قسمت_250
رفتم بیمارستان
مامانم اصلا حاضر نبود منو ببینه
وقتی از در ای سی یو رفتم تو بلند شد رفت بیرون
بقیه هم حرفی برای گفتن نداشتن یکی یکی خلوت کردن
من اول از پشت شیشه دیدمش
بالاخره قطره اشک سمجم موفق شد به سقوط آزاد
با دست گرفتمش:
کلی دستگاه بهش وصل بود
میگفتن شانس عملشم خیلی بالا نیست چون چند تا از رگای اصلی همزمان مسدود شده بود و بالن هم جواب نمیداد
عمل قلب باز اونم با ریسک بالا بخاطر سن و سال و فشار خونی که از قبل داشت و...
گان پوشیدم رفتم تو
دستشو بوسیدم، گفتم اشتباه کردم، گفتم هر جوری تو بخوای میرم و میام فقط منو ببخش
فقط برگرد
ولی آقام حرفی نزد
فقط یه نفس عمیق کشید
گفت آخی.. خیالم راحت شد...
یه لحظه وقتی اینو گفت تماما ناامید شدم
با خودم گفتم اگر بره من نابود میشم
هم پدرم رو ازدست میدم هم مقصر مرگش میشم!
مادرمم از دست میدم!
مطمئن بودم حاج خانوم دیگه نگامم نمیکنه تا آخر عمر
اون لحظه واقعا پناهی جز خدا نداشتم... همینجوری یه دعایی از دلم گذشت که باید به دادم برسی! اگه برسی منم میگردم دنبالت تا بالاخره پیدات کنم!
کتایون صاف نشست: بابات سر پا شد و تو ام گشتی؟!
_بله... گشتم
حاصل این همه سال گشتن و گشتنم همیناییه که تو این چند ماهه شنیدید!
نفس عمیقی کشیدم تا تلخی این سالها دوباره رسوب کنه و ته نشین بشه توی دلم
لبخندی زدم:
خب حالا پته ی ما رو ریختید رو آب خیالتون راحت شد؟!
ژانت متفکر دست زیر چونه گذاشت:
واقعا بهت نمی اومد!
به نظر می اومد از بچگی تا الان مثل قدیسه ها زندگی کردی!
_آدما اینطوری ان دیگه
میتونن عوض بشن...
میتونن هر چیزی که میخوان بشن همون جوری که باید...
گفتم که خدا وقتی میبخشه انگار اصلا فراموش میکنه چکاره بودی!
لبخندی زد: چه قشنگ!
حالا واقعا مامانت هنوز باهات قهره؟
_قهر که نه ولی سرسنگینه
یعنی من یه تصمیم آگاهانه گرفتم که برای اینکه حرمت های شکسته شده بازیابی بشه زمان و فاصله لازمه
درست زمانی که دوباره به اون زندگی و اون حال و هوا وابسته شدم
یعنی سال آخر دانشگاه که ایران بودم و بیشتر به تحقیق گذشت
فهمیدم باید یه مدتی از این خونه و زندگی و محل و آدمها فاصله بگیرم تا پیش زمینه های ذهنی کمرنگ بشه
گفتم بعد از اون تغییر الان اگر دوباره تغییر ظاهر بدم یکم مضحکه
شاید بهتر باشه مدتی دیده نشم
کتایون_ برای همینم رفتی آلمان
بعدم اومدی اینجا
برای همینم حتی تعطیلاتت رو برنمیگردی ایران
_آره
میخوام وقتی برمیگردم اون احترامی که از دست دادم برگشته باشه
حداقل بخشی از اون...
