eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅راهبرد ویژه برای مدیریت مصرف رسانه بچه ها 🔻استراتژی تربیت رسانه‌ای این است که مالکیت ابزارهای رسانه‌ای را به تاخیر بیندازید. مثلا اگر شما فرزند ۷-۸ ساله دارید که می‌خواهد از گوشی یا تبلت استفاده کنند، استفاده مانعی ندارد، اما به او نگویید این وسیله مال توست، یعنی مالکیت را به او ندهید....
‌ نباید هرچی کوفت میکنی رو استوری کنی، هزار و یک دلیل وجود داره که باعث میشه کسی نتونه چیزی که دوس داره رو بخوره.
هدایت شده از کانال حمید کثیری
🔴 قم، درمانگاه و شفای لال‌ها! دو روز گذشته فضای کشور بسیار متأثر از اتفاقی بود که در یک درمانگاه در قم شکل گرفته بود. داستان چه بود؟! هنوز دقیق مشخص نیست چه کسی/کسانی مقصر بودند؟! هنوز دقیق مشخص نیست چطور فایل سر از اینترنشنال در آورد؟! هنوز دقیق مشخص نیست چه درس‌هایی می‌توان از این اتفاق گرفت؟! هنوز دقیق مشخص نیست اما یک چیز کاملاً مشخص و عیان است؛ دندان‌های تیز کرده برای در کشور و عمله‌های بی‌جیره و مواجب آن‌ها. فارغ از اینکه ماجرا چه بود و چه کسی مقصر است، فارغ از برخی قرائت‌های شاذ در جریان حزب‌اللهی، باید خوشحال بود که برخی باز هم زبان باز کردند تا خیال نکنیم مرده‌اند. برخی که فقط بلدند روی و گسل‌های اجتماعی بنشینند، بر دوقطبی‌ها سوار شوند و آن را تعمیق کنند و بعد با ژِست تأسف به ما بگویند: متأسفانه جامعه دوقطبی شده است!! نمی‌دانم کارکرد امثال عباس عبدی، سید عباس صالحی، حسن آقامیری و ... در نظام‌سازی، جامعه‌سازی، اصلاح امور و ... چیست؟! اما می‌دانم برخی‌شان برای بیزنس‌شان و خودشان هم که شده گهگاهی باید داد بزنند که یادمان باشد لال نشده‌اند ... همین‌ها که در صدها موضوع مهم‌تر به نفع ایران و مردم صدای‌شان در نمی‌آید، چون آب و نانی در آن‌ها نیست! 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
❌بیمارانی که سوژۀ پزشک‌‌بلاگرها می‌شوند 🔹«بیماری را در مطبم ویزیت کردم که به‌دلیل ابتلا به ایدز قصد خودکشی داشت…» «امروز بیمار خانمی داشتم که یکبار خودکشی کرده بود...» این‌ها بخشی از روایت‌هایی است که برخی پزشکان آن را در فضای مجازی منتشر کرده‌اند. 🔹به‌تازگی برخی پزشک‌بلاگرها مشکلات، بیماری و مسائل شخصی بیمارانشان را در صفحه مجازی به اشتراک می‌گذارند، درحالی که رازداری و حفظ محرمانگی اطلاعات پزشکی بیماران و مراجعان، یکی از اصول اساسی اخلاق پزشکی است. 🔹پدیدۀ پزشک‌‌بلاگری چند وقتی است که در فضای مجازی باب شده؛ به‌طوری‌ که هر دانشجوی پزشکی بعد از قبولی در این رشته یک بلاگر هم به حساب می‌آید.
۵شنبه و جمعه آخر ساله شهدا و اموات یادتون نره صلواتی عنایت بفرمایید
منبع موزیک های بدون حق کپی‌رایت! 🔹اگر تولید محتوا میکنی و اینستا درجا پستتو پاک میکنه این پست برات واجبه؛ برای دانلود موزیک های بدون حق کپی رایت ، موزیک هایی که اصطلاحا رویالتی فری هم گفته میشه. 🔹کانال‌های یوتیوب موزیک بدون کپی رایت : 1. کانال "NoCopyrightSound" 2. کانال "Vlog No copyright Music" 3. کانال "Audio Library" 4. کانال "Zero Copyright Music" 🔹 سایت های دانلود موزیک بدون کپی رایت : 1. سایت Mixkit 2. سایت Videvo 3. سایت Cchound 4. سایت Pixabay 🔹یه نکته خیلی مهم :هنگام دانلود هر موزیک دقت کنید ، اگر attribution required بود یعنی شما باید اطلاعات سازنده موزیک زیر ویدیو درج کنید.
