یه دیوار داریم سره کوچمون ک شهرداری اومد رنگش کرد و روش نوشت لطفا روی این دیوار چیزی ننویسید!
.
.
.
.
.
.
فردا صبح یکی با اسپری روش نوشته بود
چششششششم ،فداییی داریییی😂😂😂
#jok
یارو رفت كتابخونه يك كتاب گرفتو تا آخر خوند.
رفت پيش كتابدار گفت:
اين كتاب خيلي شخصيت داخلشه اما موضوعش رو نميفهمم!
كتابداره گفت: دفترتلفن و بذار سرجاش و گمشو بیرون😐
چهار ساعته داريم دنبالش ميگردیم 😐😂
#jok
یه دوست چینی داشتم مریض شد
براى عیادتش رفتم بیمارستان کنار تختش واسادم…😞
بهم گفت: چینگ چونگ چَن چووون…
و جون داد بدبخت…!!!😔💔
براى ترجمه این جمله رفتم چین
اونجا از یه مرد چینی معنیش رو پرسیدم
بهم گفت یعنی پاتو از رو شیلنگ اکسیژن وردار !! 😢😂😂😂
#jok
مطلع عشق
💕💕💕 یادمان باشد؛ هرچه با همسرمان صمیمی تر شویم باید با ادب واحترام بیشتری با اوصحبت کنیم ╭─┅─═
ریپلای به پستهای روز چهارشنبه(خانواده وازدواج)👆
شروع پستهای روز پنجشنبه(حجاب وعفاف)👇
🍃هرموقع خواستي آرايش ڪني💄
ولباس تنگ بپوشي 👗
ياد حضرت زهرا بيوفت 😔
اونوقت تو ميموني..!!
و نَفسِ تو
حضرت زهـرا
و خـــدا.....
بسم الله يه يازهرا بگو شروع ڪن
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🔴مضرات لباس #تنگ قسمت دوم👇😱 ✅سوزش، بی حسی، درد پاها و لخته شدن خون 🔸نشستن با لباس های تنگ و گن ها
🔴مضرات لباس های #تنگ قسمت سوم 👇👇
✅تراکم ارگانهای بدن
🔹لباس های تنگ باعث فشردگی روده و معده می گردد که می تواند رفلکس اسید و سوزش سر دل را بدتر کند.
🔸 این لباس ها دستگاه گوارش را نیز تحت تاثیر قرار می دهد، چرا که مواد غذایی در آن در حرکت بوده و زمانی که به مدت طولانی پوشیده شوند ممکن است فعالیت دستگاه گوارش از حرکت بایستد.
🔸پوشیدن لباس های تنگ بعد از خوردن یک وعده غذایی سنگین باعث بروز مشکلاتی چون درد و نفخ شکم می گردد.
#یک_مکروه
💠درمانخانه اسلامی💠
💠 @Darmaneslami
سه کانال در یک کانال👇👇
❣ @Mattla_eshgh
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امر به معروف زیبای خانمهایی که حجاب مناسبی ندارند توسط خواهر شهید ابراهیم هادی و واکنش جالب آنها
@BisimchiMedia
مطلع عشق
#عبور_از_لذتهای_پست 25 🔰"ارتباط بین مبارزه با نفس و عبادت" به این شکل هست که : ⬅️ اگه کسی مثلاً صب
#عبور_از_لذتهای_پست 26
🔶امام حسن مجتبی علیه السلام میفرمایند:
✨هرکس میخواهد عبادتی داشته باشد، باید خودش را برای آن پاک کند...✨
{ اِنَّ مَن طَلَبَ العِبادَهَ تَزَکّی لَها...}
📚 تحف العقول/ ص ۲۳۶
🔷🔰🔶🔰
⭕️ سرِ نماز که رسیدی میخوای از اول شروع کنی؟!
✔️خب قبلش یه ذره خودت رو پاک کن...!
♻️همین رفتارهایی که در طولِ روز انجام میدیم که مجموعه ای از ←مبارزه با نفس ها→ حساب میشه
پاک کردن
و آماده شدن برای لقای الهی هست...🕊
✅🔹🎨➖🌺
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#قسمت چهل و یکم داستان دنباله دار سرزمین زیبای من 💠 قلمرو خون، خونم رو می خورد ... داشتم از شدت
#قسمت چهل و دوم
داستان دنباله دار سرزمین زیبای من
💠 هادی
تفاوت های رفتاری مسلمان ها با من خیلی زیاد بود ... کم کم رفتارشون با من، داشت تغییر می کرد ... با خودشون گرم می گرفتن و شوخی می کردن ... اما به من که می رسیدن حالت شون عوض می شد ... هر چند برام مهم نبود اما کنجکاویم تحریک شده بود ... .
