eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از احسان عبادی | ما و او
چهارشنبه های سیاسی 10.MP3
8.52M
✳️ سلسله برنامه 👈 با تحلیل 💠 جلسه 10 ، بررسی افکار و مبانی و عملکرد (قسمت دهم) 🎤 استاد عبادی از اساتید مهدویت و پژوهشگر تاریخ معاصر و انقلاب 👈 جهت بالاتر بردن تحلیل سیاسی و بصیرت مردم ، نشر این فایلها ضروری است 👉 کاری جدید از کانال "ما و او " @ma_va_o
3⃣ انجمن حجتیه را بشناسید... ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
چیک چیک...عشق قسمت ۲۲ از یادآوریه مدل موی دختر عموی بابام تو عروسی پسر عموم گرفته تا مانتوم که ات
چیک...عشق ۲۳ بعدم بدو بدو رفتم بالا که خودمو برسونم به اتاقم و یه دل سیر بخوابم .......مثل هر روز داشتم آماده میشدم برم شرکت . میخواستم مقنعه ام رو سرم کنم که یه لحظه پشیمون شدم . حس کردم خیلی قیافم تکراری شده با این مقنعه مشکی ! یه جورایی یاد فورم مدرسه میوفتادم . خانوم محمودی که تو این یه هفته هر چی مدل شال و روسری جدید تو بازار دیده بودم سرش کرده بود ! خوب منم حالا شال میپوشم چی میشه مگه !؟ شونه هامو بالا انداختم و رفتم شال سورمه ایم رو برداشتم . راستش من از محیط کار و خودم مطمئن بودم . ولی از اونجایی که خانواده حساسی داشتم میترسیدم کوچکترین خطام رو به محیط بد بیرون و جامعه نسبت بدن و مجبور بشم بشینم تو خونه ! بخاطر همین با اینکه برام یکم سخت بود طبق خواسته و فرهنگ خانواده گشتن ولی همیشه تا جایی که میتونستم رعایت میکردم این چیزا رو . آخیش یکم عوض شدم . اصال از فردا هر روز یه چیز میپوشم چشم این محمودی درآد . فکر کرده فقط خودش بلده تیپ بزنه ! واال ... خودم که همیشه عاشق اعتماد به نفسهای الکی خودم بودم ! مخصوصا که همیشه به یه ساعت نکشیده ضایع میشدم ! همین که رسیدم شرکت با دیدن مدل روسری محمودی که اتفاقا خیلی هم گرون قیمت بود حالم از شال ساده خودم بهم خورد ! خوبه طرف منشیه و اینهمه پول داره .! _ الهام جان میتونی این فرم ها رو کپی بزنی من یه زنگ به شرکت آسیا بزنم ؟ _ بله حتما _ مرسی عزیزم اییییش ! حالا یکی نیست بهش بگه نگی الهام جان نمیشه ؟ اصلا من چون فامیلیم صمیمی بود همه فکر میکردن باید زود صمیمی بشن باهام ! هنوز داشتم تو سالن کپی میگرفتم که نبوی اومد.مثل هر روز شیک و خوش تیپ ... بوی عطرش از خودش زودتر میومد انگار . یادم باشه بپرسم مارکشو تولد احسان واسش بخرم حداقل بچه یه بار که شده یه عطر درست و حسابی بزنه به خودش ! _ سلام آقای نبوی صبحتون بخیر _ روزتون بخیر هیچ وقت سلام نمیکرد ! مکث کوتاهی که روی صورتم کرد برام عجیب بود ... خوبه گریم چهره نکردم امروز ! انگار خودش فهمید زیادی وایستاده وسط سالن چون سریع گفت : شما چرا کپی میگیری ؟ خانوم محمودی کجاست ؟ _ رفتن توی اتاق به یکی از شرکتها زنگ بزنن آخه اینجا دستگاه ها صدا داره _ اوکی . خودتون طراحی ندارید ؟ _ راستش نه ! همه طرحهایی که بهم داده بودید تموم شده ابروهاش رو برد بالا و گفت : چه فعال ! یه سری فایلهای نیمه تموم هست توی پی سی اونها رو دیدی؟ ‌❣ @Mattla_eshgh
