eitaa logo
مطلع عشق
275 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی که او اشک میریخت و باصدای گرفته فریاد میزد ، در روزنامه هایشان ( روزنامه های اصلاح طلب و حامی دولت ) به سخره گرفتندش و به طعنه نامیدن
اما افسوس که دل نگرانی ها ودلواپسی هایش تعبیر شد
و حالا برجام بی فرجام را شاهدیم
امروز تقریبا دوسال از ان اشکها وفریادها و دلواپسی ها میگذره کاش دولت ، انقدر مردانگی داشته باشد که به خود اعتراف کند و سودای توافق دیگری را در سر نپروراند
ترور دانشمند هسته ای شهید فخری زاده یکی از نتایج این توافق (برجام ) است
🌱 عکـس پروفایلت چادریه....😕 لابد دوستات رو هم از عواقب بد دوســـ👫ـــتی با نامحرم آگاه می کنی... تنها آرزویت را هم که میدانم،شهادت...😐 💥از اون ور👇 با یکی شروع کردی به دردودل کردن... از آرزویت میگی... تحسینت می کنه...👏 از حجابت میگی... تحسینت میکنه...👏 از بچه مذهبی بودنت میگی... تحسینت میکنه...👏 کم کم نوع حرف هاتون فرق میکنه...😒 اول راه خواهرم برادرم بودید و حالا عشقم ونفسم⁉️ طرز فکرتون تغییر می کنه... اولا که می گفتی ما خواهر برادری چت می کنیم و گناهی نمیکنیم...😌 بعدشم گفتی ما قصدمون جدیه...👰👨 گفتی پسر خوبیه با ایمانه،مذهبی،ریش،یقه آخوندی،تسبیح و...‌🙂 خواهرم... پسر خوب با هیچ نامحرمی چت (غیرضروری) نمی کنه... دخترخوب هم همینطور... مشکل فقط اینجاست که ما تفسیر خوب بودن را اشتباه متوجه شدیم... عادت کردیم به حقه بازی و کلاه شرعی سرخودمون گذاشتن...😔 خواهرم-برادرم گلم،بخدا وقتی قبح این گناه برایت شکسته شد مطمئن باش با هرکسی چت می کنی...💬 راستی یه سوال 😐میدونستی توام الآن مثل دوستات دوست پسر/دوست دختر داری😔⁉️ اصلا کجای کار بودی که به اینجا رسیدی؟! از یه گروه مختلط مذهبی شروع شد،آره ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#افزایش_ظرفیت_روحی 26 ازدواج، دوری از راحت طلبی 🔶 یکی از وجوه راحت طلبی در "ازدواج نکردن و دیر از
27 🔶 یکی از دلایل اینکه افراد دچار راحت طلبی میشن، گاهی وقتا برمیگرده به طبع و مزاجشون. 🔵 معمولا طبایعی که هستند بیشتر در معرض راحت طلبی قرار میگیرند. و معمولا هرچقدر بدن بیشتر باشه و آدم به اصطلاح تپل تر باشه راحت طلبیش بیشتر خواهد بود. 🔹 بنابراین بین همه طبایع، راحت طلبی در بلغمی ها بیشتر دیده میشه. بعد سودایی ها، دموی ها و در اخر صفراوی ها. ☢️ اگه کسی میبینه هرچقدر تلاش میکنه بازم نمیتونه دست از راحت طلبیش برداره، تنها راهش "اصلاح تغذیه" هست اصلاح تغذیه رو میتونید از مشاورین متخصص طب اسلامی دریافت کنید. ❇️ اگرچه برخی مواد غذایی مثل عسل، ژل رویال، زعفران، مویز، روغن زیتون و پیاز میتونن آدم رو حسابی شاداب و فعال و پرانرژی کنند و شما بزرگواران میتونید برای زدن راحت طلبی از این موارد استفاده کنید. 🔶 خوردن روزی 21 عدد موقع صبح و خوردن نون و عسل به عنوان صبحانه، برای همه طبایع و مزاج ها توصیه میشه. این سیستم تغذیه ای موجب میشه که بدن انرژی کافی برای فعالیت رو به دست بیاره. ❣ @Mattla_eshgh مطلع عشق درایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc مطلع عشق در تلگرام 👇 https://t.me/joinchat/AAAAAEPMpR-8n7jQKaBvdA
