eitaa logo
مطلع عشق
276 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع عشق
#رمان_محمد_مهدی 124 🔰 شب 21 ماه مبارک رمضان رسید، شبی که شب شهادت امیرالمومنین (ع) بود ،هم #محمد_مه
125 🔰 حاج اقا عسکری : مردم عزیز ، پس متوجه شدین این آیه 20 سوره لقمان ، یکی دیگه از آیات مهدوی قرآن هست . فردا وقتی دارین جزء 21 قرآن رو ختم می کنین، وقتی به این آیه رسیدین کمی مکث کنین و تامل کنین و روی اون فکر کنین 👈 ما واقعا با این نعمت خدا چه کردیم ؟ 👈ما چرا نگاهمون به امام زمان (عج) ، عابربانکی هست ؟ 👈چرا مدام چیزهای مادی از ایشون می خواهیم ؟ 👈 چرا ما تا به حال حاجات معنوی از امام نخواستیم؟ 👈چرا برای معنوی شدن زندگی هامون از امام کمک نگرفتیم؟ 👈چرا برای اینکه بیشتر به خدا نزدیک بشیم از امام کمک نگرفتیم؟ 👈همه ما دوست داریم خوب بشیم و اخلاق خوب کسب کنیم ، اما چرا این چیزها رو از خود امام نخواستیم؟ 🌀 ایکاش واقعا روزی برسه که نگاه ما به امام تغییر کنه و از این نگاه مادی بیایم بیرون ✳️ یکی از مسجدی ها : حاج اقا ببخشید تو این روایت که خوندین گفته شده بردن نام امام جایز نیست ، میشه توضیح بدین؟ 🔰 حاج اقا عسکری : بله بزرگوار ، چشم، ممنون از دقت شما و توجه شما به حدیث 👈ما روایاتی داریم که صراحتا از بردن نام اصلی امام نهی کردند ، که نام اصلی ایشون همون نام پیامیر (ص) هست، 👈اما از اون طرف روایاتی هم داریم که امام عسکری (ع) ایشون رو با نام اصلی صدا زدن 👈یا همین دعای اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن که می خونیم، در بعضی نسخه ها به جای حجت ، نام محمد آمده ، پس با دو دسته روایات مواجه هستیم 👈اینجا فقها دو نظر دارن، دسته ای میگن این نهی همچنان باقی هست و نباید به کار برد 👈دسته دوم میگن این نهی برای زمان غیبت صغری بوده که حکومت بنی عباس دنبال فرزند امام عسکری (ع) به نام محمد میگشته ، به همین خاطر گفتن برای حفظ جان امام از این اسم استفاده نشه 👈اما الان که این خطر نیست ، این نهی هم برداشته شده و مشکلی نیست 👈البته همونطور که عرض کردم اختلافی هست و چون یک بحث فقهی هست ، به نظر مرجع محترم خودتون رجوع کنید
126 ❇️ یکی از مسجدی ها : حاج آقا ببخشید در روایتی که خوندین ، گفته شده بود که امام زمان (عج) بعد از زیادی ظلم و ستم میان ، یعنی چی ؟ یعنی الان ما باید زمینه سازی ظهور کنیم یا اینکه ظلم و ستم رو زیاد کنیم؟ کدومش ؟ 🔰 حاج اقا عسکری : خدا خیرتون بده ، به نکته خوبی اشاره کردین ، اتفاقا سوال خیلی ها هست، متاسفانه تقصیر عده ای هست که بدون دقت با این روایات برخورد می کنن و در ترجمه ، دقت کافی رو به خرج نمیدن 👈 خوب توجه کنین خواهشا، روایت نمیگه که بعد از اینکه ظلم و ستم زیاد شد، امام میاد بلکه روایت داره تاکید میکنه همان طور که ظلم و ستم در جهان زیاد شده، امام به همون میزان میان و عدالت رو برپا می کنن در حقیقت در این روایت خواسته مثالی بزنه که میزان برپایی عدالت در جهان در چه حدی است 👈 الان اگر به همه شما بگن که جهان پر از ظلم و ستم هست، همه میگین بله واقعا هم همین طوره 👈 این همه جنگ و جرم و جنایت و قحطی و تبعیض و... 