eitaa logo
مطلع عشق
276 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
آفتاب مهر.mp3
3.33M
💢چرا حضرت را «زهرا» نامیدند⁉️ ♦️وقتی نور حضرت زهرا خلق شد، آنچنان بود که ملائکه از عظمت این نور به سجده افتادند‼️ حجت الاسلام ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#افزایش_ظرفیت_روحی 27 🔶 یکی از دلایل اینکه افراد دچار راحت طلبی میشن، گاهی وقتا برمیگرده به طبع و م
28 و ازدواج ❇️ گفتیم که ازدواج یه نوع مبارزه با راحت طلبی هست. بله ممکنه به ظاهر کسی که ازدواج نکنه و یه سری شادی هایی داشته باشه اما خب این شادی ها هست و بعدا شدیدا پشیمان میشه. 💢 طبیعتا هرچقدر هم سن ازدواج بالا بره، هم مورد مناسب دیگه پیدا نمیشه، هم خود آدم سخت گیر تر میشه و هم اون انعطاف لازم برای زندگی رو نخواهد داشت. ✅ دخترو پسری که در سن پایین ازدواج میکنند خیلی زود و راحت میتونن اخلاقیات همدیگه رو تغییر بدن و تحمل کنند. خصوصا اگه یه ذره تفکرات تنهامسیری رو داشته باشن که دیگه لذت دنیا و آخرت رو میبرند.😊💥 ⭕️ ولی وقتی سن یه دختر و پسر به 25 برسه دیگه انعطاف و تحمل کم میشه و همین موجب میشه که خیلی زود به مشکل بر بخورن و سوهان روح همدیگه بشن... بسیاری از طلاق ها به خاطر همین دیر ازدواج کردن اتفاق میفته. اینا فقط یکی از آثار راحت طلبی در مورد ازدواج هست... ‌❣ @Mattla_eshgh
🔴در ایام کرونایی و قرنطینه خودارضایی کنید ❌تشویق به عمل حرام خودارضایی در کتابی که اخیرا تحت نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شده... ‌❣ @Mattla_eshgh
وضعیت عفاف و حجاب در سینما بسیار تاسف بار شده، این سینما قطعا انتقال ارزش انجام نمی دهد! درخواست رسیدگی جدی از مسوولین امر داریم🔰 https://www.farsnews.ir/my/c/40271 ✅ کانال در سروش، ایتا و بله @phonemotalebe
سلام خوبین؟ ببخشین امشب نتونستم داستان جدید رو اماده کنم ان شاءالله فرداشب براتون میفرستم ❤️
سلام 😊 شبتون بخیر دوستای عزیزم خوبین خوشین
سورپرایز دارم براتون😍
در جریانین که ، جمعه ها پست نمیزارم کانال ؟ اما ... اما ... امشب میخوام ، برخلاف هفته های گذشته ، داستان بفرستم براتون 😊
ا🌺﷽🌺 ☑️ داستان 💞 نوشته: عذراخوئینی اول 🍃همراه بااهنگ حرکات موزون انجام می دادم موزیک که خاموش شد انگاریکی هیجان ونشاطم روازبرق کشید. مامان نگاه عاقل اندرسفیهی بهم انداخت . _چه خبره خونه روگذاشتی روسرت سرسام گرفتم. حتما دوباره میگرن به سراغش اومده بودکه عصبی نشون میداد . گونه اش رابوسیدم ودستمو دورشانه اش حلقه کردم _ ببخشید مامان خوشگلم دیگه تکرارنمیشه . لبخندنازی زد _ عشقمی دیگه نبخشم چی کارکنم؟ خیلی زودلحنش مهربون شد بلاخره یکی یدونه بودم ونازم خریدارداشت. _ بایدچندروزی دوراهنگو خط بکشی . جیغ بنفشی زدم _ یعنی چی؟ من که عذرخواهی کردم. _نه فدات شم حرفم علت دیگه ای داره . گوشام تیزشد و بیشتر کنجکاو شدم _ نیم ساعت پیش بابات زنگ زد شوهردخترخالش فوت کرده بایدبریم قم _کدوم دخترخالش؟ _تونمی شناسی ما بافاطمه خانم زیادرفت و آمد نداریم بیشترازسه ، چهاربارندیدمش ولی برای احترام هم که شده باید تو مراسم باشیم. یک لحظه ذهنم هوشیارشد یادحرف های سارا افتادم _میگم مامان این فاطمه خانم همونی نیست که ساراروبرای پسرش می خواست . به فکرفرورفت بعدش لپم روکشید _اره شیطون بلا ، خودشه خوب یادت مونده. ژستی به خودم گرفتم وگفتم : مااینیم دیگه!! سارا دخترکوچیکه عموبهرام بود ریزنقش وتپل ! باچهره ای بانمک ودوست داشتنی فاطمه خانم سارا روتومهمونی دیده بود و از وقار و متانتش خوشش اومده بود حرف خواستگاری که مطرح شد زن عموی من مخالف بود! کلی هم شرط وشروط سنگین گذاشت چون می گفت نمی خوام دامادم طلبه باشه !خلاصه به نتیجه نرسیدند و بهم خورد هرچندساراهم هیچ تمایلی نداشت و باخنده می گفت یک درصد فکر کنید زن آخوندبشم ! ماهم ازخنده ریسه می رفتیم !! تصورش هم محال بود ادامه دارد..... کپی فقط باذکرنام نویسنده ازاد می باشد.