eitaa logo
مطلع عشق
276 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 ؛ 🔹 در فراقش باید گریست... 🔅 فرازی از 🖼 ‌❣ @Mattla_eshgh
♨️معنای امنیت به روایت آمار، ترامپ، مادر نگران و دانش‌آموزی که خون همکلاسی‌اش را بخود مالید تا زنده بماند 📍تصویر واقعی آمریکا بسیار متفاوت از تصویر هالیوودی است... 📍چندوقت‌یکبار، تیراندازی و کشتارهای دسته‌جمعی در مدارس و دانشگاه‌ها و دیگر محافل عمومی آمریکا اتفاق می‌افتد؛ اما چنان قوی است که حتی یک تصویر از خط رگبار گلوله روی دیوارها و جنازه‌های خون‌آلود کودکان و نوجوانان در رسانه‌های رسمی و غیررسمی پیدا نمی‌کنید! ✍️محمد جوانی 🧠علوم و جنگ شناختی ‌❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از عماریار
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭐️ انیمیشن ☘ داستان ساخت مسجد مقدس جمکران به دستور حضرت ولی‌عصر(عج) توسط شیخ حسن بن مثله جمکرانی... 📺 دانلود و تماشا: 🌐 b2n.ir/m-jmkrn 😍 هیجان، سرگرمی و آموزش در صفحه عماریار👇 🌐 Ammaryar.ir/kids ✅ با خانواده فیلم ببینید 🆔 @AmmarYar_IR
🔺کارت پستال نوجوان تونسی که به نام سیمای پیامبر (ص) عرضه می‌شود! 👈 متاسفانه پوستر نگاره پیغمبر (ص)، کپی برداری از کارت پستالی اروپایی است که هیچ ارتباطی با «پیامبر اکرم (ص)» ندارد. تصویر عکسی است که در سال‌های ۱۹۰۴ و ۱۹۰۶ در تونس از پسربچه‌ای گرفته شده و برای استفاده تجاری منتشر شده است. عکاس آن نیز رودولف لنرت (Rudolf Franz Lehnret ) است. در آن روزگار عکس‌های کشور تونس، مشتری داشت. لذا این عکاس و دوستانش به تونس رفته و مجموعه‌ای از عکس‌های تونس را تهیه کرده و در اوایل دهه بیست به صورت کارت پستال چاپ می‌کردند. این مجموعه عکس شامل مناظر طبیعی، بیابان، تپه‌های شن روان، بازارها و مناطق محلی، پسران و دختران نابالغ جوان بود که سنی بین کودکی و نوجوانی و چهره‌ای بین زن و مرد داشتند. عکس‌ها مطابق تصورات اروپاییان از شرق بود که تصوّری رازآلود و وسوسه‌انگیز از شرق داشتند و با استفاده از تکنیک چاپ نقره تهیه، و سپس گراورسازی و چاپ شده‌است. عکس یادشده در ژانویه سال ۱۹۱۴ در مقاله‌ای با نام «اینجا و آنجا در شمال آفریقا» در یکی از مجلات غربی چاپ شد و زیر عکس نوشته شده بود «عربی با یک گل». 🔹متاسفانه برخی روی این عکس کار کردند و جلوه چشم‌ها و صورت را افزون ساختند و به نام نگاره تاریخی پیغمبر اکرم (ص) چاپ کردند و فروختند!! ✍ ‌❣ @Mattla_eshgh
شعار «jin-jiyan-azadi» یا شعارگروهک تجزیه‌طلب پ.ک.ک است پ‌ن:احمدی رهبر پژاک(شاخه ایرانی پ‌ک‌ک)بدخترش وباعث خودکشی اوشد نمونه‌های تاسف‌بار رهبران این گروهک بادختران عضو را در کتابThe Kurds and the Future of Turkey اثر مایکل گونتر امریکایی بخوانید ✍️ سید محمدحسین راجی ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
سعید؛ دانشجوی بورسیھ الکترونیکھ. بچھ خوبیھ. البتھ الان فرستادمش پی نخود سیاه کھ راحت باشی اینجاوا م