مطلع عشق
در حالی که حس میکردم حرف ها و توصیه های آقا جون رو از یه گوش شنیدم و از دروازه رد کردم از‌خودم خجال
📚 شهریار بُقچه ی رختخواب هاش رو توی اتاق گذاشت و خودش روش پرید. رو بهش گفتم : - پاشو جمع کن خودتو ... ! کلی کار مونده ، خوبه که مجبورت کردم این رختخواب های ویروسی پَلَشتت رو همونجا توی حیاط کارخونه بشوری!‌ و اِلا معلوم نبود الان وقتی درش رو باز میکنیم قراره با چه جونورهایی روبرو بشیم. شهریار بی تفاوت به من ، به سقف چشم دوخت و گفت : - میگم پا قدم این صدف خانم چقدر خوب بودها ... از وقتی که در کارخونه رو زد حسابی زندگیمون رو غلطک افتاد. هی ‌روزگار ... کی فکرش رو میکرد توی داغون که بوی شهادت میدی یهو تک دوماد آقای مقدم گردن کلفت از آب دربیای!‌ به سمتش رفتم و هُلش دادم تا از روی رختخواب ها پایین بیفته و جواب دادم : - همچین میگی دوماد انگار نمیدونی چه خبره! من فقط چندماه قراره بخاطر آقای مقدم آبروداری کنم و بعدشم مثه یه مهره ی سوخته از زندگی دخترشون بیرون برم و تمام! شهریار اینبار روی رختخواب من لم داد و پاش رو آویزون کمد کرد و به دور دست خیره شد : - خری دیگه ... تو نباید بزاری مهره ی سوخته بشی. دیگه کی بخت و اقبال در خونه ت رو میزنه که همچین لقمه چرب و نرمی گیرت بیاد؟ باید هر جور شده قاپ دختره رو بدزدی که قبل از تموم شدن عهد و میثاق صوری تون ، خودش بیاد و التماست کنه که عقد دائمش کنی! نیشخندی زدم و گفتم : - چه دل خجسته ای داری تو! خانم مقدم تا حالا حتی یه دونه پیام و زنگ هم به من نزده ... موندم اصلاً چطوری بهش پیام بدم که بیرون بریم. به پدرش قول دادم یه کافی شاپی رستورانی چیزی بریم که در ملاعام با هم دیده بشیم. آهی کشیدم و گفتم : - از اون بدتر خانواده ی خودم که مامانم دیشب گله میکرد که دو بار زنگ زدم حال عروس گلم رو پرسیدم اما اون به من زنگ نزده! هنوز هیچی نشده توقع داشت من زنگ بزنم دختر مردم رو بشورم پهن کنم رو بند که چرا به مادر من زنگ نزدی حال و احوال کنی! شهریار زیر خنده گفت : - ای ول خوشم اومد مامانت اینکاره ست. هنوز هیچی نشده میخواد تو ایام نامزدی گربه رو دم حجله بُکشه ... بیچاره خانم مقدم!‌ خب توی گاگول واسه چی امروز با من سر کلاس نمیای؟ با تعجب گفتم : - مگه هنوزم میخوای کلاس بری؟! شهریار روی رختخواب ول شده و از فرم رفته نشست و با تحکم گفت : - معلومه که میخوام برم، پول یه ترم رو پیش پیش دادم ها! بعدشم اگه یاد نگیرم چطور به صدف خانم یاد بدم؟ در کمد رو باز کردم و در حالی که رختخواب ها رو می چیدم گفتم : - حتماً از صدف خانم هم پول یک ترم رو گرفتی؟ عجب رویی داری تو شهریار. تو فقط شب نامزدی ۲۰ برابر پول اون ترم رو غذا خوردی! شهریار در حالت نشسته بالش ها رو برای من پرت کرد و گفت : - چه ربطی داره! اونجا نامزدی رفیقم بود ... خانم مقدم موظفه تا آخر ترم درس بده! فردا نبینم غیرتی بازی دربیاری بگی : " نه عشقم! دیگه لازم نیست کار کنی و از این حرفا " سرم رو به علامت تاسف تکون دادم : - حالا با صدف خانم چکار میکنی؟ فکر میکردم تا الان تو هم عاشق شدی و میخوای خواستگاریش بری. از بس که پیگیر بودی بهش درس بدی. شهریار بالاخره رضایت داد و از روی رختخواب های باقی مونده بلند شد : - داشتم عاشق میشدم بابا! اما خدایی از شب نامزدی تو پشیمون شدم یه کم این صدف شیش میزنه. نمیدونم جدی جدی انقدر خنگه یا منو اوسکول کرده! اون شب پیام داده من برای ارشد بلد نیستم میشه منو ثبت نام کنید؟ هیچی دیگه نشستم ۱ ساعت ثبت نامش کردم راستی یه چیز بگم بخندی. اسمش تو شناسنامه صدف نیست! صدیقه ست! گفت مامان بزرگم وقتی من به دنیا اومدم فوت شده و اسمش رو مجبوری روی من گذاشتن ولی همه صدف صدام میزنن! نفس راحتی کشیدم و در کمد رو بستم و رو بهش گفتم : - صدیقه هم اسم بدی نیست که! یکی از القاب حضرت زهراست ... اتفاقاً معنیش به نظر من خیلی هم از صدف قشنگتره! شهریار در حال چایی دم کردن گفت : - اه دیشب اتفاقاً یه کفشی میخواستم از فروشگاه اینترنتی بخرم اسمش " کوروش" بود. تا مرحله تاییدِ خریدم هم رفتم ها! والا با این اتفاقات دانشگاه ترسیدم ، با خودم گفتم الان سر کلاس یکی از اونایی که ارادت به کوروش داره کفشم رو ببینه مثه بار قبل میاد سر وقت ما و کتک کاری! تازه اسم یه کفش زنونه هم " صدیقه " بود! خواستم برای صدف خانم بخرمش. گفتم ننه مرده الان کفش رو ببینه تشنج میکنه! خیلی رو اسمش حساسه طفلی! در حال پاک کردن شیشه جواب دادم : - اصلاً این چه اسم هاییه که‌ روی کفش ها گذاشتن؟ قبلاً اسم گل و بلبل میزاشتن که. شهریار رو به من گفت : - نه بابا کل کفش ها همه شون اسم های فضایی و عربی ایرانی داشتن. از فِضه و کلثوم و حورا و عقیل و حمزه بگیر تا برو بالا!! فکر کنم داریوش و خشایار هم بود. 👇