کتایون هنوز انگار گرهی توی ذهنش داشت که وقتی لب باز کرد مشخص شد چیه: اون پسره... ایمان
تو الان نسبت بهش چه حسی داری؟ دوستش داری نه؟
این دقیقا همون چیزی بود که میون قصه تا جایی که شد توی لفافه پیچیدم تا پیدا نشه ولی کتایون پیداش کرد
در انکار بسته بود
فقط گفتم: چه فرقی میکنه
مهم اینه که همه چی تموم شده
ژانت با ذوق گفت:
خدای من تو واقعا دوسش داری؟
اصلا ازش خبر داری؟
_نه... هیچ خبری
کسی درمورد اون با من حرف نمیزنه
منم سوالی نمیپرسم
کتایون_ واقعا؟
یعنی الان حتی نمیدونی طرف زن گرفته یا نه؟
چه دل گنده ای تو!
_از کجا بدونم؟
بعدم حتما داره دیگه الان قاعدتا باید 29 سالش باشه مامانش مگه میزاره تا این سن مجرد بمونه همون موقعشم واسه زن گرفتنش عجله داشت!
قسمت_251
اصلا چه فرقی میکنه به هر حال همه چی تموم شده ست میشه دیگه بحثشو نکنیم؟
کتایون بی توجه به خواهشم پرسید:
_رضوان چی؟
اون که خیلی باهات صمیمیه
اونم میدونه تو طرف رو...
_نه نمیدونه...
_ رضوان میدونه ازدواج کرده یا نه؟!
_لابد... همسایه ان دیگه
ولی من نپرسیدم
کتایون اخمی کرد:
خب اینجوری که خیلی بده اگه هنوز دوستش داری باید تلاش کنی
حرفش رو قطع کردم:
من کی گفتم دوستش دارم من فقط...
فقط به نظرم آدم معقولی می اومد و من بابت اون بی احترامی علنی بهش احساس دین میکنم همین
مگه من سفیهم که به کسی که منو نمیخواد دل ببندم!
_از کجا معلوم که نخواد
شایدم هنوز بخواد
پوزخندی زدم:
_آره حتما
_خب تو که الان دوباره مثل خودش شدی!
_تو مثل اینکه متوجه نشدی چه اتفاقی افتاده!
من زدم توی گوشش توی خیابون!
با اون ظاهرم غیرتشو له کردم اون به من علاقه داشت ولی من تحقیرش کردم
اگر همه حسش بدل به نفرت نشده باشه حداقل دیگه محبتی وجود نداره که حتی در خوش بینانه ترین حالت ممکن بشه روش حساب باز کرد
میشه خواهش کنم دیگه راجع بهش حرف نزنیم؟
من دارم اذیت میشم...
کتایون اگرچه به نظر کنجکاویش ارضا نشده بود سکوت کرد
اما سکوتش شبیه آتش زیر خاکستر بود
و این اصلا برای من خوب نبود!
خودم کم دچار خیالات و اوهام میشدم حالا یک نفر هم پیدا شده بود تا همراه من خیال ببافه و دم به دمم بده تا کودکانه خودم رو فریب بدم و با امید واهی روزگار بگذرونم...
✍🏻 نویسنده: شین الف
🦋انتشار تنها با ذکر اسم نویسنده آزاد
قسمت_252
شنبه ی بعد از امتحانات دوباره دور هم جمع شدیم و اول کتایون درباره امتحاناتم پرسید:
_خب نمره هاتونو کی میزنن ببینم داری چکار میکنی!
خندیدم: خب اگر انقدر نگرانی بیا دانشگاهمون با اساتید وضعیت درسیم رو چک کن!
اون هم خندید:
_حالا جدی امتحانا رو چطور دادی خوب بود؟
_آره الحمدلله
خوبه
حالا تو بگو سفرت چطور بود اون چیزی که میخواستی شد؟
لبخندی زد: آره شد
یه سفارش بزرگ گرفتیم
_با مامانت که آشتی کردی؟
حل شد؟
_آشتی کردیم ولی حرف خودشو میزنه!
میگه باید بیای ببینمت
_خب تصمیمت چیه؟
_فعلا هیچی
بگذریم
امروز قرار بود بحثت رو به بالاخره تموم کنی!
یادت که نرفته!
لبخندی زدم: نه!