چیک...عشق قسمت ۲۴ _ نه ندیدم ! _ پس بریم من اول اونها رو نشونت بدم بعد برم سراغ کارام _پس کپی ها چی ؟ دستگاه رو خاموش کرد و گفت : این وظیفه شما نیست خانوم صمیمی . بفرمایید بدون حرف دنبالش رفتم تو اتاق طراحی . یعنی اقتدارت تو حلقم !! سیستم روشن بود . فکر کردم الان خودش میشینه روی صندلی و من باید وایستم کنارش ولی اشتباه فکر کردم . چون با دست اشاره کرد بشینم . رئیس یعنی این جذاب مقتدر با فرهنگ ! منم که اصولا زیاد تعارفی نیستم سریع نشستم با چشم داشتم دنبال عینکم میگشتم همینجا گذاشته بودمش پس کو !؟ شدیدا بهش عادت داشتم موقع کار با کامپیوتر ... گاهی فکر میکردم بدون عینک نمیتونم صفحه ال سی دی رو ببینم اصلا ! _ مشکلی پیش اومده ؟ یه دستش به موس بود و یه دستش روی میز ... داشت به من نگاه میکرد . یکم هول کردم انقدر نزدیک بود ... لبخند نصف نیمه ای زدم و گفتم : _ نه مشکلی نیست _ انگار دنبال چیزی میگشتی _ بله البته عینکم ! _ مگه شما عینک میزنی ؟ _ همیشه که نه برای مطالعه و کار فقط .. _ آها ... فکر کنم کنار دستگاه کپی توی سالن باشه _ شاید ! بعدا میارمش _ هر جور راحتی یه نفس راحت کشیدم تو دلم ! چقدر فضوله ها ... شروع کرد توضیح دادن در مورد فایلهای نیمه تموم و نحوه درست کردنشون و اینا وقتی که مطمئن شد توجیه شدم موس رو داد دست خودم و گفت : _ مشکلی بود از خودم بپرس تا هستم _ مرسی آقای نبوی حتما سری تکون داد و رفت ... داشتم فکر میکردم این طراح قبلی هر کی بوده خیلیم ماهر نبوده چون هر طرحش چند تا غلط املایی داشت !! _ چشمای درشت زودتر ضعیف میشن ... با شنیدن صداش سرمو آوردم بالا ... عینکم رو آورده بود . نمیدونستم به حرفش فکر کنم یا به لطفی که کرده ؟ وقتی دید حرکتی نمیکنم در مقابل دست دراز شده اش خودش عینک رو گذاشت روی میز و لبخند زد و رفت ! ‌❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق قسمت ۲۵ 5 دقیقه گذشته بود ولی من هنوز داشتم به این فکر میکردم که رئیسم علاوه بر جذابیت و اقتدار و فرهنگ خیلیم پرروعه !!خدا رو شکر اون روز دیگه با نبوی برخوردی نداشتم چون تقریبا نیم ساعت بعد از توی سالن خداحافظی کرد و رفت دنبال کارهای چاپخونه . سعی کردم حرکات امروزش رو ندید بگیرم و به کارام برسم چون اینجوری بیشتر به نفعم بود ! . تازه رسیده بودم خونه که عمه زنگ زد و گفت بیا بالا کارت دارم . چون پنجشنبه بود زودتر اومده بودم ... خیر سرم میخواستم یکم استراحت کنما ! به مامان گفتم و رفتم بالا . سانی هم اونجا بود ... یه بوهای خوبی هم میومد. رفتم مستقیم توی آشپزخونه _به به سلام ... جمعتون جمع بود الی بالتون کم بود ! سانی : به به علیک سلام ! جمعمون جمع بود ولی هیچیمون کم نبود عمه مریم که کنار گاز بود لبخندی زد و گفت : سلام عزیزم . تو رو خدا این کل کل رو بذارید کنار بجنبید که دیر شده ! _ چه خبره عمه جون؟ باز مهمون دعوت کردی ؟ سانی : نه آی کیو ! آش رشته درست کردیم برای مادرجون ... آش پشت پا دستامو کوبیدم بهم و با خوشحالی گفتم : وای دمتون گرم ! من عاشق آشم . اونم آش کربلای مادرجون ! سانی : نه فدات شم ! بگو اونم آشی که حاضر و آماده بذارن جلوم بگن بفرمایید بخورید _ بابا خوب توام بیا برو سر کار . آخه مگه من جلوتو گرفتم حسود؟ _ اییش ! دیگه چی؟ پاشم برم تو یه شرکت دره پیت خصوصی چهارتا خط بکشم بیام خونه بگم میرم سرکار؟ _ببین عمه به خاطر گل روی شما بهش چیزی نمیگما ! وگرنه دارم براش _حالاشما این یه بارو جواب بده عمه چیزی نمیگه! _اصلا ولش کن سانی انقدر خودتو درگیر من نکن . شنیدم یه سری سی دی اومده تو بازار واسه رژیم درمانی و اینا ! محشره یعنی معجزه میکنه ... میگن تو یه هفته میتونی 03 کیلو وزن کم کنی ... بخرم برات ؟ _ ببین کجا حالتو بگیرم حالا ! منتظر باش _ منتظرم بخندم ... هه هه هه _دخترا ! برید خونه هاتون نخواستم کمک اصلا. الان حسام و حامد میان از شما بیشتر به فکر من هستن والا دو تایی از عمه عذرخواهی کردیم و مثل دخترای خوب نشستیم کمک کردیم . من که فقط روی کاسه های آش رو با کشک و مخلفات تزیین میکردم صدای باز کردن در که اومد معلوم شد یکی از پسرا اومده ... حسام بود چون از توی سالن بلند گفت : سلام مامان جون خسته نباشی چه آشی پختی واسه مامانت ! یه وجب روغن روشو بده خودما گفته باشم ساناز با دست زد به پهلوم و گفت : بیچاره حسام خبر نداره دو تا مارمولک تو آشپزخونه منتظر همون یه وجب روغنن ! _ وا ! خودتو با من قاطی نکن عزیزم .من از روغن حالم بهم میخوره _ عه سلام نمیدونستم مهمون داریم شرمنده ‌❣ @Mattla_eshgh
سلام خوبین؟ تلگرامم وصل نمیشه اگه پروکسی دارین ، لطفا برام بفرستین ممنون🙏😊 @ad_helma2015
مطلع عشق
📝 #صبح_بخیر_مهدوی ❤️ روزی که عاشقت نشوم بی شروع باد! 🖼 #پروفایل ‌❣ @Mattla_eshgh
پستهای روز شنبه(امام زمان (عج) و ظهور)👆 روز یکشنبه(خانواده وازدواج)👇
🔹نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی گفت: در رابطه با در مجلس بار‌ها بحث شده و این سن برای دختر و پسر در مجلس تعیین شده است. دولت اجازه ندارد در رابطه با سنی که مجلس برای تعیین کرده قیدی را بگذارد و فرضاً بر این اساس وام ازدواج را ندهد. 🔹جلوگیری از ازدواج زیر ۱۸ سال و به هنگام، همان اجرای است که نه با و نه با عرف ازدواج‌های ما سازگار است. دختر من در ۱۶ سالگی ازدواج کرد و همکاران و دوستان بسیار زیادی دارم که فرزندانشان در سنین پایین و به هنگام ازدواج کردند. 🔹از شروط ازدواج، و در کنار است. مثلاً اگر جوانی در سن ۱۶ سالگی به یک حد قابل قبول بلوغ عقلی و اجتماعی رسید، می تواند کند. 🔹مصوبه دولت در عدم تعلق به سنین زیر ۱۸ سال و بالای ۴۰ سال غیرقانونی است. اگر جوانی نیار به ازدواج پیدا کرد، ما نباید او را از خواسته و نیازش محروم کنیم، بلکه باید او را کنیم. 👤امیر حسین https://www.yjc.ir/fa/news/7393177/ کانال مطلع عشق👇 ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#هفت_نکته_کلیدی_در_انتخاب_همسر ۴.خواستگاری #قسمت_دهم 🔸تا اینجا به #دنبال آن بودیم که متناسب با آ
۵.تحقیق 🕵♂ 💢گفتگوی تمام آنچه را که ما از شناخت طرف مقابل میخواهیم به ما نمی‌دهد اما اگر به صورت اصولی انجام گیرد می تواند کمک شایانی به طرف مقابل بکنند. 🔸در تحقیق باید چند نکته مهم را در نظر گرفت: الف) شیوه پرسش 🔸باید سوال های تحقیق را هم مثل سوال های خواستگاری توضیح پرسید مثلاً روابط این ها با همسایه ها چگونه است؟ مجلسشان راچگونه برگزار می کنند ؟و... ب) فرد تحقیق کننده 🔹تحقیق کننده باید ویژگی اساسی داشته باشد: 1⃣ پختگی و دنیا دیگه لازم 2⃣ از و معیارهای شما به اندازه کافی اطلاع داشته باشد 3⃣ و وقت کافی برای انجام این کار داشته باشد. ادامه دارد..... ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
