فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 « #تحریف منجی در #انیمیشنهای #هالیوودی»
🔸انیمیشنهایی به ظاهر سرگرمکننده اما دارای مفاهیمی هدفمند و آخرالزمانی
❣ @Mattla_eshgh
🔴 راهبرد کلان جریان رسانه ای غربگرایان بعد از استقرار رسمی #دولت_مردم آقای رئیسی
سناریو جریان رسانه ای غربگرا در بازه انتخابات به 2 دوره قبل و بعد از انتخابات تقسیم میشه
🔹1. #قبل از انتخابات سناریو این بود👇
1. سیاست اعلامی: تحریم انتخابات و فشار به نظام و کاهش مشارکت (در 48 ساعت پایانی از خاتمی گرفته تا ظریف همه مردم رو دعوت به حضور کردند)
2. سیاست اعمالی: مشارکت گسترده در انتخابات و خصوصا 48 ساعت پایانی و دعوت عمومی از پایگاه اجتماعی رای خود(تلاش بحضور در قدرت)
3. حفظ پرستیژ منتقد بودن و در عین حال ادعای رفع مشکلات و جدا کردن همتی از روحانی
2. #بعد از انتخابات
1. تغییر موضع خود از متهم(عامل وضع موجود) به مطالبه گر(طلبکار) برای فشار به دولت بعد
2. افزایش عمق، سطح و گستردگی حوزه انتقادی خود جهت دور کردن تمرکز از بدنه دولت آینده جهت رسيدن به بی ثباتی و عدم تمرکز و دستپاچگی دولت مستقر
منظور از سطح و حدود و عمق و گستردگی
يعني اینکه از روز اول بعد از انتخابات دارن فشار میارن که #بورس چی میشه؟ ارز چی میشه؟ مسکن چی میشه؟ و... که کم و بیش تو اطرافیان دارن میبینین
لذا یکروز میگن بورس، روز بعد میگن تورم، روز بعد میگن ماشین و روز بعد مسکن و اشتغال و... به عبارتی تمام 8 سال گذشته رو میارن جلو چشم رئیسی و با تحت فشار قرار دادن دولت تمرکز رو برای انجام کارهای اساسی ازش بگیرن!
✍سید بدون سانسور
❣ @Mattla_eshgh
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اینکه عصر جمعه بشینیم بگیم «شاید این جمعه بیاید شاید»، حرف غلطیه!
👤 #حسن_عباسی
✅ حضرت جایی نرفتن که بیان.
#فرهنگی #سیاسی
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
قسمت_157 ژانت که رفت رو به کتایون گفتم: تو نمیخوابی؟ گوشیش رو برداشت و باز کرد: من نمیخوابم تو هم ن
┈┈•••♡🦋♡•••┈┈
💙 #ضحی 💙
#قسمت 158
_ به جز مهناز...
من از وقتی یادم میاد مهناز بوده
_خب خیلی خوبه ازش سوال کن
بی حوصله گفت: اگر هم چیزی بدونه نمیگه میترسه
_ خب خیالش رو راحت کن مطمئنش کن که به پدرت چیزی نمیگی
_ سعی خودم رو می کنم ولی اول باید مطمئن بشم مهناز قبل از رفتن
مامانم توی خونه کار می کرده یا نه
گوشی رو برداشت و تند تند چیزهایی برای مادرش تایپ کرد
بعد نگاهش برگشت روی صورتم: خیلی گیجم
نمیدونم اگر این حرفا راست باشه باید چکار کنم!
بلند شدم و با کشیدن بازوش اون رو هم ناچار به بلند شدن کردم:
انقدر فکر و خیال نکن یه طوری میشه دیگه
بیا بریم بگیریم بخوابیم فردا کلی کار داریم!
وارد اتاق شدم و رختخواب مسافرتیم رو روی زمین پهن کردم
کتایون که وارد شد نگاهی بهش انداخت و گفت:
آخه اینجوری که بده بذار من رو زمین بخوابم
لبخندی زدم:
نفرمایید علیاحضرت فقط همینمون مونده شما رو زمین بخوابید کمر
همایونی عادت نداره خشک میشه دیگه خر بیار و باقالی بار کن!
من عادت دارم خیلی هم راحتم فقط بی زحمت اون چراغ رو خاموش
کن
چراغ رو خاموش کرد و روی تخت دراز کشید...
به دنبال بهانه ای برای سرگرم کردنش گفتم:
یه سوال
چی شد با ژانت رفیق شدی؟
_گفتم که دو سال پیش به یه شرکت تبلیغاتی...
