبه روز احساس علاقه ام نسبت به او بیشتر می شد. انگار او هم همین طور شده بود. چون سر یک هفته دوباره پیدایش شد. می گفت: «قدم! تو با من چه کرده ای! پنج شنبه صبح که می شود، دیگر دل توی دلم نیست. فکر می کنم اگر تو را نبینم، می میرم.»
همان روز با برادرم رفت و اسباب و اثاثیه ام را از خانه مادرش آورد و خالی کرد توی یکی از اتاق های پدرم. آن شب اولین شبی بود که صمد در خانه پدرم خوابید. توی روستای ما رسم نبود داماد خانه پدرزنش بخوابد. صبح که از خواب بیدار شدیم، صمد از خجالت از اتاق بیرون نیامد.
صبحانه و ناهارش را بردم توی اتاق. شب که شد، لباس پوشید و گفت: «من می روم. تو هم اسباب و اثاثیه مان را جمع کن و برو خانه عمویم. من اینجا نمی توانم زندگی کنم. از پدرت خجالت می کشم.»
همان روز تازه فهمیدم حامله ام. چیزی به صمد نگفتم.
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :5⃣6⃣
#فصل_هشتم
فردای آن روز رفتم سراغ عموی صمد. بنده خدا تنها زندگی می کرد. زنش چند سال پیش فوت کرده بود. گفتم: «عمو جان بیا و در حق من و صمد پدری کن. می خواهیم چند وقتی مزاحمتان بشویم. بعد هم ماجرا را برایش تعریف کردم.»
عمو از خدا خواسته اش شد. با روی باز قبول کرد. به پدر و مادرم هم قضیه را گفتم و با کمک آن ها وسایل را جمع کردیم و آوردیم. بنده خدا عمو همان شب خانه را سپرد به من. کلیدش را داد و رفت خانه مادرشوهرم و تا وقتی که ما از آن خانه نرفتیم، برنگشت.
چند روز بعد قضیه حاملگی ام را به زن برادرم گفتم. خدیجه خبر را به مادرم داد. دیگر یک لحظه تنهایم نمی گذاشتند.
یک ماه طول کشید تا صمد آمد. وقتی گفتم حامله ام، سر از پا نمی شناخت. چند روزی که پیشم بود، نگذاشت از جایم تکان بخورم. همان وقت بود که یک قطعه زمین از خواهرم خرید؛ چهار صد و پنجاه تومان. هر دوی ما خیلی خوشحال بودیم. صمد می گفت: «تا چند وقت دیگر کار ساختمان تهران تمام می شود. دیگر کار نمی گیرم. می آیم با هم خانه خودمان را می سازیم.»
اول تابستان صمد آمد. با هم آستین ها را بالا زدیم و شروع به ساختن خانه کردیم. او شد اوستای بنا و من هم کارگرش. کمی بعد برادرش، تیمور، هم آمد کمکمان.
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :6⃣6⃣
#فصل_هشتم
تابستان گرمی بود. اتفاقاً ماه رمضان هم بود. با این حال، هم در ساختن خانه به صمد کمک می کردم و هم روزه می گرفتم.
یک روز با خدیجه رفتیم حمام. از حمام که برگشتیم، حالم بد شد. گرمازده شده بودم و از تشنگی داشتم هلاک می شدم. هر چقدر خدیجه آب خنک روی سر و صورتم ریخت، فایده ای نداشت. بی حال گوشه ای افتاده بودم. خدیجه افتاد به جانم که باید روزه ات را بخوری. حالم بد بود؛ اما زیر بار نمی رفتم.
گفت: «الان می روم به آقا صمد می گویم بیاید ببردت بیمارستان.»
صمد داشت روی ساختمان کار می کرد. گفتم: «نه.. او هم طفلک روزه است. ولش کن. الان حالم خوب می شود.»