♨️ رواج عقدهای آریایی با جهت‌گیری بهائیت 🔹علی مظفری، رئیس کانون سردفتران طلاق و ازدواج: مدتی قبل از رواج عقد آریایی پیام‌هایی در فضای مجازی با جهت‌گیری منتشر می شد که همان عقد آریایی بود و جوانان را تشویق می‌کردند که عبارات عربی و بی‌معنی را قرائت نکنند. این فرقه به دنبال این بودند که عقد را به جای عقد شرعی در بین مردم جا بیندازند. 🔻ما از یک سال پیش به این موضوع ورود کردیم در حالی که مربوط به صنف ما نبود اما به عنوان یک موضوع خانوادگی نمی‌شد آن را نادیده گرفت. به همین دلیل توضیح دادیم که این عقدی که به اصطلاح می‌گویید آریایی؛اصلاً آریایی نیست. مفهوم جعلی را مستند به آریایی کرده‌اند. ♦️ عقدی را آریایی می‌گویند که به ایران باستان مرسوم بوده و در تاریخ و فرهنگ ما ثبت شده در حالی که جملاتی که در عقد آریایی به صورت جعلی رد و بدل می‌شود کلمات عربی در آن دارد، به طور مثال می‌گوید «وفادار تو خواهم بود» اما کلمه «وفا» در اینجا یک لغت عربی است. ‌❣ @Mattla_eshgh
سلام میخواستم مطلبی بگم. واقعا امان از دست مادر آقا پسرها میبینید اقاپسری خودش از دخترخانومی خوشش اومده اماچون سن بالاس مادرآقاپسر خانم رو نفی میکنند و میگن دخترسن بالا به چه دردمون میخوره. واقعا دخترخانومی که سنش بالاس چه گناهی کرده که اینجوری باید طرد بشه.البته سن اقاهم با سن خانم جوردرمیادا ولی باز مادرآقاپسرمیگه که دخترباید حتما زیر۲۵ سال باشه. خواهش میکنم از این حاج خانم های جلسه ای یا حاج اقاهای جلسه ای درمورد این مشکلات حتما درجلسات و مساجد صحبت بشه تا بلکه مادران به ظاهر مومن و معتقداگاه بشن که واینجوری سنگ نندازن جلو پای جوون ها.واقعا گناه داره وقتی دلی دخترو پسری گیره همه چرا سنگ اندازی میکنن.واقعا ازنفرین این دوتا جوون نمیترسن؟؟!! وشما اقا پسر محترم با شماهم هستم.اگه واقعا دختری رو میخواید مقاومت نکنید نزارید حرف این و اون باعث و بانی زندگیتون بشه. وباز وباز خواهش میکنم تو گروهتون مطرح کنید که دختری که سن ۳۰ سال رو رد کرده هیچ گناهی نکرده که به عنوان سن بالا باید برای ازدواج طرد بشه. ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
📚نام کتاب:"گلستان یازدهم" 🖋نویسنده: بهناز ضرابی زاده 📑انتشارات: سوره مهر 📓تعداد صفحات: ۳۱۶ 📖توضیحات: «گلستان یازدهم» دربردارنده خاطرات مشترک خانم پناهی روا و شهید چیت سازیان از زمان آشنایی، عقد، ازدواج و شهادتشان است و البته مروری هم به سال های بعد از شهادت شهید دارد و زندگی همسر ایشان را روایت می کند. زندگی شهید چیت سازیان با همسرش یکی از موضوعات جذاب از دفاع مقدس است، زیرا این کتاب دربردارنده خاطرات دوران هشت ماه زندگی مشترک زهرا پناهی روا با سردار شهید چیت سازیان است که به زندگی همسر شهید بعد از شهادت همسر نیز پرداخته شده است و جلوه دیگر این کتاب تولد فرزند شهید در 37 روز پس از شهادت وی است که نامش را علی گذاشتند. در حقیقت اسم این کتاب به نوعی شخصیت سردار شهید چیت سازیان را معرفی می کند و با محتوای کتاب در ارتباط است و هم از کلیشه به دور است؛ چیزی که در این کتاب زیبا و جذاب است زندگی این دو فرد بود که یک دوران کوتاهی باهم بودند. خانم پناهی روا به دزفول می رود و آنجا در کنار همسرشان زندگی می کند و به نظر من این زندگی یک گلستان بوده؛ و این دو در دزفول در کوچه ای زندگی می کردند که اسم آن کوچه گلستان یازدهم بوده و در نهایت اسم این کتاب گلستان یازدهم انتخاب شده است. 📗📘📙 ‌❣ @Mattla_eshgh