هدایت شده از سنگرشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ، نماینده پیشین مجلس درگذشت ویدیوی بالا گریه‌های او پس از تصویب ۲۰ دقیقه‌ای در مجلس است. •خداحافظ مرد بصیر !✋ •خداحافظ صاحب اشکهای تصویب برجام !✋ •آن اشکها به این خاطر بود که خوب این روزهای ملت ایران را میدیدی ! •بازشدن مشت ما را مقابل دشمن میدیدی! •گستاخ شدن کشورهایی که در حد یک شهر متوسط از ایران هم نیستند را میدیدی! •ترور دانشمندان و عزیزانمان را میدیدی •آن اشک ها، حتما بخاطر دیدن قامت پدران عاجز از تامین مایحتاج خانواده و بخاطر شرمندگی جوانان بیکار بود! •آن اشک ها ماندگار است و در تاریخ ثبت شده است ! •مردی و نگرانِ ایران بخاطر تصویب اشک ریخت و زار میزد چونان پدری در سوگ‌ فرزند ! iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
مطلع عشق
🍃باور کن اگه تشنه تغییر باشی زمین و آسمونو به هم میدوزی و اصلا به حرف هیچکس جز خدای درونت گوش نمیدی.
🍃وقتی همسرت جلو وایمیسته و پشت سرش نماز میخونی خیلی کیف میده… وقتی بیرون میره بهش اعتماد داری…میدونی چرا ؟ چون شوهرت خدا ترسه… شوهر خدا ترس میخوای ؟معلومه که میخوای…شوهر خدا ترس سمت دختر با حجاب میره …مگه نه ؟ راستی ؟ همچین پسری با دختر چادری ازدواج میکنه یا مانتویی ؟ 🙂 ابراهیم هادی اگه میخواست ازدواج کنه چه دختری رو انتخاب میکرد ؟ پسری که اهل مبارزه با هوای نفس باشه…سمت دختری که هوای نفس داره نمیره‌… ولی در کل حجابت برای ازدواج نباشه… برای دل خودت باشه… برای آرامش خودت باشه… میگیری چی میگم ؟ شاید تو دلت بگی رضا ؟ تو که پسری ؟ چرا درمورد دخترا نظر میدی … اوکی… ولی این حرفام دلیل داره… چون خود منم قبل تحولم خیلی بی حجاب بودم خخخ…درسته پسرم…ولی خیلی بی حجاب بودم… عکسای قدیمیم رو چنتاشو تو سایت گذاشتم. خیلی از عکسامو بعد تحولم پاک کردم…همین چنتارو هم شانسی پیدا کردم گذاشتم تو سایت… ولی وقتی کمبود هامو درست کردم کلا تیپم عوض شد… اون موقع فقط بخاطر کمبود هام اینجوری تیپ میزدم…کمبود داشتن دختر پسر نداره… معتقدم هر دختری که تو خیابون اینجوری میگرده پر از حس کمبوده … @Mattla_eshgh مطلع عشق درایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc مطلع عشق در تلگرام 👇 https://t.me/joinchat/AAAAAEPMpR-8n7jQKaBvdA
مطلع عشق
📕محافظ_عاشق_من🥀 ✍ به قلم : #ف_میم 🍃 قسمت_صد_پنجاه_پنجم بعد از خوابیدن آن ماجرا ثمین با همکاری
📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 پنجاه ششم در حال جمع کردن وسایلش برای رفتن به اداره بود که در اتاقش زده شد ، خوب می دانست این آرامش فقط از آن پدرش است حتی صدای قدم های اولین مرد زندگیش را می شناخت . ـ بفرمایید باباجون حاج مصطفی در را باز کرد و با لبخند گفت : کجا میری بابا ‌؟ انیس کیک درست کرده ، میخوایم واسه مائده تولد پنج نفره بگیریم! ـ باید برم اداره بابایی احتمالا امشبم بمونم ، از وقتی که مرضیه خانم شهید شدن هنوز کسی جای ایشون نیومده نمیخوام سرهنگ صابری دست تنها بمونه ـ میدونم چی میگی مهدا جان ولی تو باید بتونی بین کار و زندگی تعادل ایجاد کنی تو برای زندگی کار میکنی ، برای کار که زندگی نمیکنی ! از وقتی که ما متوجه ماهیت کارت شدیم خیلی نسبت به خانواده کم اهمیت شدی چیزی اذیتت میکنه دخترم ؟ نکنه سجا.... ـ نه بابا ، به هیچ وجه! من فراموشش کردم همون روزی که توی طلافروشی مطهره خانم اون رفتارو باهام کرد فراموشش کردم ما شباهتی بهم نداشتیم بابا ـ شهادت امیر برات غیر منتظره بود خوندن دفتر خاطراتش خیلی بهمت ریخت ، درک میکنم عزیزم ولی زنده ها باید زندگی کنن قربونت برم ـ بابا نمی تونم با این قضیه کنار بیام هیچ وقت نتونستم معنای حقیقی این مسئله رو درک کنم " اگر کسی عاشق باشد و بر این عشق بسوزد و برای خدا خود را از این دلدادگی منع کند و گرفتار گناه نشود در این عشق بمیرد شهید است " نمیتونم امیر آقا رو بفهمم اون به من علاقه داشت ولی ... ـ تو چی ؟ علاقه داری یا عذاب وجدان ؟ ـ من ... من فقط ... ذهنم هنوز آروم نشده ـ آدمای برنده تو گذشته نمی مونن ـ من که بازندم بابا مصطفی ـ دختر من هیچ وقت بازنده نیست فقط نیاز داره به احوالات خودش رسیدگی کنه حرف های حاج مصطفی همیشه آرامش را به وجودش تزریق میکرد . همان طور که بسمت در می رفت رو به مهدا گفت : تو میتونی دخترم ! اول از همه باید با قلبت کنار بیای ! ـ بابا ؟ ـ جانم بسمت پدرش دوید خودش را در آغوش او انداخت و با بغض گفت : بابا هر اتفاقی بیافته هر تصمیمی بگیرم ازم حمایت میکنی مگه نه ؟ حاج مصطفی مو های زیبای دخترش را نوازش کرد پیشانیش را بوسید و گفت : معلومه که من پشتتم ، چون تو همیشه بهترین تصمیمو میگیری مهدای بابایی دیگه. ادامه دارد ...
📕محافظ_عاشق_من🥀 ✍ به قلم : 🍃 قسمت_صد_پنجاه_هفتم لباس پوشیده از اتاق بیرون آمد و به اتاق مرصاد رفت . سرکشی کشید و گفت : ـ مرصاد ؟ بیداری ؟ ـ آره کارم داری ؟ ـ نه من باید برم اداره میخواستم ببینم اگه ماشینو نمیخوای ب... ـ ماشین خودته از من اجازه میگیری ؟ ـ نخیر آخه گفتی باید با هیربد بری یه پروژه ای ببینی ، گفتم شاید لازم داشته باشی خوبی بهت نیومده هااا ـ خب حالا با ماشین مامان میرم ـ باشه ، پس کاری نداری ؟ ـ آخه تو چه صرفه ای دا... ـ ساکت چه پرو هم هست من رفتم بچه خوبی باش اذیت هم نکن ـ باشه مامانی ـ آفرین پسرم ـ برو تا با دیوار یکیت نکردم ـ یه ذره ادب * ـ باشه در اولین فرصت راستی مهدا ؟ میگم اختاپوس ناراحت میشه نباشی کارت سبک شد یه زنگ بزن حداقل بهش تبریک بگو ، نوجونه ـ مرصاد ؟ ـ بله ـ تو کی اینهمه عاقل شدی ؟ ـ در حد کمپوت لوبیای تبرک‌ هم لیاقت نداری ـ براش برنامه دارم ـ واقعا ؟ فکر نمیکر... هیچی ، برو دیگه ـ فکر نمیکردی بتونم به زندگی برگردم ؟ ـ خب تا همین الانم خیلی ناآرومی ـ من نمیتونم نسبت به مائده بی تفاوت باشم ـ خوشحالم. خیلی خوشحالم که اینقدر قوی هستی * ـ من رفتم یا علی *خودش هم میدانست اینقدر قوی نیست و قلبش آکنده از غم است اما نمیتوانست اجازه دهد اطرافیانش تحت تاثیر مشکلاتش آزار ببینند . مادرش کج خلقی کرد و گلایه نبودن هایش اما قول داده بود جبران کند ، برای خواهری که حساس ترین موجود زندگیش بود .* خودش را به اداره رساند و به جمع ترابی ها پیوست . در اتاق سید هادی ، محل تجمع ، را زد و منتظر اجازه مافوقش ماند . سرهنگ صابری : بفرمایید *ـ سلام ـ سلام ، بشینین خانم فاتح ـ بله قربان سید هادی : خب با اومدن خانم فاتح جمع تکمیل شده و باید در مورد ماموریت جدید صحبت کنیم برای اینکه به چرایی مسئله بپردازیم لازمه ماموریت اخیر رو با هم بررسی کنیم . ما مدت طولانی محافظت از آقا محمدحسینو به عهده داشتیم و متوجه روابطی که برای ایشون برنامه ریزی شده بود شدیم . اولین چیزی که باعث شک ما به نزدیکان ایشون شد سوختن ساختمان محل سکونت ایشون بود . بعد ..... کمی بعد از گرفتاری یاسین و گروهش فاتح و امیر رو همراه گروه عازم مسابقه به شیراز فرستادیم . اما در کمال ناباوری یاسین و دو نفر همراهش به وسیله کسایی که نمی شناختیم فراری داده شدن ... ما تصمیم گرفتیم برای تنها نموندن فاتح و امیر یاسینو بفرستیم شیراز ... همون کسایی که برامون ناشناخته بودن سر ما رو با فتنه احتمالی گرم کردن . و نیرو های مشغول حفاظت از محمدحسین و مشخص کردن فکر فتنه بودند در صورتی که جنگ اصلی علیه ما در زندان شروع شده بود ... دقیق جایی که ابوبکر البغدادی زندانی بود ... تل آویو بزرگترین برنامه ریزی و اترژی ممکن رو روی آنها گذاشت ... اما ما همچنان درگیر مسائل فتنه و ... بودیم ... تا اینکه مشکوک ترین اتفاق ممکن افتاد ، سجاد هیچ حرکتی علیه محمدحسین نکرد ، مرد سیاه پوش هیچ ضربه ای به فاتح و احمدی ( یاس ) نزد ... در واقع کشفیات ما با کمک اونا پیش رفت ، با فتنه ما رو سرگرم کردن تا از isis غافل بشیم ... دقیق جایی که ابوبکر البغدادی زندانی بود ... تل آویو بزرگترین برنامه ریزی و اترژی ممکن رو روی آنها گذاشت ... اما ما همچنان درگیر مسائل فتنه و ... بودیم ... تا اینکه مشکوک ترین اتفاق ممکن افتاد ، سجاد هیچ حرکتی علیه محمدحسین نکرد ، مرد سیاه پوش هیچ ضربه ای به فاتح و احمدی ( یاس ) نزد ... در واقع کشفیات ما با کمک اونا پیش رفت ، با فتنه ما رو سرگرم کردن تا از isis غافل بشیم ... البته موفق نبودن و الان دو سالی میشه که بچه های سپاه روی مناطق عراق کار میکنن ... حاج قاسم لحظه ای از این تهدید بزرگ غفلت نکرده ... و اما علت حضور ما .... کسانی بودند که با پیشنهاد های علمی و ... میخواستن به محمدحسین کمک کنن و از هیچ ابزاری دریغ نکردن ، حتی دختران زیادی از هم کلاسی و ... سعی در اغفال محمدحسین داشتن از جمله ثمین ناجی . ادامه دارد ...