👈 همه اینها مصداق بارز ظلم هست ، خب این برای همه ما قابل درک و لمس هست و داریم می بینیم 🌀 حالا روایت میخواد بگه که همین طور که این ظلم و ستم در جهان زیاد شده، امام هم تمام این جهان رو پر از عدالت میکنه 🔰 اگر ما بخواهیم معنا رو به طوری بگیم که ظلم و ستم رو زیاد کنیم و بعدش امام بیاد ، دقیقا یک برداشت انحرافی از روایت هست که متاسفانه عده ای این برداشت رو داشتن همه ما موظف هستیم به زمینه سازی ، وظیفه داریم خودمون رو بسازیم ، اخلاقمون رو درست کنیم ، هم تو مسائل فردی و هم در مسائل اجتماعی به نحو احسن رفتار کنیم و نمونه واقعی سرباز حضرت باشیم. 👈 باید بتونیم دیگران رو با امام آشنا کنیم ، در 4 مرحله خودسازی، خانواده سازی، جامعه سازی، جهان سازی 👌 هر کس بتونه در یک قسمت کار هم کمک کنه ، کار واقعا بزرگی کرده
127 🔰 بعد سخنرانی شبانه ، کم کم آماده شدن برای مراسم پرفیض شب قدر 👈قرآن ها رو پخش کردند برای مراسم قرآن به سر و حاج اقا هم روی صحبت هاش رو برد به سمت شب قدر 👌 حاج آقا: مردم عزیز ، امشب شب قدر هست، قدر امشب رو باید دونست، من همیشه سعی می کنم در ابتدای مراسمات شب قدر ، مباحث مربوط به استغفار رو بگم و از مردم بخواهم که استغفار کنن، چون ما تا وقتی استغفار نکنیم و گناهانمون پاک نشه، نمیتونیم حال خوشی داشته باشیم برای مراسم و برای دعا کردن 👈 دعای کمیل رو بارها و بارها خوندیم تو همین مسجد با هم، همون اول دعا حضرت امیرالمومنین (ع) چه می فرمایند؟ اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا ، یعنی خدایا ببخش آن گناهانی که باعث حبس شدن دعاها می شود. 👈 در دعا کردن به ما توصیه کردن که قبلش استغفار بفرستین و دل خودتون رو پاک کنین، دل ابتدا باید پاک بشه از گناهان و سیاهی ها ، تا بوی خدا و اهل بیت (ع) بگیره ، تا دل آماده بشه برای ارتباط با خدا ، تا دل بتونه رحمت خدا رو جذب کنه 👈 مردم عزیز ، یکی از بهترین دعاها برای استغفار کردن ، مناجات اول از مناجات خمس عشر هست، یعنی مناجات تائبین وقتی ما می خواهیم با خدا حرف بزنیم، چه طور حرف زدن هم مهمه ، با ادب حرف زدن هم مهمه ، من و شما که مسجدی هستیم و عمری هست خداروشکر اهل نماز و روزه هستیم ، انتظار از ما بیشتره، ما نمیتونیم همینطوری با هر لفظی با خدا حرف بزنیم، البته گناه نیست، هر چه می خواهد دل تنگت بگو اما ... اما خوب هست انسان وقتی از خدا چیزی میخواد و یا میخواد با خدا مناجات کنه ، کمال ادب رو رعایت کنه ، رعایت ادب در محضر خدا ، خودش یکی از مهمترین راههای جلب رضایت و خشنودی خدا هست 👈 اگر با برای توبه کردن و استغفار ، از این دعاها استفاده کنیم ، چون کلام معصوم هست، ادب بیشتری رعایت شده، انشالله با هم این دعا رو قبل از شروع اعمال شب قدر میخونیم . مناجات تائبین 👌 اما نکته مهمی که درباره شب قدر باید بگم این هست که...