یه روز، هم اتاقیم رو بین یه گروه بیست، سی نفره دیدم ... مشخص بود خیلی جدی دارن با هم صحبت می کنن ... متوجه من که شدن، سکوت خاصی بین شون حاکم شد ... مشخص بود اصلا در زمان مناسبی نرسیدم ... بی توجه راهم رو کشیدم و رفتم ... در حالی که یه علامت سوال بزرگ توی ذهنم ایجاد شده بود ... .
به مرور زمان، این حالت ها داشت زیاد می شد ... بالاخره یکی از بچه های نیجریه اومد سراغم و من رو کشید یه گوشه ...
- کوین، باید در مورد یه موضوع جدی باهات صحبت کنم ... بچه ها از دست رفتارهای تو صداشون در اومده ... شاید تفاوت فرهنگی بین ما خیلی زیاده اما همه یه خانواده ایم ... این درست نیست که اینطوری برخورد می کنی ... .
-مگه من چطور برخورد می کنم؟ ... .
- همین رفتار سرد و بی تفاوت ... یه طوری برخورد می کنی انگار ...
تازه متوجه منظورش شده بودم ... مشکل من، مشکل منه ... مشکل بقیه، مشکل اونهاست ... نه من توی کار کسی دخالت می کنم، نه دوست دارم کسی توی کار من دخالت کنه ... برای بقیه چه سودی داره که به کارهای من اهمیت میدن؟ ...
من توی چنین شرایطی بزرگ شده بودم ... جایی که مشکل هر نفر، مشکل خودش بود ... کسی، کاری به کار دیگران نداشت ... اما حالا ... .
یهو یاد هم اتاقیم افتادم ... چند باری در کانون اجتماع بچه ها دیده بودمش ... .
- این کار درستی نیست که خودمون رو از جمع جدا کنیم ... مسلمان ها با هم برادرن و برادر حق نداره نسبت به برادرش بی تفاوت باشه ..
پریدم وسط حرفش ... و لابد کانون تمام این حرف ها شخصی به نام هادیه ...
با شنیدن اسم هادی، حالت چهره اش عوض شد ...
❣ @Mattla_eshgh
#قسمت چهل و سوم
داستان دنباله دار سرزمین زیبای من
💠 بردگی فکری
با شنیدن اسم هادی، حالت چهره اش عوض شد ...اصلا فکرش رو هم نمی کردم اینقدر بین بچه ها محبوب باشه ...
- اینقدر راحت در مورد بقیه قضاوت نکن ... هادی کسی بود که بچه ها رو در برابر رفتارهای تو آروم می کرد ... من از سر دوستی و برادری این حرف ها رو بهت گفتم ... .
اینها رو گفت و رفت ... من هنوز متعجب بودم ... شب، توی اتاق... مدام حواسم به رفتارهای هادی بود ... گاهی به خودم می گفتم ...حتما دفاعش از من به خاطر ترحم و دلسوزی بوده ... ولی چند دقیقه بعد می گفتم ... نه کوین، تو چنان جسور و محکم برخورد کردی که جایی برای ترحم و دلسوزی نگذاشته ... پس چرا از من دفاع کرده؟ ... هیچ جوابی برای رفتار هادی پیدا نمی کردم ...
آبان 89 ... توی اتاق بچه های نیجریه، با هم درس می خوندیم ... یهو یکی از بچه ها از در وارد شد و به زبان خودشون یه چیزی به همه گفت ... با صورتی غرق شادی و شعف، چشم هاشون برق می زد ... حالت شون واقعا خاص شده بود ... با تعجب نگاه شون می کردم که یهو حواسشون بهم جمع شد ... و یکی با ذوق و خوشحالی فراوانی گفت ... برنامه دیدار رهبره ... قراره بریم رهبر رو ببینیم ...
رهبر؟ ... ناخودآگاه و از فرط تعجب، پوزخندی زدم ... یعنی به خاطر چنین چیزی اینقدر خوشحال بودن؟ ... دیدن یه پیرمرد سفید؟ ... هنوز غرق تعجب شنیدن این خبر بودم ... طول کشید تا متوجه تغییر حالت اونها بشم ... با حالت خاصی بهم نگاه می کردن ...
- چرا اینطوری می خندی؟ ...
- خنده دار نیست؟ ... برای دیدن یه مرد سفید اینطور شادی می کنید و بالا و پایین می پرید؟ ...
حالت چهره هاشون کاملا عوض شد ... سکوت و جو خاصی توی اتاق حاکم شده بود ...
- مگه خودت نگفتی انگیزه ات از اومدن به ایران ... این بود که می خواستی مثل امام خمینی و رهبر بشی؟ ...
- چرا... من گفتم ... اما دلیلی برای شادی نمی بینم ... ممکنه شخصی یه ماشین خیلی خاص داشته باشه که منم اون رو بخوام اما دلیل نمیشه خودش هم خاص باشه ... این حالت شما خطرناک تر از بردگیه ... شماها دچار بردگی فکری شدید ... و الا چرا باید برای دیدن یه آدم سفید که حتی هموطن شما نیست، اینطور شادی کنید؟ ...
❣ @Mattla_eshgh