شروع کنم؟
ژانت که تا این لحظه ساکت بود به حرف اومد: آره بگو زودتر
زیر لب بسم الله الرحمن الرحیم زمزمه کردم و بعد گفتم:
_خب
اگر یادتون باشه قبلا درباره فلسفه خلقت حرف زدیم
اینکه خدا چرا ما رو آفرید و هدف چی بود
تمام هدف رشده
ما فقط اومدیم رشد کنیم و استحقاق بهترین ها رو پیدا کنیم
حالا چگونگیش خیلی مهمه دیگه
ما چطور باید رشد کنیم؟
سکوتم کتایون رو وادار به پاسخ دادن کرد:
_متوجه منظورت نمیشم
_میگم تو خودتو بذار جای خدا
فرض کن میخوای یه سری موجود ذی شعور تربیت کنی در بُعد فردی و اجتماعی
حفظ شرایط آزمون و پنهان شدن و ایمان به غیب رو هم تو دستور کارت داری
چه میکنی؟
_خب همون کاری که شما میگید کرده
پیامبر میفرستم و برنامه میدم
همون شریعت
_صحیح
حالا این برنامه در چه صورتی به بهترین شکل ممکن منتقل و پیاده میشه طوری که بیشترین اثرگذاری رو داشته باشه؟
_منظورت چیه؟
_منظورم متد آموزشی کاربردیه
حتما این جمله رو شنیدی که موثر ترین آموزش آموزش عملی و رفتاریه پس میشه گفت در عالی ترین سطح آموزشی الگو سازی مطرح میشه
✍🏻 نویسنده: شین الف
🦋انتشار تنها با ذکر اسم نویسنده آزاد
ادامه دارد ...
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#لبیک_یا_مهدی ۱۱
پستهای روز شنبه (امام زمان (عج) و ظهور)👆
روز یکشنبه( #خانواده_و_ازدواج )👇
#مهارتهای_مهرورزی 52
✔️در ارتباطات و دوستی هامون آتش نشان باشیم،
نه اینکه از کاهی، کوهی بسازیم،
و فتنه ای به پا کنیم.
💢تمرین کنیم؛
آشتی دهنده باشیم
نه اختلاف برانگیز و جداکننده.
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#هدف_و_فوائد_ازدواج۲ #استاد_محمد_شجاعی #جلسه_یازدهم 🔮 با توجه به این فوائدی که عرض کردیم ما چن
#هدف_و_فوائد_ازدواج۲
#استاد_محمد_شجاعی
#جلسه_دوازدهم
💢 یا این مورد، یا مواردی که دخترها
یا حالا برای آقایون هم همین طور هست، دخترها میخواهند #ازدواج کنند
اما برای برنامهی ازدواجشون ضربالأجل خاصی رو خودشون قرار دادند یا خودشون یا خانواده قرار دادن!
خوب دقت بکنید.👇
🔸مثلاً دختر میگه که من درسم رو رسوندم به اینجا الآن واحد درسی تمام شده،
امتحاناتم رو دادم،
تا ترم بعدی یا تا مهر که میخوام
به اصطلاح وارد دانشگاه بشم یا واحدهای بعدی رو مراحل بعدی تحصیلی رو ادامه بدم،
میخوام #ازدواج کنم و تلاشم این هست که
مثلاً در این سه ماهه ازدواج کنم!!!
👈 ببینید اینکه شما سه ماه ضربالأجل میگذارید برای ازدواج خودتون درست؛
کار خوبی هست که انسان منظم باشه زندگیش و بخواد حداکثر استفاده رو از اوقات بکنه؛
🦋 اما یه نکته هست...
ضربالأجل داشتن در ازدواج از طرف هر کس که تحمیل بشه
چه از طرف خودمون
چه از طرف اجتماع
چه از طرف والدین
یا هر چیز دیگری که ما در ذهن خودمون تصور میکنیم،
این باعث نمیشه که ما به اصطلاح وقتی میخوایم #ازدواج بکنیم توجه نکنیم که میخوایم با کی ازدواج بکنیم،
یا دختر در نظر نگیره که همسرش باید دارای چه شرایطی باشه.
