فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بازی زیبای بچه فیل با کبکها
وی پس از زمین خوردن به سمت مادرش میدود | #ببینید
#خلقت_زیبا
❣ @Mattla_eshgh
بیبیسی عکس و اسم سردار رو بزنه اشکال نداره ها؛ اینترنشنال روزی ده بار بنویسه «سپاه پاسداران» موردی پیش نمیاد
ولی کافیه حسابهای دیگه کوچکترین حرفی بزنن یا عکس حاج قاسم رو بذارن! ریپورت میشه، پست پاک میشه، صفحه محدود میشه و خیلی وقتها هم خود صفحه کلا مسدود میشه!
دیگه چطوری دشمنی بکنن که بعضیا باورشون بشه؟ همکاری از این واضحتر؟ رسما برای بقای رسانهشون با اینستاگرام زد و بند دارن.
❣ @Mattla_eshgh
📸 هکرها با هک صفحه توییتر روزنامه معاریف اسرائیل، این پیام را در این صفحه منتشر کردند: ما در آنجا که شما فکر نمیکنید حضور داریم
❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از سنگرشهدا
◾️ به وقت غم ◾️
حسّ غم پر شده در قلب جمارانی ها
شده خون قافله ی دیده ی کنعانی ها
دشمن رذل بداند که همیشه باقیست
بین دل های همه، عشقِ سلیمانی ها...
○بعضی انسانها به زمین آمده اند
تا زمین قابل تماشا شود...
○آمده اند که تاریخ؛
شکوه شرافت و آزادگی شان را به نظاره بنشیند...
○آمده اند تا آبرو و اعتبار دنیا باشند
اصلا زمین،
از آمدن بعضی انسانها به خود می بالد...
و #حاج_قاسم عزیز ما یکی از همین انسانها بود..
#سردار_شهیدم🌷
#سالگرد_شهید_سلیمانی
#سالگرد_شهید_ابو_مهدی
#گرامی_باد🥀
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🏴
🔴 #سوادرسانه
تقدیم به دوستانی که دنبال زیر بغل مارند
یه روز دنبال زیپ
یه روز دنبال مدل گوشی
و روز بعد ...
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
قسمت_293 فکر کن یه مسیر ۷۰، ۸۰ کیلومتری، تماما پره از موکبهایی که یا غذا یا چای یا میان وعده طبخ می
┈┈•••♡🦋♡•••┈┈
💙 #ضحی 💙
#قسمت 294
یعنی هیچ جای تامل نداره که ۲۵ میلیون آدم کجا میرن و چکار میکنن؟!
اونم توی چه شرایطی
این کشور درگیر جنگ با داعش بوده امنیت چندانی هم نداشته
تازه دوساله الحمدلله پاکسازی شده و امنیت برقراره سالهای پیش اینطوری نبود حتی خطر وجود داشت ولی باز مردم میرفتن
خب چرا
مگه چه جذابیتی داره؟
چه جذابیتی داره هوای گرم و خشک عراق و پیاده روی تو کویر زیر آفتاب با لباس مشکی و یه کوله سنگین حداقل یک هفته خواب نصفه نیمه بهداشت اندک، چون امکانات چندانی وجود نداره
ولی چرا مردم با این حجم استقبال میکنن؟
و هر کس میره حتما سال بعدش رو هم میره با وجود همه سختی ها
برای همینم جمعیت رو به افزایشه
تازه اونایی که رفتن انقدر بهشون خوش گذشته که تلاش میکنن بقیه رو هم با خودشون ببرن!
چی داره این فضا که زائر از راحتی و امکانات نسبی خودش دل میکنه و میزبان حاضره از جیب خرج کنه غذا بپزه بده به غریبه هایی که فقط یه وجه اشتراک دارن، همه زائر امام حسینن
تصور کن یه جایی هست که اینهمه آدم با این سطح از محبت بیست روز توش در حال رفت و آمدن
چقدر دیدن اون فضا میتونه جذابیت داشته باشه؟
چقدر نفس کشیدن توی اون فضا حال آدم رو خوب میکنه؟
اونقدر این تعامل زیبا و مملو از محبته که زبان از توصیفش قاصره؛
اونجا دم موکبا کسایی رو میبینی که سن و سالی ازشون گذشته یا حتی شیخ یه عشیره ان
خب قبلا گفتم تو سیستم عشیره ای شیخ عشیره احترام عجیبی داره با یه نماینده مجلس برابری میکنه به لحاظ قدرت و جایگاه برای مردم
یه همچین کسی بیست شب وایمیسته دم موکب چای میده
یا حتی پای زائرا رو توی موکب ماساژ میده
عمدا
میخواد خدمت کنه به زائر امام حسین
اون آدم اگر یه جای دیگه ببیندت شاید اصلا نگاهتم نکنه
ولی توی اون فضا اصلا مهم نیست کی هستی چه رتبه اجتماعی چه موقعیت کاری و مالی و چه خانواده و نسبی داری
همه مثل هم کنار هم با یه پتو تو دو متر جا میخوابن
هیچ تفاوتی نیست
شان فقط یکیه و اون زائر و خادم امام حسینه
خیلیا حتی وسعشون نمیرسه غذا بدن ولی بیکارم نمیشینن یه کاری میکنن!