بیست و یک 🍃ارمیا دوست ندارد چند بار طعم عشقهای هوس آلود را بچشد و بعد ھم خستھ شود و تنھا بماند. دوست دارد اگر قرار است عاشق شود، از عاشق شدنش لذت ببرد میپرسم خب چرا ازدواج نمیکنی؟ سرش را تکان میدھد و بھ زیر میاندازد. حدسی در دلم جان میگیرد و میگوید ای شیطون! کی ھست حالا؟ یک لبخند خواھرکُش روی لبھایش مینشیند و از دستم فرار میکند بھ طرف در ورودی آپارتمان و میگوید ولش کن، فعلا کھ شرایطشو ندارم. بیا بریم آپارتمانتو نشونت بدم آپارتمانی کھ اجاره کرده، دقیقا در طبقھ خودش است. میپرسم حالا چرا انقد نزدیک بھ خودت؟ کلید را در قفل در میاندازد و در را باز میکند و میگوید اولا قیمتش خوب بود؛ دوما میخوام اگھ کاری داشتی سریع بتونم کمکت کنم؛ سوما من آبجیمو توی شھر غریب ول نمیکنم وارد کھ میشوم، قلبم در ھم فشرده تر میشود. مثل آپارتمان ارمیاست، شاید کمی کوچکتر چمدانھایم را تا اتاق میبرد و میگوید خودم دیروز تمیزش کردم. فقط، اون جانمازم گذاشتم کھ خواستی نماز بخونی خیالت راحت باشھ پاکھ. قبلھش ھم از این طرفھ. دیگھ فکر کن خونھ خودتھ، راحت باش. کاری ھم داشتی بھ خودم بگو و میرود کھ بتوانم استراحت کنم. روی تخت یکی از اتاقھا مینشینم. چقدر با تخت خودم فرق دارد. از تصور اینکھ قرار است اینجا تنھا زندگی کنم، قلبم در ھم فشرده میشود. تمام چراغھا را روشن میکنم اما حوصلھ ندارم ھمھجا سرک بکشم. ارمیا گفت خانھ خودم است اما نیست. خانھ من، خانھ عزیز است کھ حیاطش با دیوارھای سنگی و درخت انگور و خرمالو و توت احاطھ شده و خیال اھل خانھ را بابت نگاه نامحرم راحت میکند. خانھای با معماری ایرانی، شیشھھای رنگی و مفروش بھ فرشھای دستبافت. خانھای کھ حتی تکولوژی ھم تسلیم معماریاش شده و وسایل نو و بازسازیھای اخیر ھم نتوانستند از اصالتش کم کند. در آن خانھ، اتاقی دارم برای خودم ، در بالاترین طبقه
این اتاق را وقتی سھ_چھار سالم بود آقاجون ساخت و با عمو صادق رنگش کردیم و عمھ محبوبھ آن را برایم چید و تزئین کرد. این خانھ با دکور کرم_قھوه ای اش، خیلی با خانھ ای کھ در آن قد کشیده ام فرق دارد. با مادر تماس میگیرم. سریع جواب میدھد و درباره محل اسکان و کیفیت پرواز میپرسد. جواب دادن بھ سوالاتش کھ تمام میشود، مینالم مامان... دلم برای ایران خیلی تنگ شده از الان سعی کن دلت برای ھیچی تنگ نشھ. اینجوری آدم قویتری میشی بالاخره آدم عاطفھ داره... یعنی شما دلتون برای ھیچی تنگ نمیشھ؟ نھ حتی برای من؟ صدای خنده کوتاھش را میشنوم. شاید ھم نیشخند بود؛ دوباره میپرسم حتی برای ارمیا؟ ساکت میشود. نمیدانم چرا دوست ندارد احساساتش را بروز دھد. ھیچوقت نفھمیدم ِکی خوشحال است، ِکی غمگین است، چھ کسی را دوست دارد و چھ کسی را نھ. شاید در مؤسسھ، با کارمندھایش با نشاط و صمیمیت برخورد میکرد اما فقط من میدانستم ھمھ اش ساختگی ست. مکالمھ ام کھ با مادر تمام میشود، حس میکنم خستھ تر شدم. برای عزیز پیام صوتی میفرستم بھ ھمراه چند عکس از آپارتمانم. دوست ندارم عزیز بفھمد ناراحتم یاد دفترچھ طیبھ میافتم کھ آن را ھمراه قرآن و مفاتیح و چند کتاب و دفتر دیگر لای یک چفیھ پیچیدم و در چمدان گذاشتم. از میان وسایلم پیدایش میکنم و دنبال صفحاتی میگردم کھ آرامم کند امروز خواھرم میخواست جانمازم را برایم بیاورد؛ شیشھ عطری کھ ھدیھ محمدحسین بود از آن بیرون افتاد و شکست. بوی عطر محمدحسین ھمھ جارا گرفت؛ اما راستش خیلی دلم سوخت. من عاشق آن عطر بودم، تازه