کمی گذشت، اما حالم خوب که نشد هیچ، بدتر هم شد. خدیجه اصرار کرد: «بیا روزه ات را بخور تا بلایی سر خودت و بچه نیاوردی.»
قبول نکردم. گفتم: «می خوابم، حالم خوب می شود.» خدیجه که نگرانم شده بود گفت: «میل خودت است، اصلاً به من چه! فردا که یک بچه عقب مانده به دنیا آوردی، می گویی کاش به حرف خدیجه گوش داده بودم.»
این را که گفت، توی دلم خالی شد؛ اما باز قبول نکردم.
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
#عکس
#فرزند_بیشتر_زندگی_بهتر
☘خانه ای که کودک در آن نباشد ، برکت ندارد
╔═.🍃.🌸══════╗
@Mattla_eshgh
╚══════.🍃.🌸═╝
هشدار به بعضی از دختران :
اول بهت میگه : چون قراره با هم ازدواج کنیم و مدت زیادی قراره همو ببینیم پس بیا راحت تر باشیم
اولش دستتو میگیره
بعد چند ماه که شدیدا وابستگی برات بوجود میاد دست همو میگیرید
میرید جاهای خلوت
با گفتن فانتزی هاش و حتی تا اسم بچه هاتون پیش میره تا تو واقعا به خودت بقبولونی که این فرد قراره شوهرت بشه
بعد چند ماه اصل قضیه شروع میشه😈😈😈😈😈😈
میگه بیا بغلم
بوست میکنه
شوخی های جنسی شروع میشه
لب گرفتن ها
و در نهایت ..........
و عکس العمل تو چی خواهد بود؟
هیچی
فقط میتونی به خواسته هاش بله بگی
چون فکر میکنی که اون قراره شوهرت بشه
قراره همه کست بشه
اما تو ذهن اون چیزی جز راطه جنسی وجود نداره
و در آخر که به همه ی خواسته هاش جواب دادی و عفت و پاکدامنی تو از دست دادی
بهت میگه
خوش اومدی ، برو به سلامت
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
#خانواده_متعالی
قسمت نهم
🔸🔸🔸✅🔸
استاد پناهیان:
🔸استانداردهای بالایی که خانواده ی خوب داره واقعا تو جامعه ی ما ناشناخته است!😔
🗳نکته ی اول اینکه خانواده ی خوب استانداردهاش خیلی بالاست باید تلاش کنیم برسیم.
🗳و نکته ی دوم اینکه بحث رو از انتخاب شروع نکنید!❌
انتخاب درست هم مهمه ....ولی زیادی بهش اهمیت ندید!
حله؟😒
گاهی از اوقات وقتی زیاد از حد به (انتخاب درست) اهمیت داده میشه ....همه به انتخابی که کردن شک میکنن
نه آقا.....عزیز من ....اسراری داره انتخاب ❗️
⭕️هرکسی با هر کی داره زندگی میکنه "تقدیر الهی" هست و همونو باید درست کنه
نباید بگه ....
بله...من به شرطی به آقام اهمیت میدم که علی ابن ابی طالب باشه!!! 😤
اونم بگه
بله ....من به شرطی احترام میذارم که حضرت زهرا باشه 😤وگرنه احترام نمیذارم !!!❌❌
اینا رایجه.....
میگیم
آقا ....آخه احترامشو نگه دار!
میگه ....مگه کیه؟!😤
آقا ....هر کی که هست❗️
همون زندگی که هرکسی داره
باااااید درستش کنه !
"باید"
زیاد هم بحث انتخاب رو متورماااانه بهش نگاه نکن 😒
تعریف بکنیم خانواده رو...