یکی میبینی سر راه وایساده یه جعبه دستمال کاغذی دستشه هر کس لازم داره برداره!
یکی واکس دستشه میگه بیاید کفشاتونو واکس بزنم
بچه های بومی رو میبینی، عطر دستشونه میزنن به دستت
یکی تو موکبا میچرخه پای زائرا رو مشت و مال میده!
اصلا زیبا تر از این فضایی توی زندگیم درک نکردم من
یه جورایی تقابل صد درصد با دنیاییه که توش محبوس شدیم.
تو دنیایی که اصالت با پوله، یهو اهمیت پول کنار میره
نه تنها کسی از کسی پولی نمیگیره تازه از جیب برای هم خرج میکنن!
تو دنیایی که اصالت با امکانات و رفاه هرچه بیشتره، یهو کلی آدم میزنن تو دهن هر چی امکانات چند روز پیاده میرن و با امکانات اندک سر میکنن.
✍🏻 نویسنده: شین الف
🦋انتشار تنها با ذکر اسم نویسنده آزاد
قسمت_295
تو دنیایی که هیچ کس بی طمع به هیچ کس محبت نمیکنه تو این فضا مردم بی دریغ به هم محبت میکنن
فقط کافیه تو اون مسیر بخوری زمین یا کیفت بیفته
بیست نفر میان جلو کمکت میکنن
اونقدر غذا زیاده با التماس به زائرا غذا میدن میگن تو رو خدا غذای ما رو هم بخورید!
این فضای همدلی اونقدر جذابه که آدم باورش نمیشه همینجوری شکل گرفته باشه
یادته گفتم قلب امام مثل مغناطیس به براده ها جهت میده؟
وقتی او اراده کنه این اجتماع شکل بگیره قلوب حولش اجتماع میکنه
همه بی اون که بدونن چرا هر کاری از دستشون بربیاد میکنن برای این فضا و شکل میگیره
ژانت آب دهانش رو فرو داد:
عکسی هم داری از این فضا؟!
لپتاپم رو از روی پاش برداشتم:
_آره رضوان این چند ساله هر دفعه عکس میفرستاد
ایناها اینجاست
یکی از عکسها رو باز کردم و باز ناخودآگاه قلبم از جا کنده شد!
با پشت دست اشکهام رو گرفتم و لپتاپ رو برگردوندم روی پای ژانت
طاقت دیدن نداشتم
خسته بودم از این جاماندگی...
ژانت همونطور که تصاویر رو میدید گاهی هم سوال میکرد و من بی حوصله تر از همیشه جواب میدادم
تا آخر زبانش به اعتراض باز شد:
چیه انقد گرفته ای؟!
خب سال دیگه که درست تموم شد میری
_گفتم که
هرسال این موقع انگار آلارم دعوت این سفر برای همه قلوب محبین ارسال میشه
از کجا معلوم تا سال دیگه باشم و چطور باشم و اوضاع چطود باشه
کی فردا رو دیده
اصلا چطور تا سال دیگه صبر کنم!
نگاهش رنگ غم گرفت: غصه نخور دلم میگیره
منم خیلی دلم میخواست به این سفر میرفتم
دوست داشتم ببینم چجوریه
کلی هم عکس میگرفتم!
آخرش هم میرسیدم کربلا
دلم میخواست اونجا رو ببینم
ولی خب... شدنی نیست
چیزی نگفتم و ژانت در سکوت مشغول دیدن عکسها شد
کمی بعد خودش یکی از نوحه ها رو پلی کرد و باز اشک من جاری شد:
دارم میبینم با
پاهای تاول زده
پیاده مهمونم
از راه دور اومده
دلا قطره قطره
راهی دریا شده
بیا...
که زینبم داره میاد
به کربلا
میاد...
یه کاروان خسته از
شام بلا
میان...
فرشته ها به خونه ی
خون خدا
..
آغوش من بازه
برای زوارم
به راهتون چشمِ
من و علمدارم
...
خودم...
مسافرای عاشقُ
صدا زدم
خودم...
دارم کنارتون میام
قدم قدم
خودم...
دل شما رو میبرم
به اون حرم
دوای درداتون
غبار این راهه
به راهتون چشمِ
شهید شیش ماهه
...
تویی که اینجایی
به دعوت خواهرم
خودم همراهت تا
قیامت و محشرم
بهشتی هستی با
شفاعت مادرم
بهشت...
همش یه گوشه ای از این
ضیافته
بهشت...
خودش تو آرزوی این
زیارته
بهشت...
یه جلوه از شکوه این
قیامته
یار منه هر کی
بیاد در خونه م
منم دلم تنگه
برای مهمونم
...
دلای دریایی
میون این جاده ها
میان دریا دریا
تو جمع دلداده ها
اسیر این راهن
تموم آزاده ها
میام...
میون موکبا کنار زائرا
میام...
خودم کنار تک تک مسافرا
میام...
برای آب و دونه ی کبوترا
اجر قدمهاتون
با مادرم زهرا
جای شما خالی
غروب عاشورا...
من عاشق این نوحه بودم و تا تموم نشد متوجه نگاه متعجب ژانت و کتایون به گریه هام نشدم
ناچار زیر لب "ببخشید بچه ها" یی گفتم و بلند شدم و پناه بردم به اتاق و خلوت خودم...