همونطور که توی جام دراز میکشیدم حرفش رو قطع کردم: اونو که
گفتی منظورم اینه که چی شد رفیق شدید آخه یکم بعیده
نفس عمیقی کشید:
آره میدونم به نظر خودم هم خیلی عجیب و بعید بود
من کلا تو دوران مدرسه م با هیچکس درست و حسابی دوست نشدم تو
دوره دانشگاه هم فقط یه رفیق ایرانی داشتم اونم مهاجرت کرد کانادا
✍🏻 نویسنده: شین الف
🦋انتشار تنها با ذکر اسم نویسنده آزاد
قسمت_159
با تنهاییم راحتم اما خب...
ژانت وقتی از دفترم برای کاتالوگ عکس می انداخت خیلی توجهم رو
جلب کرد
همش فکر میکردم این چه قیافه آشنایی داره من اینو کجا دیدم!
آخرشم ازش پرسیدم
اونم گفت تا حالا منو ندیده
نمیدونم چرا ولی احساس کردم موجش شبیه خودمه
ازش خوشم اومد
بعد از اینکه کارش تموم شد گفتم بیا بشین عکسا رو نشونم بده
به همین بهانه یکم با هم حرف زدیم
بعد که فهمیدم نقاشی هم میکنه ازش خواستم چهره م رو بکشه
یه چند باری هم سر همین همو دیدیم
تابلو رو که برام آورد دیدم کارش خوبه
پیشنهاد دادم یه گالری برگزار کنه
از دست دست کردنش معلوم بود پول نداره
گفتم اسپانسرت میشم بجاش تبلیغات شرکت توی گالریت باشه عوایدشم
یه درصدی بر میدارم
قبول کرد و یه گالری با هم برگزار کردیم
اگر چه هنرمند مطرحی نبود که روش سرمایه گذاری کنم ولی خودم
اینکارو خیلی دوست داشتم اتفاقا مجموعا کار خوبی هم شد
هم برایند مالیش قابل قبول بود هم ما بیشتر با هم آشنا شدیم
به مرور صمیمی تر شدیم و کم کم راجع به زندگیش باهام حرف زد
فهمیدم مثل خودم خیلی تنهاست و سخت زندگی کرده. منتها از یه نوع دیگه ش
کم کم شد صمیمی ترین دوستم و تنهایی هامونو با هم پر کردیم
هرچند برای خودمم خیلی عجیبه!
لبخندی زدم: احساس میکنم خیلی دوستش داری!
لبخند اون هم در اومد: نمیدونم چرا ولی آره
بجای همه نداشته هام اونو دوست دارم...
میدونی چی باعث شد رفاقتمون ادامه پیدا کنه و انقدر ازش خوشم بیاد؟
اینکه با وجود مشکلات مالی خیلی مستقله و عزت نفسش براش اهمیت
داره
برای اینکه من فکر نکنم بخاطر پولم باهام دوست شده هیچوقت
درخواست مالی ازم نمیکنه حتی قرض!
مثلا سر همین قضیه گرون شدن اجاره اینجا اگر به من میگفت کمکش
میکردم و تو ام الان ابنجا نبودی!
لبخندم عمیقتر شد: جالبه!
قسمت_160
صبح زود بیدار شدم
زود که البته ده صبح!
هیچکدوم خونه نبودن
وارد آشپزخونه شدم و چای دم گذاشتم
چای دم کشید ولی خبری ازشون نشد
چون احتمال میدادم کتایون رفته باشه دنبال ژانت و خیلی هم گرسنه
بودم چند تا نیمرو انداختم و نشستم
حدسم درست بود و بالاخره باهم پیداشون شد
با کلی خرید! دستای هر دوشون پر از کیسه های خوراکی بود
کتایون با خنده کیسه ها رو جلوی درگاه آشپزخونه چید و گفت: تنها
تنها؟!
مثل قحطی زده ها لقمه رو فرو دادم و گفتم:
سلام
خب چه میدونستم کی میاید داشتم میمردم از گرسنگی!
با هم بودید؟
اینا چیه چه خبره قراره مهمونی بدید؟!
ژانت هم وسایل رو گذاشت کف آشپزخونه و جواب سلامم رو داد
بعد کتایون جواب داد:
_نه ژانت که رفته بود کلیسا منم رفتم همون اطراف خرید کردم
برگشتنی رفتم دنبالش
اشاره کردم به میز:
_بفرمایید بسم الله...
