eitaa logo
مطلع عشق
275 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع عشق
دارم به دنبالت میام.... تو خودِ نـ✨ـوری! عینِ حقیقتِ خورشید! و من با همه اونایی که دست بالا گ
ریپلای پستهای روز سه شنبه(امام زمان (عج) و ظهور)👆👆👆 شروع پستهای روز چهارشنبه(خانواده وازدواج)👇👇👇
عروس و💑داماد عزیز شما با انتخاب همسر؛ در حقیقت دارین،برای فرزندانتون، پدر یا مادر،انتخاب میکنید! دقـ👇ـت کنین: آیا فرد منتخب شما، توانایی تربیت یک نسل پاک و صالح رو داره؟ ❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🌺💐✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم✨💐🌺 #جلسه_بیست_و_هشتم 🌷📝 موضوع : توضیح ارکان پنج گانه 👈 بهد
🌹🌾🌿🌷🌾🌿 🌻🌾🌿 2⃣🌺 تطهیر معدی (پاکسازی سیستم گوارش) : ✳️ تطهیر معدی یعنی پاکسازی و تعدیل و معتدل ساختن مزاج معده و مواظبت بر معتدل نگهداشتن آن است. ✨💐 حدیث از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داریم که فرمودند: معده خانه درد و بیماری است و پرهیز، درمان هر دردی است. ✅ واقعا این حدیث گهربار و پر از نکته است. هضم اول بسیار مهم است و این هضم شروعش از دهان است و به معده ختم می شود و این هضم مانند ماده اولیه کارخانه هاست، هر چقدر ما بتوانیم این هضم را بهتر انجام دهیم بدن سالم تر است و کلا دروازه ورود مشکلات و مریضی ها نیز در همین هضم است. 🌸 الف) حلال خوردن : در طب اسلامی اولین مرحله تطهیر معده با حلال خوردن آغاز می شود. معده ای که غذای حرام در آن وارد شود از همان اول طهارت ندارد و تا مرحله آخر این بی طهارتی وجود دارد. اسپرم و نطفه نتیجه و عصاره هضم چهارم است. وقتی اولین هضم که معدی است حرام شد تا هضم چهارم و نتیجه آن هم که نطفه باشد حرام می شود. 🌺 ب) به اندازه خوردن : اسلام می فرماید تا به حقیقت گرسنه نشدی سر سفره ننشین و چیزی نخور و تا کاملا سیر نشدی دست از غذا بکش. باز تأکید معصومین علیهم السلام بر تک خوری (در هر وعده یک نوع غذا خوردن) است، و پرهیز از پر خوری و پر نوشی و تأکید بر به اندازه خوری و رعایت آداب خوردن و آشامیدن است. مثلا : دست را قبل و بعد غذا بشوئیم، روی زمین و پای برهنه و سه زانو بنشینیم، آرام آرام غذا بخوریم و غذا را خوب بجویم، آب بین غذا نخوریم چون بسیار مضر است. ابتدا و انتهای غذا با نمک باشد (تحریک بزاق برای گوارش غذا و ضدعفونی کردن غذا). بادام را دانه دانه بخوریم. انگور را دو دانه دودانه. آب را جرعه جرعه . منطق این ها 👈 تحریک کامل بزاق دهان و زبان است برای اینکه هضم بهتر و روان تر در معده انجام شود. ✅👌💐 🌸 در احادیث تأکید زیادی بر خوردن وعده شام شده و بهتر است سه ساعت ونیم قبل از خواب شام خورده شود .صبحانه هم بین ساعت 8 تا 10صبح. 