🔸یا مثلاً اگر دختری نیاز داره که زود ازدواج بکنه حالا یا به خاطر مثلاً فرار از خانه...🚶♀️
خیلی از خانمها من دیدم میخواهند تو خونهشون نباشند فقط
و زودتر خلاص بشند از جوّ خانه؛
زود دل رنجیده میشنداز پدرشون،
از مادرشون، 👵
از جوّ خونه،
از برادرشون،
میخوان زودتر راحت بشند برای راحتی تن به ازدواج میدند...😲
خب حالا که برای راحتی تن به #ازدواج میدند اینها توجه نمیکنند،
میگند حالا که اینجوری شد من دیگه این جوّ رو نمیتونم تحمل کنم
، توی اولین خواستگاری که بیاد میگم باشه!!😒
🔸 یعنی دقت نمیکنه که این مشکلی که
این داره به خاطرش فرار میکنه و
به سمت ازدواج میره این مشکل اگر بی دقتی کنه تو انتخاب همسر،
بعداً با یک همسری که متناسب نیست
و سازگار نیست
و هم سنخ نیست با دختر،
این مشکل چند برابر خواهد شد،
این رو به این توجه نداره. 🥴
از پدر و مادری که به هر حال بچهشون رو دوست دارن ممکن هم هست، اخلاقشون هم خوب نباشه ولی به هر حال فرزندشون رو آیندهشون رو دوست دارند،
میخواد فرار بکنه،
بعد با یکی ازدواج میکنه که سنخیّت نداره.
💥 فکر میکنه که همسر و شوهر میتونه
جای پدر مادر رو بگیره از جهات مختلف ولی خب این طور نیست.
ممکن هست این کار رو بکنه اما با انتخاب صحیح میتونه این کار رو بکنه.💯
❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀
ادامه دارد.....
❣ @Mattla_eshgh
🔴 افزایش تمایل افراد به زنای ذهنی کارتونی
🔺نمودارهای بالا مربوط به آمار سال ۲۰۲۱ یکی از معروف ترین وبسایتهای پورن در دنیاست.
🔹طبق این آمار Hentai (انیمیشنهای پورنوگرافی که اغلب ژاپنی هستند) پربازدیدترین موضوع جستجو شده در این سایت است.
💢این نشان میدهد که #زنای_ذهنی در غرب آنقدر شدت یافته که روابط جنسی معمولی (و حتی روابط غیرمعمولی و عجیبی که در غرب انجام میشود) نیز دیگر به آنها حس رضایت نمیدهد.
🔹دکتر لوری بتیتو، روانشناس بالینی، درمانگر جنسی و مدیر مرکز سلامت جنسی این وبسایت، در این باره میگوید: "کارتون ها از پورن معمولی تخیلی تر و جذاب ترند. آنها از نظر حرکات، زوایا، رنگها و حالات صورت تحریک بصری بیشتری ارائه میدهند. از آنجایی که واقعی نیست، با محدودیتهای کمتری که نسبت به واقعیت دارد میتواند فراتر هم برود. پورنو هنتای از بیشتر از یک خط داستانی برخوردار است و به نظر میرسد مردم بیشتر و بیشتر به سمت این زمینه جذب میشوند."
⚠️ بعلاوه طبق این آمار کشورهای آمریکا، انگلیس، ژاپن، فرانسه و ایتالیا پنج کشور اول در میزان بازدید از این وبسایت هستند.
#حقیقت_غرب
#چشم_و_دل_سیرهای_هرزه
❣ @Mattla_eshgh
دلایل غیرموجه سقط جنین
⚠️ بخاطر اینها حق ندارید جان کودک را بگیرید!
