هدایت شده از سنگرشهدا
⭕️متهمان ردیف اول تا چهارم قتل #طلبه_همدانی
وقتی تیتر اول مطالب در فضای مجازی رو دیدم که #محاکمه_مهناز_افشار بود. اول با خودم گفتم چه ربطی به #مهنازافشار داره؟ مگه دستور مستقیم قتل رو داده؟ بعد که فکر کردم دیدم مگه باید دستور مستقیم قتل رو صادر میکرد تا شریک جرم بشه؟ وقتی توئیت میزنی و درباره روحانیها اذهان رو آلوده میکنی، تنفر و بدبینی نسبت به روحانیت بوجود میاری. قطعا در این قتل شریکی. تمام #سلبریتی هایی هم که قبلا این کارو کردن شریکن.
متهمان ردیف دوم این قتل، آخوندهای فاسدی هستن که با عملکردشون مردم رو به جامعه روحانیت بدبین کردن. از آخوندها با زندگی اشرافی گرفته تا روحانیون فاسد که مسئولین کشور رو تشکیل میدن و حتی طلبههایی که فاسد نبودن ولی عملکرد ضعیفی در جامعه و حتی خانواده داشتن
متهم ردیف سوم، کسانی هستن که کارخوبی رو شروع کردن و خواستن با معرفی #آخوندهای_فاسد در صدد اصلاح بربیان و این کارِ خوب رو انجام دادن ولی نیومدن روحانیون سالم و صالح که هزاران برابر روحانیون فاسد بودن رو معرفی کنن و بگن روحانیون سالم و پاکدست که وقتی #سیل یا #زلزله میاد خط مقدم کمکرسانی هستن، خیلی بیشترن. فقط و فقط افشاگری کردن تاجایی که مردم به کل جامعه روحانیت بدبین شدن
یا وقتی یک حوزه علمیهای بصورت اشرافی ساخته شده بود رو مورد نقد قرار دادن، نیومدن صدها حوزه ساده در سطح کشور رو نمایش بدن که مردم بفهمن که همه حوزهها اینطوری نیستن
جناب صدرالساداتی نمونه بارز این مسأله بود که کارهای خوبی انجام داد ولی بدون قاعده و چهارچوب. تاجایی که تاثیرات منفی کارهایش بر تاثیرات مثبتش غلبه پیداکرد. مثال بارز این مساله رو وقتی دیدم که بحث مفصلی درباره #خمس انجام دادم و چندین نفر پستهای آقای #صدرالساداتی رو برای من فرستادن که ما خمس نمیدیم بخاطر اینکه بره خرج این حوزههای #لاکچری بشه؟ بره تو جیب آخوندا؟ البته قصد ایشون این نبود ولی نتیجه کارشون این شد
بطور کلی وقتی تمام مطالب، #افشاگری و نکات منفی و نفرت پراکنی شد و در کنارش نکات مثبت مطرح نشد، نتیجه همین میشه. یادم نمیره سال گذشته وقتی در مدرسهای، ناظم عمل خطایی انجام داد. همه از سر خیرخواهی به بحث درباره این مسأله پرداختن و به والدین آگاهی بخشیدن، تاجایی که وحشت والدین را فراگرفت که نکنه فرزند ما در مدرسه مورد تجاوز قرار بگیره، بدبینی شدیدی به معلمان بوجود اومد. یعنی اثر عکس گذاشت. چون فقط نقاط سیاه مطرح و بزرگ شد.
این کاریست که جناب صدرالساداتی ندانسته انجام میده که اگر اصلاح کنه به حق نزدیکتر خواهد شد
متهم ردیف چهارم، ما مردم هستیم که در محافل عمومی از آخوند بد گفتیم. و یا در مقابل بدگویی دیگران سکوت کردیم.
البته به متهم اصلی این ماجرا و مشکلات مختلف دیگر اشاره نکردم که کسی نیست جز شخص وزیر ارتباطات.
#حسین_دارابی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
هدایت شده از روشنگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 این کلیپ کوتاه رو فقط به عشق #امام_زمان علیه السلام ببین و نشر بده..
#استاد_شجاعی
🆘 @Roshangari_ir
مطلع عشق
#قسمت بیست 🔺 انتخاب 🍃برگشتم ... اما با حال و روزی که همه فهمیدن نباید بیان سمتم ... . گوشی رو
#قسمت بیست و یک
🔹 مسئولیت پذیر باش
🍃وسایلم رو جمع کردم و زدم بیرون ... ویل هم که انگار منتظر چنین روزی بود؛ حسابی استقبال کرد ...
تمام شب رو راه رفتم و قرآن گوش دادم ... صبح، اول وقت رفتم در خونه حنیف زنگ زدم ... تا همسرش در رو باز کرد، بی مقدمه گفتم: دعاتون گرفت ... خود شما مسئول دعایی هستی که کردی ... نه جایی دارم که برم ... نه پولی و نه کاری ...