فھمیدم اشکال کارم کجاست. آن عطر یک تعلق دنیوی بود. موقع نماز ھم گاھی حواسم میرفت بھ بوی خوبش. داشت بین من و خدا فاصلھ میانداخت. دل کندن از آن عطر سخت است، اما وقتی بھ این فکر میکنم کھ ھمھ در دنیا مسافریم و باید ھرچھ ھست را بگذاریم و برویم، راحت میتوانم از ھمھ چیز دل بکنم. ما اینجا مسافریم. بار اضافی فقط جلو رفتن را سخت میکند. ھمھ این دلبستگی ھا موقع مرگ جان کندن را دشوار میکند. ھمان بھتر است کھ قبل از اینکھ با مرگ از دنیا جدا شویم، خودمان دل بکنیم. ما عندکم ینفدُ و ما عندالله باق
دوم شخص مفرد الان فقط مونده کشف ھمھ ارتباطات ستاره جنابپور و اینکھ بفھمیم وابستھ بھ کدوم سرویسھ و از کی دستور میگیره اریحا منتظری رفت آلمان و اونجا زیر چتر اطلاعاتی اویسھ. البتھ بدون اینکھ کسی بفھمھ. خانم صابری ھم یک گوشی و سیمکارت ماھوارهای بھش داده کھ اگھ لازم شد باھامون مرتبط بشھ. احتمال اینکھ آپارتمانش از طرف دشمن تجھیز شده باشھ کم نیست. باید احتیاط کنیم الان یک نگرانی بھ نگرانیھای ما اضافھ شده؛ اینکھ برای خانم منتظری تور پھن کرده باشن و بخوان سُرش بدن و تبدیلش کنن بھ نیروی خودشون. باتوجھ بھ شخصیت کاریزماتیکش و تواناییھای ارتباطی و علمیش، خیلی احتمالش زیاده کھ بخوان ازش استفاده کنن. برای ھمین از اویس و بچھھای برونمرزی خواستم حواسشون بھ رفت و آمدھای خانم منتظری باشھ و حتی اگھ لازم شد، مستقیم وارد عمل بشن امروز متوجھ یک چیزی شدم کھ ھنوز توی شوکشم. دوباره رفتھ بودم سراغ پرونده یوسف منتظری. پرونده خودش؛ نھ پرونده تصادف. اونجا بود کھ فتوکپی صفحات شناسنامھش رو دیدم باورم نمیشد یوسف بچھ داشتھ. یک دختر بھ اسم ریحانھ. ھیچ جا اسمی از ریحانھ نبود، جز توی شناسنامھ زن یوسف. چھ اتفاقی میتونھ برای ریحانھ افتاده باشھ؟ توی اون تصادف کجا بوده؟ تازه یادم افتاد چقدر گیجم. توی پرونده نوشتھ بود یک بچھ تقریبا یک سالھ زنده مونده؛ چون از پنجره افتاده بیرون و نسوختھ وقتی داشتم این پازل رو توی ذھنم میچیدم، نزدیک بود از تعجب داد بزنم. نمیدونم چرا انقدر حواس پرت شده بودم کھ نکتھ بھ این مھمی بھ چشمم نیومده. طبق تاریخ تولدی کھ برای ریحانھ زدن، ریحانھ توی اون تصادف تقریبا یک سالش بوده. و از اونطرف ھم، بین اسامی کشتھ ھا اسمی از ریحانھ منتظری نیست. یعنی ریحانھ اون بچھ ای کھ زنده مونده، پس یعنی احتمالا یوسف برای این از اتوبوس بیرون پریده کھ بچھش رو قبل انفجار نجات بده. اینا ھمھ ش احتمالھ؛ اما چرا توی پرونده ھیچ چیزی در این رابطھ نیست؟ چرا انقدر درباره اون بچھای کھ زنده مونده مبھم حرف زدن؟ از ھمھ مھمتر، الان ریحانھ منتظری کجاست؟ اگھ زنده باشھ باید یا با خانواده مادریش زندگی کنھ، یا خانواده پدری. اما انگار آب شده رفتھ توی زمین مثل تو