خرید واسه چی؟
پالتوش رو روی چوب رختی انداخت و نشست پشت میز:
اینهمه من مهمون شمام یکمم شما مهمون من باشید
نگاهی به انبوه کیسه ها کردم:
یکمت چقدر زیاده این آذوقه ی دو ماه ماست!
_خب گفتم این ملاقات ها به درازا کشیده هی دغدغه شام و اینا رو
نداشته باشید کلی کنسرو گرفتم بده مگه!
گفتم:
نه خیلی هم زحمت کشیدی ممنون
و دوباره مشغول خوردن شدم!...
*
بعد از خوردن صبحانه و جا به جا کردن خریدها برگشتیم سر
بحثمون...
قسمت_161
اول نگاهی به دفترم انداختم و بعد شروع کردم:
خب... به جزء سوم رسیده بودیم...
کتایون حرفم رو قطع کرد:
_آیه 2۵7 میگه خدا آنچه پیش رو و آنچه پشت سر انسانه رو میدونه
یعنی گذشته و آینده
خب اگر آینده ما معلومه و خدا میدونه دیگه اختیار چه معنایی داره؟
_ببین علم خدا به آینده رو اگر بخوایم خیلی ساده تعریف کنیم مثل کسی
که تمام حرکت ما رو از بالا میبینه
تصور کن الان یک نفر از یه روزنه ای توی سقف داره تمام رفتار ما
رو رصد میکنه
و کاملا به تصمیمات و شرایط محیطی ما هم احاطه داره
مثلا من الان برم لب اون سکوی ورودی آشپزخونه نگاهم به روبرو
باشه ندونم قدم بعدی زیر پام خالی میشه ولی اون میبینه و میدونه
این علم خداست به علاوه کلی چیز دیگه یکیش اینکه خدا از ضمیر
انسانها هم آگاهه
_پس اطلاعاتی از غیب و آینده و اینا نداره و فقط رفتار و افکار ما رو
رصد میکنه؟
_چرا از آینده هم مطلعه چون همش همین نیست
خدا ناظر صرف نیست برنامه نویس ماست
ما رو برنامه نویسی کرده و با تک تک اختیارات و امکانات ما داده ها
رو تنظیم کرده
فلذا تو این سیستم تو هر تصمیمی بگیری برای خدا انتهاش روشنه
و تاثیرش بر شمای کلی زندگی خودت و جهان پیرامونت و تاریخ حتی!
براش روشنه
پس ما در چارچوب این سیستم اختیار داریم
با این تعریف مسئله جبر و اختیار هم حل میشه
جبر و اختیار بشر در زندگی مثل بازی شطرنجه
یه چارچوب و قوانینی برای بازی وجود داره که جبر ماجراست و تو
نمیتونی تغییرش بدی
تو نمیتونی با اسب اریب بری نمیتونی با فیل ال بری نمیتونی با یه
سرباز تو یه حرکت تا ته زمین حریف بری
این قانون و به اصطلاح جبر این بازیه اما آیا این جبر تعیین کننده برنده و بازنده بازیه؟
✍🏻 نویسنده: شین الف
🦋انتشار تنها با ذکر اسم نویسنده آزاد
قسمت_162
اون چیزی که سرنوشت بازی رو تعیین میکنه نوع استفاده از این
قوانین و به اصطلاح حرکات و تصمیمات بازیکنه
اینکه چه وقت از اسب و فیل و رخ با همون جبری که برای حرکت
دارن چه استفاده ای بکنه اختیار بازیکنه ولی قطعا درچارچوب قوانین
بازی
یا به تعبیر دیگه جبر خلقت در هر حوزه و عملی مثل یه عبارت جبریه
و اختیار ماها انتخاب اون عددیه که توی فرمول جاگذاری میکنی
درسته شکل این فرمول روی خروجی تاثیر داره ولی اونچیزی که
فاکتور تعیین کننده ست همون اعدادیه که ما میدیم به ماشین
علم خدا از جنس وقوف به این فرمول ها و ماشین ها و مکانیسم
عملکردشونه چون خودش طراحشه
پس هر عددی تو هر فرمولی گذاشتی خدا خروجیش رو میدونه
و البته انتخاب های ما رو هم که واقفه پس عملا چیزی نیست که تحت کنترل خدا نباشه
تازه کلی چیزای دیگه هم هست که احتمالا ما هنوز تعریفی براش نداریم و برای همین درکی ازش نداریم
به هر حال جزء هیچ وقت نمیتونه کل رو کامل درک کنه
لازمم نیست
سرت درد میگیره میری دکتر یه دارویی بهت میده میگه بخور تو هم
میخوری مگه حتما میدونی توش چیه؟
با چه فرایندی سردردت رو خوب میکنه؟
کاری نداری اثرش رو دیدی استفاده میکنی هیچ وقت هم احساس نادانی
نمیکنی میگی همه چیز رو که نمیشه دونست
مگه میدونی امواج دقیقا چه مختصات و کم و کیفی دارن؟ نه!...