با هم رفتیم مسجد ... با مسئول مسجد صحبت کرد ... من، سرایدار مسجد شدم ...
من خدایی نداشتم اما به دروغ گفتم مسلمانم تا اجازه بدن توی مسجد بخوابم ...
نظافت، مرتب کردن و تمییز کردن مسجد و بیرونش با من بود ... قیچی باغبونی رو برمی داشتم و می افتادم به جون فضای سبز بیچاره و شکل هایی درست می کردم که یکی از دیگری وحشتناک تر بود ... هر چند، روحانی مسجد هم مدام از من تعریف می کرد ... سبزه آرایی های زشت من رو نگاه می کرد و نظر می داد ... .
بالاخره یک روز که دوباره به جون گل و گیاه ها افتاده بودم، اومد زد روی شونه ام و گفت ... اینطوری فایده نداره ... باید این بیچاره ها رو از دست تو نجات بدم .... .
دستم رو گرفت و برد به یه تعمیرگاه ... خندید و گفت: فکر می کنم کار اینجا بیشتر بهت میاد ...
ضمانتم رو کرده بود ... خیلی سریع کار رو یاد گرفتم ... همه از استعدادم تعجب کرده بودن ... دائم دستگاه روی گوشم بود ... قرآن گوش می کردم و کار می کردم ...
این بار، روح حنیف تنهام گذاشته بود ... نه چیزی کم می شد، نه کاری غلط انجام می شد ... بدون هیچ نقص و مشکلی کارم رو انجام می دادم ..
❣ @Mattla_eshgh
#قسمت بیست و دو
🔹نگاه
🍃از سر کار برمی گشتم مسجد و اونجا توی اتاقی که بهم داده بودند؛ می خوابیدم ... .
چند بار، افراد مختلف بهم پیشنهاد دادن که به جای خوابیدن کنار مسجد، و تا پیدا کردن یه جای مناسب برم خونه اونها ... اما من جرات نمی کردم ... نمی تونستم به کسی اعتماد کنم ... .
رفتار مسلمان ها برام جالب بود ... داشتن خانواده، علاقه به بچه دار شدن ...چنان مراقب بچه هاشون بودن که انگار با ارزش ترین چیز زندگی اونها هستند ...
رفتارشون با همدیگه، مصافحه کردن و ... هم عجیب بود ... حتی زن هاشون با وجود پوشش با نظرم زیبا و جالب بودند... البته این تنها قسمتی بود که چند بار بهم جدی تذکر دادند ... .
مراقب نگاهت باش استنلی ... اینطوری نگاه نکن استنلی... .
و من هر بار به خودم می گفتم چه احمقانه ... چشم برای دیدنه ... چرا من نباید به اون خانم ها نگاه کنم؟ ... هر چند به مرور زمان، جوابش رو پیدا کردم ... .
اونها مثل زن هایی که دیده بودم؛ نبودن ... من فهمیدم زن ها با هم فرق می کنند و این تفاوتی بود که مردهای مسلمان به شدت از اون مراقبت می کردند ... و در قبال اون احساس مسئولیت می کردند ... .
هر چند این حس برای من هم کاملا ناآشنا نبود ... من هم یک بار از همسر حنیف مراقبت کرده بودم ... .
❣ @Mattla_eshgh
#قسمت بیست و سه
🔹خانه من
🍃رئیس تعمیرگاه حقوقم رو بیشتر کرد ... از کار و پشتکارم خیلی راضی بود ... می گفت خیلی زود ماهر شدم ... دیگه حقوق بخور و نمیر کارگری نبود ... خیلی کمتر از پول مواد بود اما حس فوق العاده ای داشتم ...
زیاد نبود اما هر دفعه یه مبلغی رو جدا می کردم ... می گذاشتم توی پاکت و یواشکی از ورودی صندوق پست، می انداختم توی خونه حنیف ... بقیه اش رو هم تقسیم بندی می کردم ... به خودم خیلی سخت می گرفتم و بیشترین قسمتش رو ذخیره می کردم ... .
هدف گذاری و برنامه ریزی رو از مسلمان ها یاد گرفته بودم ... اونها برای انجام هر کاری برنامه ریزی می کردند و حساب شده و دقیق عمل می کردند ... .
بالاخره پولم به اندازه کرایه یه آپارتمان کوچیک مبله رسید ...
اولین بار که پام رو توی خونه خودم گذاشتم رو هرگز فراموش نمی کنم ... خونه ای که با پول زحمت خودم گرفته بودم ... مثل خونه قبلی، یه اتاق کوچیک نبود که دستشوییش گوشه اتاق، با یه پرده نصفه جدا شده باشه ... خونه ای که آب گرم داشت ... توی تخت خودم دراز کشیده بودم ... شاید تخت فوق العاده ای نبود اما دیگه مجبور نبودم روی زمین سفت یا کاناپه و مبل بخوابم ... برای اولین بار توی زندگیم حس می کردم زندگیم داره به آرامش میرسه ... .