خانواده رو خیلیا تصور میکنن از اینجا شروع میشه
🔺پدر .مادر .فرزند🔺
مثلث تشکیل خانواده
نه !!!!خانواده تعریفش از
💞 زن و شوهره💞
بچه هم نداشته باشن تشکیل خانواده دادن 😘
یه روایت میگم که شما نورانیت مفهوم خانواده رو ببینید
پیامبر اکرم ص میفرماید:
🗳هر کسی میخواهد خدا رو طیب وطاهر و نورانی و با صفا ملاقات کنه
👈 با همسرش بره پیش خدا💑
👆✨🌺✨👆🌺
تعبیر پیامبر رو ببینید👈هر کسی که باصفا وپاکیزه خدا رو ملاقات کنه "باید زن داشته باشه"....همسر داشته باشه
🙏خدایا به مجردای ما یک همسر خوب عنایت بفرما...😊
🔹💠🔸✅🔸🌺
خانواده متعالی روزهای فرد در 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
هدایت شده از شمیم سیب
4_5983145367544266930.mp3
2.51M
🎵امیر بودن
🔹مفهوم « امیر بودن » کودک در ۷ سال اول که در روایات به آن تاکید شده به چه معناست؟
👶مجموعه کلیپهای تربیت فرزند (قسمت ۱)
#کلیپ_صوتی #تربیت_فرزند
@IslamLifeStyled
مطلع عشق
🌷🍃🌹🍃🌻 #طب_اسلامی ✍ در تعریف خلط گفتیم که هر غذایی که می خوریم هنگامیکه وارد بدن ما می شود در معده
🌸🍀🌺☘🌼🍃
#طب_اسلامی
🔰🔴 اگر خون در بدن زياد يا كثيف شود (خون سوخته گردد) علامتش ♻️ : 👇👇👇
👈 سنگينى سر و خميازه و دهان دره و چرت زدن
👈 كندى حواس
👈 شيرينى دهان
👈 لزج بودن بزاق
👈 سرخى رنگ بدن
👈 قرمزى زبان
👈 خارش بدن
👈 بروز دمل و جوشهاى ريز در بدن
👈 گاهى خون آمدن از بن دندان
👈 كسل بودن
هستند. ✅🌸
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
🌼🍁🌷🍂🌹🍃
🔰🔶 اگر صفرا غلبه داشته باشد علامتش ♻️ : 👇👇👇
👈 تشنگى و سوزش جگر
👈 زردى صورت و تخم چشم
👈 زردى و كدرى بول
👈 به علت خشکی مزاج دچار یبوست می شوند
👈 عفن بودن معده و بهمین خاطر بوی بد دهان
👈 تلخى دهان
👈 كم اشتهايى به غذا
👈 عصبانیت سریع و تند خوئی و بهانه گیر شدن
👈 سردرد بخصوص در شقیقه ها
👈 ریزش موهای سر در آقایان از دوطرف جلوی سر
👈 ترک خوردن پوست پا و پاشنه
👈 ترک خوردن گوشه یا وسط لب. ✅🌺
طب اسلامی روزهای زوج
در کانال مطلع عشق👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
✨🌸✨🌺✨🌼✨
🔰⚪️ اگر بلغم در بدن غلبه كند و زيادتى نمايد علامتش ♻️ : 👇👇👇
👈 بدنشان سفید و نرم و سرد و شل و ول می شود
👈 غذایشان دیر هضم می شود
👈 بعداز غذا دچار آروق ترش می شوند
👈 عجیب میل به خوابیدن زیاد دارند
👈 درخواب و بعد از خواب آب دهانشان می ریزد
👈 آب دهان رقیق و نیز آب بینی رقیق دارند
👈 کم حواس می شوند
👈 بیش از حد دفع ادرار دارند و فشار و حجم آن زیاد است
👈 خیلی سست و بی حال می شوند (از بیرون رفتن ابا می کنند)
👈 در این حالت موی سر خیلی زودتر ار حد معمول سفید و دچار ریزش از نوع سرد می شود
👈 دچار پیری زودرس می شوند
👈 در این حالت خانم ها دچار پریودی دردناک می شوند و نیز عقب می افتد. ✅🌹
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc