هدایت شده از پویش بدون فرزندم هرگز
💢 همزمان با انتشار مستند «بچه دزد»، مخاطبین این مستند پیگیر سرنوشت داریوش حیدری هستند و با حمیده سلامتی مادر داریوش ابراز همدردی میکنند. شما نیز اگر این مستند را ندیده اید برای تماشای آن میتوانید به آپارات سفیرفیلم aparat.com/safirfilm مراجعه کنید و این مستند را به صورت رایگان ببینید. این مستند در مدت کوتاهی که از انتشار آن میگذرد با استقبال خوب و گسترده مخاطبین مواجه شده است و جریانسازی آن ادامه دارد.
پویش #بدون_فرزندم_هرگز
http://Eitaa.com/end_of_seperation
مطلع عشق
📚 #کاردینال #قسمت_پنجم *امیر با صدای داد و بیداد شهریار یهو از خواب پریدم با عجله به سمت حیاط ک
#کاردینال
#قسمت_ششم
*امیر
شهریار در رو باز کرد و یه دختر جوون پشت در ظاهر شد.
با خجالت گفت :
- سلام! ببخشید که مزاحم تون شدم
میتونید بهم کمک کنید؟
شهریار با عجله منو کنار کشید و از در بیرون رفت و با لحن چاپلوسانه ای گفت :
- بله حتماً ... چه اتفاقی براتون افتاده بانو؟
خدایی نکرده مزاحمی چیزی؟
رو به دختر جوان گفتم :
- حتماً ماشین تون خراب شده درسته؟
دختر رو به من برگشت و گفت :
- بله ... شما از کجا فهمیدین؟
به ماشین نقره ای که نزدیک مون ناشیانه پارک شده بود اشاره کردم و گفتم :
- حالا مشکل چی هست؟
شهریار با تعجب ماشین مدل بالا رو نگاه کرد و سوتی کشید و گفت :
- مگه این ماشین ها خراب هم میشن؟!
دخترخانم جواب منو نیمه تمام گذاشت و رو به شهریار با لبخند توام با خجالت گفت :
- مشکل اینه که من بلد نیستم خوب باهاش کار کنم!
برای همینم یهو ماشین قفل کرد و هر کاری کردم تکون نخورد!
رو بهش گفتم :
- خب چطور شد که در کارخونه رو زدین؟
- آخه صدای سگ از اینجا اومد، با خودم گفتم شاید اینجا کسی باشه کمک کنه.
آخه کارخونه های این شهرک تقریباً همگی ورشکست شدن و خالی هستن.
بابای منم یه کارگاه قارچ اینجا داشت که ورشکست شد.
شهریار فاز دلبری دلسوزانه ش شروع شد و گفت :
- ای وای بمیرم من برای باباتون!
حتماً خیلی غصه دار شدن بعد از این ماجرا.
دختر جوان نفس عمیقی کشید و لب برچید.
قیافه ش به شدت تغییر کرد و با ناراحتی گفت :
- بعد این ماجرا بابا سکته کردن.
منم الان اومده بودم و کارگاه رو به بنگاه دار نشون دادم که ردش کنیم.
تو راه برگشت ماشین قفل کرد.
گوشیمم اصلاً آنتن نداره ... خیلی تلاش کردم زنگ بزنم و از کسی کمک بخوام اما نشد!
همچنان که شهریار مشغول تخلیه ی اطلاعاتی دخترِ بیچاره بود،
یه گشتی توی اینترنت زدم و مدل ماشین رو جستجو کردم تا اگه ترفندی پیدا کردم بگم!
اما چیز خاصی پیدا نشد.
پس به نمایندگی زنگ زدم تا یکی رو بفرستن.
رو به دخترجوان گفتم :
- به نمایندگی زنگ زدم
احتمالا تا نیم ساعت دیگه یه نفر میاد و کمک تون میکنه.
شهریار دانشگاه نمیای؟
کلاس من ۱ ساعت دیگه شروع میشه ها ...!
شهریار به ماشین تکیه داد و گفت :
- معلومه که نمیام
این بنده خدا رو که نمیشه اینجا تنها بزاریم!
تو میخوای برو
من پیش خانم ... اه ببخشید اسمتون چی بود؟
دختر جوان جواب داد :
- من صدف هستم. صدف عابدینی!
- به به چه اسم قشنگی ... خب امیرجان شما برو من پیش صدف خانم می مونم تا نمایندگی برسه.
یه کم چپ چپ به شهریار که متخصص ماهی گیری در آب گل آلود بود نگاه کردم و گفتم :
- باشه ... من میرم.
امیدوارم ماشین تون هر چه زودتر درست بشه!
صدف عابدینی جواب داد :
- خیلی ممنون ببخشید که معطل شدین.
ای کاش میتونستین وایسین تا اگه ماشین درست شد برسونمتون.
- ممنونم امیدوارم زودتر مشکل تون حل بشه.
ازشون خداحافظی کردم و به سمت جاده به راه افتادم.
اونقدر مسیر سربالایی رو طی کردم که به نفس نفس افتادم
واقعا که انگار خاک مرده پاشیده بودن
هیچ خبری از ماشین نبود!
از شانس گند ما تاکسی اینترنتی هم این طرف ها نمی اومد
و خارج محدوده به حساب می اومد.
اونقدر راه رفتم که روی پیاده رو نشستم.
۴۰ دقیقه از تایم گذشته بود!
به کلاس اولم که نمیرسیدم
اما شاید میتونستم خودم رو به کلاس دوم که بعدظهر بود برسونم.
داشتم با خودم فکر میکردم که با این وضع بهتره پیش آقای معروفی برم و استعفا بدم
تهران اومده بودم که درس بخونم
نه اینکه نگهبانی کنم و از درس خوندنم بیفتم!
تو همین افکار بودم که یهو با صدای یه بوق ماشین نیم متر از جا پریدم.
خانم عابدینی سوار ماشین خوشگل و مدل بالاش چند تا بوق دیگه زد
شهریار که با پررویی تمام جلو نشسته بود
با خنده گفت :
- خاک بر اون سرت کنن
یه ماشین نتونستی گیر بیاری ها؟
من که گفتم اینجا آخر دنیاست!
تو هی دلت رو خوش کردی به جای خواب رایگان و یه حقوق بخور نمیر نگهبانی!
پاشو سوار شو که صدف خانم رو امروز از آسمون فرستادن که ما رو به مقصد برسونن.
با خجالت از جام پاشدم
شلوارم رو تکوندم و سوار ماشین لوکسی که اولین بار بود از نزدیک دیده بودم شدم.
ادامه دارد ...
#م_علیپور
ميدونستين پرستارها دو واحد پاس میکنن به اسم :
" آقا چه خبرتونه، اینجا بیمارستانه "😅😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی تلاش میکنی تا تصادف نکنی😂