💠 توجه : 🌟 اگر کسی کمتر گرسنه اش می شود 👈 از شدت غلبه خشکی و صفراست 🌟و افرادیکه خیلی زود گرسنه می شوند هم اگر زود گرسنه می شوند و تا دوتا لقمه خوردند سیر می شوند، در اصطلاح تکه تکه خور هستند، 👈 از غلبه سودا 🌟و اگر خیر هر چه می خورند باز هم زود ضعف می کنند 👈 از غلبه بلغم معده است و باید درمان شوند. ❇️ پس منظور دستور 👈 تا به حقیقت گرسنه نشدی چیزی نخور👉 برای 👈 افرادی با معده های سالم و بدون غلبه اخلاط است. 🌸 ج) تخلیه معده : حال اگر غذا بد خورده شود و موجب ایحاد اشکالات گوارشی شود باید مسهلات (اسهال آور) خورده شود. اگر معده پر باشد تخلیه بایستی از دهان (استفراغ آور) صورت گیرد و اگر وارد روده شد تخلیه بایستی از پایین انجام شود. بهترین استفراغ آور : ترکیب گلاب و نمک و آب گرم. 🔅اگر مصرف غذای نامناسب استمرار پیدا کند و معده سرد شود یبوست پدید می آید. باید با خوراک گرم و ملین آنرا برطرف کرد . هرچه غذا گرمتر شتاب درمان یبوست بیشتر. که بهترین غذا ارده با شیره انگور است. معمولا گرمی ها اسهال آور و سردی ها یبوست زا هستند. اگر احیانا در عرف جاری از یک سردی برای دفع یبوست استفاده می شود بخاطر سردی آن نیست بلکه بخاطر لینت و رطوبتش است. عرق نعنا با اینکه گرم و قابض است ولی استثنا هست. درمان اسهال بچه : عرق نعنا و عسل است. سرعت بالا برای رفع اسهال : نعنا و کته ماست. یعنی چندسردی و یک قابض. ✅ بهترین لینت دهنده انجیر است. هم معده را گرم می کند و هم ملین است و هم غذاست. هفت دانه انجیر خشک را می گذاریم تا خیس خورده و بعد میل شود. بهترین زمان جذب دارو اول شب و سپس صبح است. کسیکه می خواهد صبح بانشاط باشد باید غذای شبش گرم باشد. 🌺 د) روزه : مقدمه پاکی مغز و قلب انسان، پاکی معده است. اگر حد پرخوری خیلی زیاد باشد نیاز به روزه کامل است. معده و دستگاه گوارش از اندام پركار بدن آدمي است، با سه وعده غذا كه معمول مردم است؛ تقريباً در همه ساعات دستگاه گوارش به هضم و تحليل و جذب و دفع مشغول است. روزه باعث مي شود از يكسو اين اعضا استراحت كنند و از فرسودگي مصون بمانند و نيروي تازه اي بگيرند و از سوي ديگر ذخاير چربي و اخلاط مضر كه زيانهاي مهلكي دارند تحليل رفته و كاسته می شوند. روزه فوايد جسمي و روحي فراوان دارد، شفا بخش جسم و توان بخش جان است، پاک کننده آدمي از رذايل حيواني است، در ساختن فرد صالح و اجتماع بسامان بسيار موثر بوده و يكى از بهترين روشهاى خودسازى و تهذيب و تزکيه نفس و رهاندن انسان از روزمره گي و واماندگي در نيازهاي تن تأثير بسزايي دارد. ✅💐 یکشنبه ، چهارشنبه در 👇 ❣ @Mattla_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شاهکار جدید فضای مجازی تحت سلطه غربیها بنظرتون چراباید پیج اینستای این زوج جوان که فقط یه داستان یک دقیقه‌ای از زندگیشون رو گفتند؛ بسته بشه؟ و از گرفته تا بی بی سی به ایشون حمله کنند؟ چرامسئله‌ی ازدواج و ارتباط مشروع برای مخالفان نظام و سازمانهای جاسوسی غرب، اینقدرحساسیت برنگیز است و با آن به مخالفت وقیحانه برخواسته اند؟ ❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
روش ترک #خودارضایی به جراعت میشه گفت هفتاد درصد راه برای کنترل کردن شهوت و ترک خودارضایی کنترل 👁چش
🔘مقاله آموزشی 🔹🔶🔹پورن مانند یک ماده ی مخدر است🔹🔶🔹 💠 بخش اول در ظاهر، به نظر نمی رسد کوکائین و پورن، تشابهات زیادی داشته باشند. یکی را در پاتوق های مواد فروشان و کوچه های تنگ و تاریک باید خرید، اما دیگری را به رایگان می توان دانلود کرد. اعتیاد به یکی، به سرعت بسیار هزینه بر می شود، اما هزینه ی اعتیاد به دیگری، تنها خرید اینترنت پرسرعت است، و بازیگران فیلم های پورنوگرافی هم شبیه به رئیس باندهای قاچاق مواد مخدر نیستند! پس شباهتشان کجاست؟ درون مغز. اگر شما جراح مغز و اعصاب نیستید، این هم یک درس کوتاه در مورد این که مغز چگونه کار می کند. در اعماق مغز شما، چیزی به نام "مسیر پاداش" وجود دارد. شما یکی از آن ها دارد. گربه ی محل شما هم یکی دارد. برای پستانداران، به صورت استاندارد در مغز وجود دارد. وظیفه ی مسیر پاداش این است که با انجام کاری که اسمش وعده می دهد: "پاداش دادن"، کمک کند شما زنده بمانید، یا به طور مشخص تر، وقتی کاری انجام می دهید که زندگی شما را توسعه می دهد، مانند غذا خوردن یا به دست آوردن چیزی که سخت برای آن کار کرده اید، به شما پاداش دهد. و روش پاداش دادن آن نیز طریق آزاد کردن مواد شیمیایی (بیشتر یکی ماده شیمیایی که دوپامین نام دارد، و همچنین برخی مواد شیمیایی دیگر مانند اکسی توسین) می باشد. به طور نرمال، این مواد شیمیایی خیلی سودمند هستند. آن ها به ما کمک می کنند که احساس خوشی کنیم و با دیگران پیوند برقرار کنیم، و آن مواد شیمیایی به ما انگیزه می دهد که دوباره برگردیم و فعالیت های مهمی که ما را خوشحال می کنند انجام دهیم. مشکل این جاست که، این مسیر پاداش می تواند ربوده شود. شیوه ای که موادی مانند کوکائین و دیگر مواد مخدر از طریق آن باعث می شوند مصرف کننده احساس سرخوشی کند، فعال کردن مسیر پاداش برای آزادسازی مقادیر بالایی از دوپامین در مغز است، بدون آن که فرد هیچ فعالیتی را برای گرفتن پاداش انجام داده باشد. می خواهید حدس بزنید به جز کوکائین و مواد مخدر، چه چیز دیگری چنین کاری می کند؟ پورن. و موج دوپامین چیزی بیشتر از احساسات پدید می آورد. هنگامی که در مغز پخش می شود، دوپامین کمک می کند در مغز مسیرهای جدیدی ایجاد شوند که اساسا مصرف کننده را به سمت تکرار رفتاری هدایت می کنند که باعث آزاد شدن ماده ی شیمیایی شده است. هر چه مصرف کننده ی مواد مخدر بیشتر مواد مصرف کند یا مصرف کننده ی پورن بیشتر به پورن نگاه کند، مسیرهای جدید بیشتری در مغز ایجاد می شوند، که چه بخواهد چه نخواهد، بازگشت به مصرف را برای شخص آسان تر و آسان تر می کنند. 🔹ادامه دارد... ترک @Mattla_eshgh
امتحان انتخاب همسر.mp3
2.42M
۱۳ ✅ با هر کسی که ازدواج کردی بهترین آدمی هست که میتونه رشدت بده...👌 🏷 حاج آقا حسینی ❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🔰مردی در آینه #قسمت بیست و هفت 🍃وارد اتاق بازجویی شدیم ... از چهره اش مشخص بود از اینکه بین تمام
بیست و هشت 🍃چند لحظه رفت توی فکر ...  - نه ... آدم مشکوکی به نظرم نمیاد ... هر چند من توی محیط مدرسه بیشتر مجبورم حواسم رو به دانش آموزها و مدیریت دبیرستان بدم ...  مدیریت اون همه نوجوان که مثل کوه آتشفشان، هیجانات جوانی شون غیرقابل کنترله ... کار راحتی نیست ... اما هر چی فکر می کنم هیچ دلیلی نمی بینم که آقای مدیر بخواد با کریس درگیر بشه ... کریس بیشتر از یه سال بود که دیگه اون بچه قبل نبود ... و هیچ خطری برای اعتبار و امتیاز دبیرستان محسوب نمی شد ...  هیچ خطری ... یعنی باید دنبال نقاط خطر می گشتم ... به نظر می اومد جان پرویاس ... به راحتی می تونست افرادی رو که سد راهش قرار بگیرن رو حذف کنه ... اما چطور؟ ... اگه جان پرویاس سرکرده فروش مواد باشه ... و کریس به نوعی واسش ایجاد مشکل کرده باشه ... انگیزه بزرگی برای قتل داشته ... ولی چرا باید زنده بودن مقتول برای اونها یه تهدید به حساب بیاد؟ ... یعنی ممکن بود کریس واقعا باهاشون همدست نبوده باشه؟ ... و من آخرین سوال و ضربتی ترین شون رو برای دقایق آخر گذاشته بودم ... زمانی که اون در اوج حس آرامش بود و خیالش راحت، که همه چیز تموم شده ... اون وقت دیگه نمی تونست محاسبه شده و کنترل شده رفتار کنه ... حداقل یک واکنش کوچیک ولی مهم...  توی در ایستاده بود ... با من دست و ازم جدا شد ... که یهو صداش کردم ...  - آقای بولتر ... چرا توی لیستی که من دادید اسم دنیل ساندرز ... استاد ریاضی دبیرستان تون رو ننوشته بودید؟ ...  جا خورد و برای چند لحظه افکارش آشفته شد ... هر چند برای لحظات بسیار کوتاهی بود ... اما چه چیزی در مورد دنیل ساندرز، اون رو آزار می داد؟ ...  - آقای ساندرز تقریبا با بیشتر دانش آموزهاش رابطه خیلی خوبی داره ... اگر بخوام دایره روابط عمومیش رو مشخص کنم ... شاید بیشتر از دو سوم دانش آموزها رو در بربگیره ... مشخص بود داره ذهنش رو با طولانی کردن جملات متمرکز می کنه ...  - اما من نخواسته بودم لیست دانش آموزهای اطراف دنیل ساندرز رو بهم بدید ...  لبخند غیر منتظره ای صورتش رو پر کرد ...  - آقای ساندرز یکی از نقاط قوت و اعتبار دبیرستان ماست ... برای همین خیلی مورد توجه و حمایت آقای پرویاس قرار گرفته ... ارتباط خوبی هم با همه بچه ها داره ... نمی دونستم میشه به عنوان یه دوست مطرحش کرد یا نه ... چون به هر حال نفوذش روی بچه ها عمومیه ...  و این کلمات تیر آخر رو شلیک کرد ... چه برنامه زیرکانه ای... مدیری که منطقه رو از دست سایر گنگ ها آزاد می کنه ... با یه وجهه اجتماعی موجه و عالی ... با کمک معلم با اعتباری که رابط بین مدیر و بچه هاست ...  نفوذ کلام و شخصیتش اونها رو به خودش جذب می کنه ... و افرادی مثل کریس که با تغییر ظاهر، چهره و رفتار می تونن گزینه های خوبی برای پخش خورده یا وسیع باشن ...  تمام این نقشه حساب شده بود ... تنها نقطه ضعفش استفاده از دانش آموزی بود که قبلا به عضویت توی گنگ شناخته شده بوده ... برای چنین نقشه و برنامه استادانه ای یه نقطه ضعف حساب می شد ...  اما چرا کشته بودنش؟ ... از روی پول مواد، کش می رفته؟ ... بازپرداختش به تاخیر افتاده؟ ... با کسی درگیر شده؟ ... یه معتاد اون رو کشته بوده؟ ... و دنیایی از سوال های دیگه ... سوال هایی که تا به جواب نمی رسید ... ممکن بود دست ما از قاتل کوتاه بشه ...  در هر صورت، مشخص بود چرا آقای بولتر نمی خواست حرف هاش ضبط بشه ... و یه سری از حقایق رو مخفی می کرد... در افتادن با چنین گنگ فروش موادی ... شجاعتی در حد حماقت می خواست ... افرادی که بدون به جا گذاشتن سر نخ ... می تونن توی روز روشن از شرت خلاص بشن ... ❣ @Mattla_eshgh
بیست و نه 🍃رفتم اتاق پشت شیشه ... قبل از اینکه فیلم رو پاک کنم تصمیم گرفتم حداقل یه بار اون رو از خارج ماجرا ببینم...  فیلم رو پخش کردم ... این بار با دقت بیشتر روی حالت و حرف هاش ... بعد از پاک شدنش دیگه چنین فرصتی پیش نمی اومد ...  محو فیلم بودم که اوبران از در وارد شد ... - چی می بینی؟ ... - فیلم ضبط شده حرف های آقای بولتر ...  صندلی رو از گوشه اتاق برداشت و نشست کنارم ...  - راستی گوشی مقتول ... شارژ شده و پسوردش رو هم برداشتن ... چیز خاصی توش نبود ... یه سری فایل صوتی ... چند تا عکس با رفقاش ... همون هایی که دیروز باهاشون حرف زده بودیم * ... بازم آوردم خودتم اگه خواستی یه نگاه بهش بندازی ...  گوشی رو گرفتم و دکمه ادامه پخش فیلم رو زدم ... اوبران تمام مدت ساکت بود و دقیق نگاه می کرد ... تا زمانی که فیلم به آخرش رسید ...  - این چرا اینقدر جا خورد؟ ... هر چند چهره اش تقریبا توی نقطه کور دوربین قرار گرفته و واضح نیست اما کامل معلومه از شنیدن اسم ساندرز بهم ریخت ...  - تصور کن معاون یه دبیرستانی و با گروه مواد فروش حرفه ای طرف ... جای اون باشی نمی ترسی؟ ... از جا بلند شد و صندلی رو برگردوند سر جای اولش ... - چرا می ترسم ... اما زمانی که نفهمن من لو شون دادم و مدرکی در کار نباشه ... برای چی باید بترسه؟ ... اینجا که دایره مواد نیست ... تو هم که ازش نخواسته بودی بیاد توی دادگاه بایسته و علیه شون شهادت بده ...  سوال خوبی بود ... سوالی که اساس تنها نظریاتم رو برای رسیدن به جواب و پیدا کردن قاتل زیر سوال برد ... هیچ مدرک و سرنخی نبود ... اگر این افکار و استدلال ها هم، پوچ و اشتباه از آب در می اومد ... پس چطور می تونستم راهی برای نزدیک شدن و پیدا کردن قاتل، پیدا کنم؟ ... اون گنگ ها و اون دختر رو از کجا پیدا می کردم؟ ... اگر اون هم هیچ چیزی ندیده بود و هیچ شاهدی پیدا نمی شد چی؟ ... دوربین های امنیتی بیمارستان ثابت کرده بود دنیل ساندرز در زمان وقوع قتل توی بیمارستان بوده ... و هیچ جور نمی تونسته خودش رو توی اون فاصله زمانی به صحنه جرم برسونه و برگرده ... و هیچ فردی هم غیر از کارکنان بیمارستان، بعد از قتل با اون در تماس نبوده ...  