❣ @Mattla_eshgh
🔴 #لیست_خرید
💠 گاه اختلاف زن با شوهرش بر سر #خریدی است که مرد انجام داده است. مثلاً چرا فلان چیز مهم را نخریدی؟ چرا فلان #مارک یا جنس را نخریدی؟ چرا زیاد یا کم خریدی؟ چرا میوه یا سبزی خراب گرفتی و ...
💠 در حالیکه با یک تدبیر #ساده میتوان جلوی این اختلافات جزئی را که عامل سردی روابط میشود گرفت.
💠 خانمها دقّت کنند در لیست خرید شفاهی یا مکتوب خود موارد #ضروری و اولویّتدار را مشخص کنند. #مقدار خرید فلان جنس را تعیین کنند مثلاً یک کیلو یا دو کیلو. اگر نوع مارک براشون مهم است آن را مشخص کنند.
💠 خانمها حتماً پس از خرید توسط مردشان زبان #تشکّر داشته باشند تا اگر خواستند پیشنهاد یا گلایهی کوچکی کنند مردشان عصبانی نشود.
💠 همان ابتدای ورود همسر لازم نیست ایرادات خرید را بگویید بعد از قدردانی و رفع #خستگی و شرایط مناسب با زبان نرم و گشادهرویی خواسته خود را بیان کنید.
💠 مرد نیز از #انتقاد همسرش نسبت به خرید وی، استقبال کند و با صبوری و محبّت به خواستهی همسر خود #احترام بگذارد.
❣ @Mattla_eshgh
قسمت_253
قبلا هم گفته بودم آموزش صرفا تئوری با کتاب آموزش کاملی نیست و خدا هم کسی نیست که کار ناقص انجام بده
پس قطعا و حتما این الگو سازی رو مد نظر قرار داده
پس ما یه سری الگو داریم که خدا اونها رو طراحی کرده تا منتهای سطح آموزشی رو تجربه کنیم
یعنی بهترین ابزار برای رشد
دقیقا چیزی که بارها در قران بهش اشاره شده و نشونتون دادم
یه مثال ساده میزنم؛
مثلا تصور کن که تو یه اپراتوری قراره یه چیزی رو بسازی
مثلا عروسک
مواد اولیه رو برات میفرستن میگن اینا رو بساز و بفرست
خب چجوری بهت طریقه ی کار رو آموزش میدن؟
معمولا یه کاتالوگی همراه مواد اولیه بهت میدن که توش توضیح داده مرحله به مرحله چکار باید بکنی
اما اگر کار پیچیدگی داشته باشه و آموزش هم درست و حسابی باشه همراهش یه نسخه کامل ساخته شده از همون سفارش رو برات میفرستن که هرچی کارت پیش میره با اون معیار مقایسه کنی ببینی داری درست پیش میری یا نه
ساده تر بگم وقتی خدا به ما میگه انسان خوبی باش و صفات خوبت رو متبلور کن باید یک نمونه عینی به ما نشون بده و بگه ببین منظورم اینه!
وگرنه تو میتونی به خدا احتجاج کنی که خدایا آموزشت ناقص بود من متوجه منظورت نشدم مصداقی توضیح ندادی تو گفتی مهربان باشید بخشنده باشید ولی مهربانی و بخشندگی رو بهمون نشون ندادی فقط توصیف کردی در حالی که اینا همه رفتاره!
باید عینی به ما نشون میدادی
درباره خنکی آب هزار جور تفسیر و تحلیل و توصیف هم که ارائه بدم تو تا تجربه نکنی که نمیفهمی چیه و چجوریه
اگه H2O بنویسم رو کاغذ بذارم رو زبونم تشنگیم رفع میشه؟
تا خدا تجسم این صفات رو به ما نشون نده، تا مبنا و معیار کامل رو به عنوان خط کش بهمون ارائه نده ما تلاش کنیم خودمون رو به چی نزدیک کنیم؟
_پس منظورت اینه که روش تربیتی اصلی خدا ارائه الگوی انسان کامله
_بله کاملترین نوع آموزش همینه هر چی جز این باشه میشه به این سیستم آموزشی ایراد گرفت!