128 👌 اما نکته مهمی که درباره شب قدر باید بگم این هست که امشب و این ایام ، همانطور که به خاطر شهادت امیرالمومنین (ع) ، مختص ایشان هست، از طرفی اختصاص به امام زمان (عج) هم داره این نکته مهم کمتر گفته شده 👈 شما اگر امشب که شب قدر هست ، نگاهی به سخنرانی های پخش شده از تلویریون کنید ، می بینید که خیلی کم سخنران های محترم به امام زمان (عج) اشاره می کنند ، در حالیکه امشب شب ایشون هست حالا شاید سوال کنید چطور؟ 🔰 نگاه کنین بزرگواران، ما طبق عقائد خودمون باور داریم که در این شب عزیز ، تقدیرات یک ساله ما نوشته میشه، البته باید بگم این به معنی جبر نیست، این به این معنا نیست که ما تا سال بعد هیچ اختیاری نداریم و هرچی دعا بکنیم بی فایده هست و... نه ، اصلا به این معنا نیست در هر زمانی از زندگی ، هر فردی با هر گرایش و مذهبی ، قصد تلاش داشته باشه و تلاش و کوشش کنه برای رسیدن به هدفش ، قطعا بهش میرسه، این وعده قرآن هست که خدا می فرماید " انسان چیزی جز سعی و تلاشش نیست" در این آیه خدا می فرماید ، انسان نمیگه مومن یا مسلمان یا... بلکه کلا هر انسانی ، اگر تلاش کنه ، به موفقیت میرسه ❇️ اینکه گاهی بعضی از شما مومنین سوال می کنین فلان فرد که اصلا دینی نداره ، چرا موفق شده ، دلیلش همین هست چون تلاش کرده ، و خدا تلاش هیچکسی رو بی جواب نمیگذاره 👈 پس یادتون باشه ، درسته که تقدیرات اعمال یکساله ما امشب نوشته میشه، اما ما در طول سال این اختیار رو داریم که هر زمانی که بخواهیم ، با تلاش و کوشش خودمون ، سرنوشت خودمون رو تغییر بدیم 👈 ما انسان ها ، قدر خودمون رو نمی دونیم بی استعداد ترین افراد با تلاش و کوشش به همه جا رسیدن، هر کسی به موفقیت های علمی یا شغلی یا... رسید ، لزوما آدم با استعدادی نبود، بلکه تلاشش زیاد بود شما اگر مصاحبه افراد برتر کنکور و مسابقات علمی رو هم بخونین، متوجه میشین که همه اونها این طور نبود که دارای نبوغ ویژه ای باشن ، نه خیلی از اونها حتی در مدارس استعداد درخشان هم نبودن، اما با تلاش و کوشش به این جایگاه رسیدن این از این مطلب 🔰 اما درباره امام زمان (عج)... ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🍃من هم خواستم با عصبانیت از تخت بیایم پایین که از درد ماهیچه های پایم نا له ام بلند شد. پاهایم چه در
سی و سه 🍃صدای زنگ در مثل ناقوس خوشبختی از جا پراندم، تا نیمه پله ها دویدم و از بالای نرده ها دولا شدم. خودش بود، چهره اش چقدر خسته بود. در جواب مادرم با رویی گشاده توضیح می داد که چرا دیر آمده و من که از هیجان درست نمی شنیدم، همه وجودم نگاه شده بود. پدرم گفت: پس زود باش لباست رو عوض کن، بیا که مردیم از گرسنگی امیر طبق معمول خندان گفت: زنت هم از بس خوابیده خسته س. تازگی ها زرنگ شده دیگه صاف و ساده نمی گه خواب بودم، می گه درس دارم! صداش کن بیاد می خواهیم شام بخوریم. دوان دوان از پله ها بالا رفتم و در حالی که نفسم از دویدن و شوق به شماره افتاده بود به دیوار پشت در تکیه دادم، صدای ضربان قلبم داشت گوشم را کر می کرد که با سری زیر انداخته وارد شد. در را بستم و بدون لحظه ای درنگ از گردنش آویختم. از دیروز تا آن ساعت مثل یک سال گذشته بود و احساس می کردم مدت هاست از او دورم. بدون این که حرفی بزنم در حالی که از نگاه غمگین و خسته چشم هایش دیوانه شده بودم، مثل بچه ها فقط می خواستم خودم را توی بغلش قایم کنم. انگار می خواستم از وجودش مطمئن بشوم. خدایا چقدر این چشم ها و این وجود برایم عزیز بود! چطور توانسته بودم برنجانمش یا آزارش بدهم؟ هیچ حرفی بینمان رد و بدل نشد، تنها لبخند شیرین او بود که باعث می شد آرامش به قلبم برگردد. با صدای امیر که از پایین با بی صبری و طعنه می گفت محمد رفتی اونو بیاری خودتم خوابت برد؟! از آغوشش بیرون آمدم، در حالی که احساس می کردم باری به سنگینی همه دنیا از شانه ام برداشته شد، ولی افسوس که این اولین بار، آخرین بار نبود،بلکه آغاز اختلافاتی بود که مثل آتشی که از یک جرقه شروع بشود گسترش پیدا کرد و خرمن هستی ام را به آتش کشید. کاش آن شب در جواب اصرار های محمد علت ناراحتی ام را گفته بودم و سر و ته قضیه را با شوخی به هم نمی آوردم، تا قضیه اساسی حل می شد. ولی اشتباه کردم. خشت اول را کج گذاشتم، این بود که دیوار تا ثریا کج رفت. آن شب گذشت و آرامش ما فقط تا جمعه بعد طول کشید.