شب قبل هم، دوربین ها رفتن کریس رو به بیمارستان ضبط کرده بودن ... ساندرز حتی اگر در فروش مواد دخالت داشت یا حتی دستور مرگ کریس رو صادر کرده بوده ... هیچ ارتباط یا فرد مشکوکی توی اون فیلم ها نبود ... و جا موندن موبایل هم بی شک اشتباه خود کریس ...  فقط می موند جان پرویاس، مدیر دبیرستان ... و اگر اونجا هم بی نتیجه می موند اون وقت دیگه ...  به صفحه مانیتور نگاه می کردم و تمام این افکار بی وقفه از بین سلول های مغزم عبور می کرد ... دستم برای پاک کردن فایل ... سمت دکمه تایید می رفت و برمی گشت ... و همه چیز بی جواب بود ...  حالا دیگه کم کم ... احساس خستگی، آشفتگی و سرگردانی ... با کوهی از عجز و ناتوانی به سراغم اومده بود ... حس تلخی که همیشه در پس قتل های بی جواب بهم حمله می کرد ...  پرونده هایی که در نهایت ... قاتل پیدا نمی شد ... گاهی ماه ها ... سال ها ... و گاهی هرگز ... * صحبت با این افراد به علت طولانی شدن و بی فایده بودن در روند داستان، مطرح نشد ❣ @Mattla_eshgh
سی 🍃فایل رو پاک کردم ... و گوشی کریس رو برداشتم ... حق با اوبران بود ... هیچ چیزی یا سرنخی توش نبود ... و اون شماره های اعتباری هم که چند بار باهاش تماس گرفته بودن ... عین قبل، همه شون خاموش بود ... تماس های پشت سر هم ... هرچند، مشخص بود به هیچ کدوم شون جواب نداده ... نه حداقل با تلفن خودش ...  گوشی رو گذاشتم روی میز ... و چند لحظه بهش خیره شدم ... اما حسی آرامم نمی گذاشت ... دوباره برش داشتم و برای بار دوم، دقیق تر همه اش رو زیر و رو کردم ... باز هم هیچی نبود ...  قبل از اینکه قطعا گوشی رو برای بایگانی پرونده بفرستم ... تصمیم گرفتم فایل های صوتی رو باز کنم ... هدست رو از سیستم جدا کردم و وصل کردم بهش ... و اولین فایل رو اجرا کردم ...  صدای عجیبی ... فضای بین گوشی های هدست رو پر کرد ... انگار زمان متوقف شده بود ... همه چیز از حرکت ایستاد ... همه چیز ... حتی شماره نفس های من ... ضربان قلبم هر لحظه تندتر می شد ...  با سرعتی که انگار ... داشت با فشار سختی دنده هام رو می شکست و  از میان سینه ام خارج می شد ... حس می کردم از اون زمان و مکان کنده شدم ... اون اداره ... اتاق ... دیوارها ... و هیچ چیز وجود نداشت ...  اوبران که به اتاق برگشت ... صورتم خیس از اشک بود و به سختی نفس می کشیدم ... و من ... مفهوم هیچ یک از اون کلمات رو نمی فهمیدم ...  با وحشت به سمتم دوید و گوشی رو از روی گوشم برداشت ... دکمه های بالای پیراهنم رو باز کرد و چند ضربه به شونه ام ... پشت سر هم می گفت ... - نفس بکش ... نفس بکش ... اما قدرتی برای این کار نداشتم ...  سریع زیر بغلم رو گرفت و برد توی دستشویی ... چند بار پشت سر هم آب سرد به صورتم پاشید ...  بالاخره نفس عمیقی از میان سینه ام بلند شد ... مثل آدمی که در حال خفه شدن ... بار سنگینی از روی وجودش برداشته باشن ... نفس های عمیق و سرفه های پی در پی ...  لوید با وحشت بهم نگاه می کرد ... - حالت خوبه توماس؟ ... خوبی؟ ... دستم رو خیس کردم و کشیدم دور گلوم ... نفس هام آرام تر شده بود ... با سر جواب سوالش رو تایید کردم ...  نفس می کشیدم ... اما حالتی که در درونم بود ... عجیب تر از چیزی بود که قابل تصور باشه . ❣ @Mattla_eshgh