انگار آب شده بودی رفتھ بودی توی زمین. من تا حدودی خیالم راحت بود کھ توی انفجار اول آسیب ندیدی؛ حتی انقدر حالت خوب بوده کھ بتونی بری بھ بقیھ مجروحا کمک کنی. توی اون شلوغ بازار، با پرسیدن از این و اون فھمیدم مجروحا رو کدوم بیمارستان بردن. دل توی دلم نبود کھ خودمو برسونم بھت و ببینم سالم جلوم ایستادی و یک نفس راحت بکشم با خودم فکر میکردم کاش اصلا پزشکی قبول نمیشدی، کاش ھنوز مدرکت رو نگرفتھ بودی. اینطوری شاید احساس مسئولیت نمیکردی کھ بخوای مجروحین رو ببری بیمارستان. اینجوری شاید راحتتر پیدات میکردم! اما تو اراده کرده بودی دکتر بشی. یادتھ؟ از ھمون سیزده_چھارده سالگی وقتی میدیدم شب و روز درس میخونی ازت میپرسیدم مگھ میخوای چیکاره بشی؟ تو ھم با ناز میگفتی متخصص مغز و اعصاب. اوایل فکر میکردم بھ خاطر فوت مامانھ؛ اما وقتی یک روز گفتی آرزو داری یک مطب داشتھ باشی کھ پنجرهش بھ مسجدالاقصی باز بشھ، فھمیدم ھدفھای خیلی بزرگتر داری. راستی فکرشو بکن؛ مثلا برای زیارت و نماز بیایم مسجدالاقصی، بعد با یک سردرد ساده پاشیم بیایم مطبت و بھ ھمھ بگیم اینجا مطب خواھرمونھ، پارتی داریم! البتھ فکر کنم ھیچکس قبول نکنھ. آخھ بعد ظھور، دیگھ خبری از پارتی بازی نیست مثل ماھیای کھ از آب بیرون افتاده باشد و تازه قدر آب را بفھمد، من ھم تازه فھمیدهام تنفس در ھوای وطن چھ غنیمتی ست. شب نیمھ شعبان است و من آنقدر درگیر کارھای سفرم بوده ام کھ حتی آمدن شعبان را متوجھ نشدم. من کھ ھمیشھ عاشق اعیاد شعبانیھ بودم و محال بود شیرینی نپزم، امسال حتی یادم رفتھ بود روز پاسدار و جانباز را بھ عمو صادق تبریک بگویم. خودش ھم ماموریت بود و کلا ھمھ چیز یادم رفت حالا، شب نیمھ شعبان دلم ھوای شیرینی و شربت و چراغانی کرده. اگر الان ایران بودیم، میرفتیم دوری در شھر میزدیم و من مثل سالھای قبل، کتاب و شیرینی نذری میان مردم پخش میکردم. اما اینجا ھیچ خبری نیست. مگر مردم اینجا نمیدانند ھمھ دار و ندارشان دست امام است؟ مگر نمیدانند امام اگر نباشد، فیض خدا بھ ھیچکس نمیرسد؟ مگر نمیدانند زیر نگاه مھربان امام نفس میکشند؟ از فکرم خنده ام میگیرد. حالا مثلا ما کھ میدانیم برای امام زمانمان چکار کرده ایم؟ ما فقط اینھا را میدانیم، اما بازھم امام باید جور گناھانمان را بکشد و برایمان اشک بریزد. تاخیر ظھور، تقصیر آدمھای بیخبر اروپا و آمریکا نیست. تقصیر ماست کھ یار نیستیم برای امام. کھ اگر یار بودیم، الان این مردم ھم امام زمانشان را میشناختند تازه نمازم را تمام کرده ام کھ ارمیا زنگ میزند ارمیا: سلام؛ حال داری بریم بیرون؟ کجا مثلا؟ ادامه دارد ...
🔴 💠 درب دیگ زودپز به‌گونه‌ای است که وقتی بسته می‌شود منفذی برای خارج شدن حرارت و بخار در اطراف آن وجود ندارد امّا روی درب آن وجود دارد که برای جلوگیری از انفجار دیگ، در وقت لازم به کار می‌افتد و باعث خروج حرارت و بخار اضافه‌ی دیگ می‌شود. 💠 در زندگی مشترک، رفتارهایی وجود دارد که نقش دارند و اگر به موقع انجام نشوند باعث تشنّج شدید، فتنه‌‌، کینه‌های طولانی، و مشاجره‌ی جدّی بین زن و شوهر می‌گردد. 💠 به ویژه در حال و خشم همسر استفاده از رفتارهای سوپاپی ضروری است. به طور مثال استفاده از جملات مهربانانه، عذرخواهی، بگو مگو نکردن، گفتن چشم به همسر، به موقع، مقصّر دانستن خود ولو ظاهری، تشویق وی به بخشش و بزرگواری، ذکر این نکته که تو را می‌کنم، زبان تشکّر، محبّت کردن، تغییر موضوع دعوا و ایجاد گفتگوی ، توجّه به حسّاسیت‌های همسر و دهها رفتار دیگر که می‌تواند عصبانیّت همسر را به شدّت دهد تا از ایجاد سر و صدا، بددهنی و انفجار او جلوگیری گردد. ‌❣ @Mattla_eshgh