🍃الان وقتی به آن روزها فکر می کنم حتی یادم نمی آید اولین بگو مگو ها بر سر چه بود؟ فقط یادم است به زور می رفتم و با اوقات تلخ برمی گشتم. سر بهانه های جزئی قهر و بد اخلاقی می کردم و روز را به هر دویمان تلخ می کردم. شاید در نهان هدفم این بود که محمد را از کوه رفتن منصرف کنم. فکر می کردم به این طریق دلزده اش می کنم، غافل از این که به مرور از خود من که باعث این جریان بودم خسته و دلزده می شود. وضع وقتی بدتر شد که آرا آرام رو در بایستی را کنار گذاشتم و جلوی بقیه هم حفظ ظاهر نکردم و همین درگیری های ما را دامنه دارتر و قهر ها را طولانی تر کرد و تقریبا بیش تر روزهای هفته با هم سرسنگین بودیم. و چون محمد سال آخر بود و درس هایش سنگین و فشرده و از طرفی دنبال کار پذیرش از دانشگاه های خارج از کشور بود و به دنبالش سخت مشغول خواندن زبان، مثل گذشته زیاد وقت آزاد نداشت. آن قهرها در زمان کمی که با هم بودم، باعث می شد فاصله مان بیش تر و بیش تر بشود. یکی از همان روزها بود که محترم خانم وقتی در خانه شان منتظر محمد بودم، سر صحبت را باز کرد و حرف را به عروسی و رفتن محمد به خارج کشید و گفت: مادر، تو سعی کن منصرفش کنی. محمد اندازه خودش درسش رو خونده. آینده ش هم که غصه ای نداره، باباش پشتش است، واسه چی بره چند سال هم آواره دیار غربت بشه؟ بلکه تو با مهربونی بتونی نرمش کنی. همین طور که از وقتی عقد کردید نتونسته ازت جدا بشه، حالا هم یه خورده بهش سخت بگیری، البته نه با قهر و دعوا، با ناز و نوازش و مهربونی بلکه قبول کنه نره. من می دونم به خاطر این که فکر رفتن توی سرشه، نمی خواد عروسی کنه و زندگی پهن کنه، مبادا پا گیر بشه. حقیقتش می ترسم اینم مثل عموهاش بره اون جا بند بشه. راستش، اون دفعه که حرف شده بود که شاید حامله باشی، خدا می دونه چقدر ذوق کردم. من در حالی که رنگ به رنگ می شدم سرم را پایین انداختم. محترم خانم با خنده گفت: خجالت نکش مادر جون، چرا سرخ شدی؟ به جان محمد قسم که تو با فاطمه و زری برای من فرقی نداری. حالا حامله هم شده بودی، مگه جرم و جنایت کرده بودی؟! تو به محمد نگاه نکن که ماشاالله همه کارهایش یه جور دیگه س. با فاطمه بی چاره چقدر اوقات تلخی کرد تا رفتین و برگشتین. خلاصه مهناز جون، محمد که حرف حرف خودشه، من امیدم به توست. ببین می تونی... خندید گولش بزنی بلکه راضی بشه، اصلا می دونی چیه حامله هم بشی هیچ وقت طاقت نمی آره تو رو بگذاره و بره. یکی دو سال هم که بگذره دیگه سرش به زندگی گرم شده دنباله اش رو نمی گیره. خودت هم دلت شور درس خوندنتون نزنه، ایشاالله راضی که بشه میاین این جا، پیش خودم. تو هم با خیال راحت درست رو بخون. اگه بهونه کارو هم گرفت باور نکن، بیخود می گه. الان هم اندازه یه زندگی در آمد داره، هر چی مهدی طلبکاره این بچه م ملاحظه کاره. از بس توی پول گرفتن حیا به خرج می داد، حاج آقا واسه این که بهش سخت نگذره، از وقتی مهدی زن گرفت، سه تا سهم مساوی براشون تعیین کرد و جای سرمایه داد بهشون و گفت خواستین خودتون باهاش کار کنین، نخواستین من باهاش کار می کنم، ماه به ماه عادیش رو می ریزم به حسابتون. خلاصه مهدی پول رو گرفت، مرتضی هم خودش داره با پوله کار می کنه. ولی پول محمد دست حاج آقاس و ماه به ماه می ریزه به حسابش، خلاصه برای خرجی هم مشکل نداره، اگه گفت بدون بهونه س.