سی و یک 🍃 چه اتفاقی افتاد؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ...  چند لحظه بهش نگاه کردم ... - دنبالم بیا ... باید یه چیزی رو بهت نشون بدم ...  با همون سر و صورت خیس از دستشویی زدم بیرون ... لوید هم دنبالم ... برگشتم تو همون اتاق شیشه ای ... - بشین رو صندلی ...  هدست رو گذاشتم روی گوشش و همون فایل رو پخش کردم ... چشم هاش رو بست ... منتظر بودم واکنشش رو ببینم اما اون بدون هیچ واکنشی فقط چشم هاش رو بسته بود ...  با توقف فایل ... چشم هاش رو باز کرد ... حالتش عجیب بود ... برای لحظاتی سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... نفس عمیقی کشید ... انگار تازه به خودش اومده باشه ... - این چی بود؟ ... - نمی دونم ... نوشته بود "چپتر اول" ... حالت اوبران هم عادی نبود ... اما نه مثل من ... چطور ممکن بود؟ ... ما هر دومون یک فایل رو گوش کرده بودیم ...  از روی صندلی بلند شد ...  - چه آرامش عجیبی داشت ...  این رو گفت و از در رفت بیرون ... و من هنوز متحیر بودم ... ذهن جستجوگرم در برابر اتفاقی که افتاده بود آرام نمی شد ...  تمام بعد از ظهر بین هر دوی ما سکوت عجیبی حاکم بود ... هیچ کدوم طبیعی نبودیم ... من غرق سوال ... و اوبران ... که قادر به خوندن ذهنش نبودم ...  میزمون رو به روی همدیگه بود ... گاهی زیر چشمی بهش نگاه می کردم ... مشغول پیگیری های پرونده بود ... اما نه اون آدم قدیمی ... حس و حالش به کندی داشت به حالت قبل برمی گشت ...  حتی شب بهم پیشنهاد داد برم خونه شون ... به ندرت چنین حرفی می زد ... با این بهانه که امشب تنهاست ... و کیسی به یه سفر چند روزه کاری رفته ...  - بهتره بیای خونه ما ... هم من از تنهایی در میام ... هم مطمئن میشم که فردا نخوام از کنار خیابون جمعت کنم ...  بهانه های خوبی بود اما ذهنم درگیرتر از این بود که آرام بشه ... از بچگی عشق من حل کردن معادلات و مساله های سخت ریاضی بود ... ممکن بود حتی تا صبح برای حل یه مساله سخت وقت بگذارم ... اما تا زمانی که به جواب نمی رسیدم آرام نمی شدم ... حالا هم پرونده قتل کریس ... و هم این اتفاق ...  هر چند دلم می خواست اون شب رو کنار لوید باشم تا رفتارش رو زیر نظر بگیرم و ببینم چه بلایی سر اون اومد ... و با شرایط خودم مقایسه کنم ... اما مهمتر از هر چیزی، اول باید می فهمیدم چی توی اون فایل صوتی بود ...  فایل ها رو ریختم روی گوشی خودم ... و اون شب زودتر از اداره پلیس خارج شدم ... مقصدم خونه کریس تادئو بود ... ❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#عهد_عشق عروس و💑داماد عزیز شما با انتخاب همسر؛ در حقیقت دارین،برای فرزندانتون، پدر یا مادر،انتخاب
ریپلای به پستهای روز چهارشنبه(خانواده وازدواج)👆 شروع پستهای روز پنجشنبه(حجاب وعفاف)👇