ولی استفاده میکنی
خود دانشمندان این حوزه هم درباره ماهیتش نمیتونن توضیح کاملی بهت بدن
همین که تجربتا دیدی به کارت میاد و درمون دردته استفاده میکنی
خدا درمون درد ماست میتونیم باهاش ارتباط بگیریم مگه مجبوریم حتما
ذاتش رو کشف کنیم اصلا نشدنیه
همین که صفاتش رو بشناسیم و باهاش ارتباط برقرار کنیم کافیه دیگه
نفس عمیقی کشیدم:
آیه 263 ؛
این سنت و روش خداست
خدا برای رقم زدن فضای امتحان از نظرها پنهان میشه و واکنش سریع
به کارهای خوب یا بد ما نشون نمیده
برای اینکه خودت تمرین کنی رشد کنی
مثل پدر یا مادری که میخواد دوچرخه سواری یاد بچه ش بده
لازمه گاهی دستش رو از پشتش برداره وگرنه تا ابد باید با کمک رکاب
بزنه
ممکنه بچه چند باری هم بخوره زمین
طبیعیه هزینه رشدشه
اگر نخوره زمین هیچ وقت دوچرخه سواری یاد نمیگیره
قسمت_163
تو وجودی هستی در عالم که بناست رشد کنی کسب فیض کنی پرورش
پیدا کنی
برای همین خلق شدی!
حالا ایستادن و تماشا کردن زمین خوردن بچه برای پدر و مادر سخته!
ولی خب مجبوره تحمل کنه
گناه همون لحظه ایه که بچه میخوره زمین و سر زانوش خون میفته
میزنه زیر گریه
درباطن یه همچین حالی داره روح انسان اون لحظه
چون تمام کائنات همسو با خواست خدا هستن گناه تو جهت گیری خلاف
جهت اونهاست مثل شنا کردن خلاف جریان
وقتی گناه میکنی تمام کائنات حتی سلول های بدنت باهات دشمن میشن
و دیگه باهات هماهنگ نیستن
پس خودتو به وضعیت بدی انداختی
توبه هم این نیست که بگی خدایا من رفتم خوش گذروندم تو رو ناراحت
کردم نه...
باید بگی خدایا من به خودم به پاکی و طهارت روحم صدمه زدم تو
غصه ی منو خوردی!
ببخشید...
مثل بچه ای که دستشو می برّه میره بغل مادرش! باید احساس درد کنی
یه عبارتی در قرآن هست در دعای کمیل هم هست میفرماید ظلمتُ
نفسی. من گناه کردم خودمو زدم! پس خودتو بیچاره کردی!
یا وقتایی که آدم توی چالشی که توش هست به بن بست میرسه و سختی
میکشه
این لحظه ها به خدا هم سخت میگذره
ولی اگر دخالت کنه تو دیگه هیچ وقت دوچرخه سواری یاد نمیگیری
کتایون گرفته گفت:
پس چکار باید بکنیم؟!
_بچه چکار میکنه این مواقع؟
خودش میره بغل مادرش
یکم خودشو لوس میکنه
مامان ببین پام خونی شده ببین لباسم پاره شده...
مامانشم نازشو میکشه باز سوار دوچرخه میکنه دوباره تمرین میکنه
تلاش میکنه اینبار دیگه زمین نخوره
و بالاخره دوچرخه سواری یاد میگیره!
✍🏻 نویسنده: شین الف
🦋انتشار تنها با ذکر اسم نویسنده آزاد
مطلع عشق
#لبیک_یا_مهدی ۶
پستهای روز سه شنبه (امام زمان (عج) و ظهور)👆
روز چهارشنبه( #خانواده_و_ازدواج )👇
#مهارتهای_مهرورزی 46
محبـ💗ـت کن؛
تا به خدا نزدیکتر بشی
نه بخاطر نیاز به دیگران.
اینجوری
اگه خطا وخیانتی هم دیدی؛
بهم نمیریزی❗️
چون طرف معامله ات خدایی بود،
✅که هرگز خیانت نمیکنه!