🍃چقدر ته دلم از حرف های محترم خانم ذوق می کردم و فکر می کردم راستی اگه می تونستم محمد رو راضی کنم، چقدر خوب می شد.بی چاره محترم خانم خبر نداشت که خودم از همه بیشتر دلم می خواهد که از شر درس راحت بشوم و دلم شور چیزی را که نمی زند، همان درس است. ولی در مورد بچه احساس غریبی داشتم. فکر می کردم خیلی عجیب و زود است که بچه دار بشوم. ازدواج، رفتن به خانه خودم و تنها شدن با محمد آرزویم بود، ولی بچه دار شدن برایم مفهومی ناشناس و دور از ذهن بود. لااقل توی این یک مورد عقلم رسیده بود که هنوز قابل مادر شدن نیستم! به هر حال به فکر فرو رفتم که چطور محمد را راضی کنم. خصوصا که از فاصله ای که داشت بینمان ایجاد می شد دل گرفته و نگران بودم. بقیه روز توی این فکر بودم تا شب. آن شب طبق معمول غرق کتاب هایش بود و من غرق نقشه کشیدن. و چون با هم سر سنگین بودیم، نمی دانستم چطور باید شروع کنم و چه بگویم؟ وقتی هیچ حرفی به ذهنم نرسید، از آن جا که دلم برای سر به سر گذاشتن با او تنگ شده بود، یکدفعه بی مقدمه رفتم کنارش، کتابش را بستم و فوری نشستم روی کتاب. محمد با تعجب و حیرت از رفتار من، مبهوت گفت: ا! مهناز چه کار می کنی؟ کتاب امانته خراب می شه. با لحنی بچگانه و لوس گفتم: به جهنم! بگذار خراب بشه تا دیگه بهت امانت ندن. در حالی که سعی می کرد از روی کتاب بلندم کند، گفت: به جهنم؟!! دست شما درد نکنه. اون وقت می دونی چقدر بابت هر کدوم این ها پول بدم؟! از اون گذشته باز دوباره لباس های منو پوشیدی؟! منظورش پلیورش بود. فهمیدم می خواهد حواسم را پرت کند، همان طور که داشتم مقاومت می کردم که نتواند از روی کتاب بلندم کند، یکدفعه گفتم: من این حرف ها سرم نمی شه، بیخودی حرف تو حرف نیار که حواس منو پرت کنی. کی عروسی می کنیم؟! جا خورد، بهت زده صاف نشست و من را با تعجب نگاه کرد. پرسید: چی گفتی؟! تک تک و شمرده تکرار کردم: کی عروسی می کنیم؟!