این مدل هم برای رشد فردی بهترین روشه هم برای رشد اجتماعی و امت سازی و تمدن سازی!
یعنی همه باید با هم و کنار هم به سمت رشد حرکت کنن اما چطوری؟
بدون سکان دار؟
بدون هادی؟
بدون عنصر رهبری؟
بدون الگو و معیار و خط کش؟
پس خدا از ابتدا یک سری الگوی انسان کامل طراحی میکنه
و عهد الهی همین میشه که از همه، از همه، تعهد میگیره که برای تحقق اون هدف مقدس که همگی رشد کنید و به سمت خدا تعالی پیدا کنید و در عین استقلال یک امت بشید و اعضای یک پیکر بشید؛
یک راه بیشتر وجود نداره و اون اینکه حول محوری که من معرفی میکنم اتفاق کنید و متفرق نشید
واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا
اون ریسمانی که خدا برای هدایت بشر فرستاده و واسطه ی بین خدا و مخلوقاته و قراره وصلشون کنه به خدا چیه؟
جز عنصر رهبری چی میتونه باشه؟
پس یک راه بیشتر برای اتفاق و امت سازی وجود نداره اونهم اتفاق حول الگو و "ولی" پیشنهادی خداست
اینکه در نظر ما ولایت تا این حد اهمیت داره و از اصول مذهبه علتش اینه
چون اصلا دین برپا نمیشه بدون ولایت
قسمت_254
عهد الهی پاس داشته نمیشه و قولی تصدیق نمیشه بدون ولایت
آرمانشهری ساخته نمیشه امت واحده ای شکل نمیگیره بدون ولایت!
ولایت یعنی همین
تمام هدف خلقت همین بود
الگوهایی که خدا معرفی کرد رو بپذیری
و تلاش کنی با تبعیت بهشون نزدیک بشی
انسان ها در نزدیک شدن به ولی خدا مثل مفهوم حد عمل میکنن
یک نمودار بی نهایت بار به شاخص خودش میل میکنه ولی هیچ وقت بهش نمیرسه!
ولی بی نهایت بار میتونه بهش نزدیک بشه
پس ما در برخورد با ولی خدا دو تا دستور داریم
یکی اینکه رفتارش رو الگو قرار بدیم و خودمون رو باهاش بسنجیم و سعی کنیم حتی المقدور بهش نزدیک بشیم
و یکی اینکه اون رو در هدف اجتماعی تمدن سازی جبهه حق در مرجعیت قرار بدیم تا نصرت الهی نصیبمون بشه
چون انسان کامل معصومه و حلقه وصل امت با خداست
میدونی چرا؟
چون تو وقتی اون رو میپذیری و به دستورش عمل میکنی به دو صورت خدا رو اطاعت میکنی
یکی اینکه چون اون منصوب خداست در حقیقت میشه زبان خدا و دست خدا در زمین و تو داری خود خود خدا رو یاری میکنی به این وسیله
و دوم اینکه وقتی تو خصوصیات مثبت اون رو تصدیق میکنی معنیش اینه که خوبی ها رو شناختی و داری بهشون نزدیک میشی
برای همینم مردم در همه ادوار ولی خدا رو درک میکنن
مهمترین آزمون همینه
چون حیاتی ترین مسئله خلقته
یکی از القاب ولی خدا باب الله گفته میشه
یعنی در ورودی به سمت خدا
خدا دوست داره ما از این در وارد شیم
چون عامل سعادت فردی و اجتماعیه
عامل رشدته
_پس نقش قرآن چیه؟
_هر چی قرآن گفته ولی رفتار کرده
در ولی متجلی شده
برای همینم بهش میگن قرآن ناطق
پس ولی و قرآن با هم تفاوتی ندارن اون صورت انسانیشه این صورت مصحفش
هر دوشون هم برای تربیت و آموزش و پرورش لازمن
حالا میخوای بشناسیمشون؟
دستهاش رو روی سینه جمع کرد: بفرمایید