توی تختم دراز کشیدم و گوشی رو گذاشتم روی گوشم ... چشم هام رو بستم و دکمه پخش رو زدم ... و اون کلمات عربی دوباره توی گوشم پیچید ... اون شب تا صبح، اصلا خوابم نبرد ...
کم کم رمضان هم از راه رسید ... رمضانی که فصل جدیدی در زندگی من باز کرد ...
❣ @Mattla_eshgh
#قسمت بیست و چهار
🔹 رمضان
🍃زندگی سراسر ترس و وحشت من تموم شده بود ... یه آدم عادی بین آدم های عادی دیگه شده بودم ... .
کم کم رمضان سال 2010 میلادی از راه رسید ... مسلمان ها برای استقبالش جشن گرفتن ... برای من عجیب بود که برای شروع یک ماه گرسنگی و تشنگی خوشحال بودند ...
توی فضای مسجد میز و صندلی چیده بودن ... چند نوع غذای ساده و پرانرژی درست می کردن ... بعد از نماز درها رو باز می کردن ... بدون اینکه از کسی دینش رو بپرسن از هر کسی که میومد استقبال می کردن ... .
من رو یاد مراسم اطعام و شکرگزاری کلیسا می انداخت ... بچه که بودم چندباری برای گرفتن غذا به اونجا رفته بودم ... تنها تفاوتش این بود که اینجا فقیر و غنی سر یک سفره می نشستن و غذا می خوردن ... آدم هایی با لباس های پاره و مندرس که مشخص بود خیابان خواب هستند کنار افرادی می نشستند و غذا می خوردند که لباس هاشون واقعا شیک بود ... بدون تکلف ... سیاه و سفید ... این برام تازگی داشت ... و من برای اولین بار به عنوان یک انسان عادی و محترم بین اونها پذیرفته شده بودم ... این چیزی بود که من رو اونجا نگه می داشت و به سمت مسجد می کشید ... .
بودن در اون جمع و کار کردن با اونها لذت بخش بود ... من مدام به مسجد می رفتم ... توی تمام کارها کمک می کردم ... با وجود اینکه به خدا اعتقادی نداشتم و باور داشتم خدا قرن هاست که مرده ... بودن در کنار اونها برام جالب بود ...
مسلمان ها برای هر کاری، قانون و آداب خاصی داشتند ... و منم سعی می کردم از تمام اون آداب و رفتار تبعیت کنم ...
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ✨ سلام بر تو اي حجّت خدا و اي كسي كه
پستهای روز سه شنبه(امام زمان (عج) و ظهور)👆
روز چهارشنبه(خانواده وازدواج)👇
#عهد_عشق
💞عروس خانوم و آقاداماد گُل:
بهترین زمان برای طول دورانِ عقد، سه تا شش ماه است.
❌طولانی شدن زمان عقد، زمینه بسیاری از اختلافات و بهانه گیری ها، را در طرفین مساعد میکند.
@Mattla_eshgh
سلام صبحتون بخیر😊
یه مشورت میدین بهم؟
بنظرتون چ تغییری در کانال ایجاد کنم؟
حالا چ در مطالب چ در تصاویر
کلا چ پیشنهادی دارین واسه بهتر و مفیدتر شدن کانال ؟
اگر هم ،خودتون تمایل دارین که بامن همکاری کنین ،بگین☺️
ایدی من👇👇
@ad_helma2015
چگونه همسر ما باعث رشد ما میشود؟؟
🔶استاد پناهیان:
✅مشکلات رفتاری همسرتان را جزء تقدیرات الهی برای رشد روحی خود بدانید
🔸🔹
🔆آقایان در درجۀ اول باید بدانند که اگر اخلاق و رفتار همسرشان بد است
یا مطابق میل و خواستۀ آنها نیست،
✅ این را خدا برای آنها مقدر کرده است و خدا خواسته با همین همسر،
🔰آنها را درست کند و نقاط ضعف آنها که در لایهها و زوایای پیچیدۀ روح آنها قرار دارد را درست کند.
🔹🔆🔸
✳ پس آقایان با کوچکترین اختلاف و مشکلی که در روابط با همسرشان به وجود آمد،
🔴تصور نکنند که در انتخاب خود دچار اشتباه شدهاند
💢 و به خود نگویند که «چرا من این همسر را انتخاب کردهام؟!»
🔹🔸
🔶 به این حقیقت توجه کنند که خدا میخواهد آنها را در این شرایط
امتحان کند و رشد دهد.
✳مقدرات الهی را خیلی قشنگ باید بپذیرند
👈🏻 و نقصهای همسر را هم جزئی از مقدرات الهی بدانند و بپذیرند.
@Mattla_eshgh
Omid.mp3
2.65M
#ازدواج_تنهامسیری 19
✅ انسان مومن هیچ وقت امیدش رو از دست نمیده.
باید خجالت های نابجا رو کنار گذاشت...
🌺 حاج آقا حسینی
❣ @Mattla_eshgh