🍃ابروهایش را به علامت تعجب بالا برد و بعد از چند لحظه مکث با نهایت مهربانی از روی میز بلندم کرد و نشاندم روی پاهایش، درست مثل یک بچه لوس. دوباره او شد یک پدر مهربان و صبور و من یک بچه ننر و زبان نفهم. در حالی که چشم هایش برق شیطنت و شوخی داشت، گفت: والله، اگه منظورت جشن و لباس عروس پوشیدن و این حرف هاست که یادمه عروسی کردیم ولی اگه منظورت اون یکی عروسی هم هست.... در حالی که چشم هایم گرد شده بود با پرخاش و اعتراض پریدم وسط حرفش: محمد! در حالی که از ته دل می خندید گفت: تو پرسیدی کی عروسی می کنیم، نپرسیدی؟! منظورم اونی نبود که تو می گی همان طور خندان و شیطنت بار گفت: پس چی بود؟! در حالی که خودم را هم عصبانی و هم خجالتزده نشان می دادم گفتم: منظورم رفتن خونه خودمون بود. که در حقیقت باز همونه که من می گم، نه؟! دیگر جیغم در آمد. او می خندید و من که حرصم گرفته بود کتابش را که می دانستم رویش حساسیت دارد برداشتم و سعی کردم فرار کنم. همان طور که نگهم داشته بود و می خندید، گفت: مهناز جون من! کتاب رو بگذار زمین. خواهش می کنم. بعد از جا بلند شد، کتاب را از دستم درآورد و گذاشت روی میز و از میز دورم کرد. آن قدر که وانمود می کردم، ناراحت نبودم ولی از این کشمکش، از این که خودم را برایش لوس کنم لذت می بردم و به حالتی که انگار می خواهم فرار کنم، هنوز دست و پا می زدم. در حالی که سعی می کرد آرامم کند، گفت: عزیزم، گفتم ببخشید دیگه، شوخی کردم، حالا بفرمایین من گوش می کنم. گفتم: گوش نمی کنی، اذیت می کنی خندان لب تخت نشست و مرا هم به زور نشاند روی پایش. رویم را به حالت قهر برگرداندم. صورتم را برگرداند و توی چشم هایم نگاه کرد. دیگر او فهمیده بود وقتی توی چشم هایم نگاه می کند تسلیم می شوم. بعد با لحنی سرشار از محبت گفت: آدم، خوشگل تنها که باشه، فایده نداره، باید خوش اخلاق هم باشه تا بشه یک ماه کامل. از اون گذشته من همه جور ماه دیده بودم غیر از ماه اخمو!! حالا مثل یک دختر خوب اخم هاتو باز کن تا در مورد عروسی – کلمه عروسی را باز با کنایه و شیطنت به زبان آورد – صحبت کنیم. ادامه دارد ... ‌❣ @Mattla_eshgh
۱ با دوستای خدا، رفاقـ🤝ـت کنید. پیوندهاتون رو، بر پایه دوستی و ارتباط با خدا بچینید؛ بدونِ نیـاز به طرف مقابل. ارتباط تون، برایِ 💓نزدیک شدن به خــدا💓 باشـه. ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
💍 #ازدواج 💚 #قسمت_چهارم 💠 #معیار‌مذهبی‌بودن 📿 اگر این که دخترای مذهبی به دنبال یک فرد مذهبی ب
⚜ خیلی افراد کمی پیدا می شن که بتونن از هوای نفس خودشون بگذرن، پس 👈خیلی دنبال این نباشید که حتماً طرف ظاهر مذهبی داشته باشه .🧔 ⚠️اگر بخواهیم اینطور ملاک‌ها و معیارها رو در نظر بگیریم بسیاری از اوقات به مشکل بر می‌خوریم ومعمولاًسن ازدواج بالامی‌ره ⏫ و هزاران مشکل پیش میاد. 🔺🔺🔺 ⚜ پس خیلی اصرار روی مذهبی بودن طرف نداشته باشید. ➕ضمن اینکه هیچ تضمینی وجود نداره که اگر شما با یک فرد مذهبی ازدواج کنید دیگه همه چیز خوب پیش بره. 💯💯 ⚜چقدر مورد داریم که دو طرف فوق‌العاده مذهبی و ولایی هستند اما صبح تا شب در زندگی با هم بحث و اختلاف دارند. 🔸🔹🔸🔹🔸🔹 ➖حتی ممکنه موردی که انتخاب می‌کنید بسیار انسان خوبی هم باشه اما از کجا معلوم که شما بتونید قدرش رو بدونید و با اون خوشبخت بشید❓🤔 👈 مهم‌ترین عامل خوشبختی یک زن و شوهر اینه که بتونند درک درستی از زندگی داشته باشند، و نگاه درستی به زندگی داشته باشن.😇 💯💯 🦋 اینکه من اومدم زندگی کنم برای اینکه یک نفر دیگر رو به آرامش برسونم، برای اینکه به یک نفر دیگه لذت بدم.💝 🌟 اگر کسی بااین روحیه واردزندگی بشه ، که من اومدم ، تا از طرف مقابل لذت ببرم ،و از او آرامش بگیرم،👉 ❗️ اگر هزار سال هم بگذرد، هیچ اتفاقی نمی‌افته، و در زندگی به شکست می‌خوره. 🙁 ‌❣ @Mattla_eshgh
دوستت داشتمــ😍 دارمــ💋 خواهمــ داشتــ❤️ ‌❣ @Mattla_eshgh