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
┄┄┅✧🌜•◦❈﷽❈•◦🌛✧┅┄┄ #هدف_و_فوائد_ازدواج۲ #استاد_محمد_شجاعی #جلسه_ششم 💥 علاوه بر اینکه خو
#هدف_و_فوائد_ازدواج۲
#استاد_محمد_شجاعی
#جلسه_هفتم
🤔 این رو عرض کردم برای چی؟
این رو عرض کردم که بخصوص خانمها به مسئلهی #ازدواج و #تشکیل خانواده به چشم خیلی معمولی نگاه نکنند،
💥 یعنی ازدواج، تشکیل یک کانون عظیم تربیتی هست و پر فایده و پر شور.
بعضی از خانمها من زیاد دیدم خب هم در مشاوره میان سوال میکنند،
هم به هر حال جاهای دیگه که آشنا هستیم.
مثلاً ترجیح میدن ازدواج نکنند یا اینکه دیر ازدواج کنند.🙁
اما مثلاً یه شغل اجتماعی پیدا کنند،
در اجتماع یک حضوری داشته باشند؛
💢 غالباً هم معلوم نیست که حضور اینها در اجتماع و یا به دست آوردن یک شغل
که به قیمت دیر #ازدواج کردن یا اصلاً ازدواج نکردن هست.😒
معلوم نیست این فایدهای که
تشکیل خانواده با این همه فوائدی که ما در مورد تشکیل خانواده عرض کردیم، داشته باشه.👨👩👧👦
🦋 یعنی شما این همه فوائدی که در مورد ازدواج گفته شد تو این چند جلسه در نظر بگیرید ببینید واقعا یه خانم با حضورش،
در اجتماع و با بریدن از #خانواده یا ترک ازدواج میتونه این همه فوائد رو به صورت دنیوی و اخروی به دست بیاره
یا نمیتونه به دست بیاره ،قطعا شما نمیتونید بگید که یک کاری توی اجتماع هست
که اگر زن به او بپردازه میارزه به این همه فوائد! این جور نیست.
♨️ ما حتی اگر حضور زن در اجتماع و حضور فعالش رو در صحنه میپذیریم
و تشویق و ترویج هم میکنیم،👌
اسلام حتی اگه این کار رو میکنه،
اما نه به قیمت پایمال شدن مسئلهی خانواده و مسئلهی تشکیل خانواده
و رسیدن به امور خانواده، نه به این قیمت.
👈👈 چون واقعا هیچ کانونی ارزش آفرینتر از مسئلهی خانواده وجود نداره.💯
به یه زنی بگی مثلاً من اگر معلم شدم
این همه ثواب میبرم یا اگر رفتم
مثلاً دکتر شدم این کار رو میکنم.
نه اینجور نیست.
🔮 به هر حال این مسئله هست،
ما الآن در خیلی جاها مثلاً در آموزش پرورش من زیاد دیدم.
سالهای سال که ارتباط داشتم،
مثلاً خانم معاونها و خانم مدیرهایی که مثلاً سنشون به سی، چهل رسیده
و انگار که این مسئله، خیلی مسئله طبیعی هم هست،
زیاد هم برخورد کردم که #ازدواج نکردن
و فکر میکنن حالا که مثلاً اگر ازدواج نکردند، عوضش مدیر مدرسه شدن، 👩💼
عوضش مثلاً معاون مدرسه شدن،👩🏫
عوضش تونستن توی یه ادارهای شغل پیدا کنن، 👩⚕️
عوضش مثلاً تونستن یه میز بگیرن تو اجتماع.🤵♀️
یه حضوری در اجتماع داشته باشن،
هنرپیشه بشند، نمیدونم معروف بشد،
مشهور بشند؛
☝ اما اینها نه از نظر خدا پسندیده است
و نه از نظر نیاز روانی خود زن و نیاز عاطفی وجودی خود زن پسندیده و معقول هست.
هرگز اینجور نیست.
👨🧔البته برای مردها هم همین طور هست،
هیچ فرقی نمیکنه، حالا چون جلسهی خانمهاست من این رو عرض کردم،
که ما گمان نکنیم وجود داره یک نظام ارزش آفرین و پر فایده مهمتر از تشکیل خانواده و ازدواج؛ همچین چیزی وجود نداره.
📌خب، یک نکتهی دیگه درمورد مسئلهی فوائد #تکثیر نسل هست.
این درمورد ازدواج و رابطهاش با حفظ و تکثیر نسل هست.
سه تا فایدهی دیگه که وجود داره درمورد تکثیر نسل .
البته یکیش رو خدمتتون عرض کردم قبلاً در فوائد فردی که کسب ثواب باشه.
دوتا فایده دیگهاش هست که حالا هر سه تاش رو هم عرض میکنم.
ادامه دارد.....