eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ رسانه‌ها و پروپاگاندای سیاسی می‌تواند کاری کند که شما برای ورزشگاه رفتن و دیدن فوتبال از نزدیک گریه کنید و اشک شوق بریزید ولی ده‌ها حقوق اساسی شما در جامعه پایمال شود و متوجه نشوید آری، چون با اینها می‌شود بر افکار عمومی حاکم شد آزادی زنان 👤 حامــــــد یاری ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
چیک چیک...عشق قسمت ۱۹۷ _دو پرس چلو کباب نگین دار با دوغ و نوشابه و ترشی و سالاد و مخلفات دستم رو
...عشق ۱۹۸ _حالا امتحانی بوده یا همیشگی ؟ _چی ؟ _همین چادرت _من خیلی دوستش دارم ، نمی گم بهش عادت کردم چون واقعا بعضی وقت ها موقع بیرون اومدن یادم میره ! اما از وقتی که هر روز سرم کردم دیدم بر خلاف اونی که همیشه فکر می کردم دست و پا گیر نیست و منُ محدود نمی کنه فقط شده یه پوشش جدید که باعث میشه حس کنم موقر تر و محفوظ ترم فکر نکنم بتونم ازش دل بکنم _وقتی که بدون اجبار و خودجوش یه تصمیمی رو بگیری یعنی با اراده پیش رفتی .. وقتی هم که اراده بیاد وسط دیگه معلومه که موفق میشی موافقی ؟ _خوب آره ! کتش رو انداخت روی پاش و دست هاش رو بهم گره زد ، نگاهش چرخید سمت حوض ... بعد از چند لحظه گفت : _راستشُ بخوای منم با اراده پا پیش گذاشتم نه از روی اجبار منظورش رو نفهمیدم .. _منظورت چیه ؟ _یعنی اینکه دوست ندارم فکر کنی خواستگاری سوری بوده یا اینکه فقط به خواسته پدرم احترام گذاشتم البته شاید اگر دست من بود حالا حالا ها به تاخیر می افتاد چون یکم زیادی صبورم اما انگار حکمت بود که اون روز یه ناشناس نا خواسته حرف دل منُ پیش بکشه و بابا سریع تصمیم بگیره و قرار بذاره ! می دونی الهام ، دوست داشتن خیلی حس عجیبیه ... اگر از من بپرسی میگم با عشق فرق داره من و تو مادر پدرمون رو دوست داریم ، یعنی اینکه هیچ وقت نمی تونیم ازشون دل بکنیم ، کنار بذاریمشون ، یا حتی این دوست داشتنه کم رنگ شدنی نیست ! شاید یه جاهایی خودمون نا خواسته کم بذاریم ، اما واقعیت اینه که تو وجودمون همیشه و همیشه دوستشون داریم بدون هوس ، بدون ریا ، بدون هیچ حس بد دیگه ای ! اما وقتی عاشق میشی نمی تونی بفهمی که بین عشق و هوس تو وجودت چقدر فاصله است ، سخته ، شاید هر کسی که فکر میکنه عاشق شده اگر یکم بشینه و با خودش خلوت کنه ببینه عشقش پوچه .... من دلم می خواد اگر عشقیم بین ما باشه واقعی باشه جوری که حسش کنم ، بفهممش چیزی نگفتم و بازم منتظر شدم تا ادامه بده ... چشم هاش نگاهم رو غافلگیر کرد ، ... لبخندی زد و همونجوری که نگاهم می کرد با آرامش گفت : _از من بعیده انقدر رک حرف زدن ... اما ، دوستت دارم الهام دوست داشتنم هوس نیست ، پر از صداقته ، پر از یکرنگیِ ، پر از اراده است ... ‌❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق قسمت ۱۹۹ سخت بود گفتنش اما باید می شنیدی ، چون حقت بود تا بدونی و تصمیم بگیری ، نمی دونم از کی این حس عجیب با وجودم گره خورد اما وقتی به خودم اومدم دیدم که انگار تو با دخترای دیگه فامیل یه فرق هایی داری ، می دونی که من همیشه سعی کردم به همه اطرافیانم احترام بذارم دوستشون داشته باشم و هر کاری از دستم بر میاد براشون بکنم .... اما خوب تو همیشه با من لج بودی مخصوصا وقتی مادرجون یا بزرگتر ها ازم تعریف می کردن همه یه طرف بودن تو اون طرف انگار چشم دیدنمُ نداشتی ، همین لج و لجبازی باعث شد تا فکرم مشغول بشه ... به اینکه چرا !؟ مگه من چیکار کردم که خوشایند تو نبوده ! خوب بهرحال تو دخترداییم بودی ، برام مهم بود بدونم چرا ساناز و سپیده همیشه هوام رو داشتن اما تو نه ! هر چی فکر کردم خوردم به در بسته ... آخرشم بیخیال شدم و به این نتیجه رسیدم که خوب تو اخلاقت فرق داره ... همین ! اما اشتباه کردم ! یه مدت که گذشت دیدم انگار عادت کردم به اینکه تو رو توی جبهه مخالف ببینم ، از اینکه در برابر تعریف های مادرجون فقط تو زبون درازی می کردی خوشم می اومد نمی دونم چجوری شد که این حس کوچیک کم کم شد یه احساس ! احساسی که خیلی وقت ها با عذاب وجدان همراه بود به خودم می گفتم حسام گناهت داره زیادی بزرگ میشه ! اما گوشم بدهکار نبود همه چیز مسکوت بود تا اینکه قرار شد مادرجون بره کربلا ، اون شب صدام زد پایین تا یکم کمکش کنم و ساک هاش رو از انباری بیارم بیرون بهم گفت : _حسام جان ، اگر زحمت تو نبود معلوم نبود من می تونستم برم زیارت یا نه ... دلم می خواد برات یه کاری کنم تا جبرا ن بشه بگو سوغاتی چی دوست داری تا بیارم عزیزم _این چه حرفیه مادرجون ! قسمتتون بوده من چیکاره ام ! در ضمن من فقط سلامتی خودتون رو می خوام و اینکه برام دعا کنید همین _مگه میشه دعات نکنم مادر ؟ به خدا میگم که ایشالا بختتُ باز کنه و یه دختر همه چی تموم بذاره سر راهت تا خوشبخت بشی خندیم و گفتم : _همه چی تموم یعنی چی ؟ _یعنی خانواده دار ، با ایمان ، خوشگل و نجیب ، مهربون به شوخی گفتم : _اگر همه اینها بود اما یه چیزش ناتموم بود چی ؟ ‌❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق قسمت ۲۰۰ _مثال چه چیزیش مادر ؟ _نمی دونم ،هر چی ... مثال چادری نبود یا زبون دراز بود ! نگاهم کرد و خندید ... زد پشتم و گفت : _خوب کاری نداره ، خودم براش سوغات یه چادر قشنگ میارم ، اما زبونشُ قول نمیدم که بتونم کوتاه کنم حسام جان ! از لحنش تعجب کردم و گفتم : _من شوخی کردم مادرجون ! برای کی می خواین چادر بیارید !؟ _غصه نخور پول چادرشُ ازت نمی گیرم بلاخره اونم سهم داره دیگه ! دیگه واقعا چشم هام گرد شده بود ، با ترس گفتم : _کی سهم داره ؟ منظورتون عروس آیندتونه !؟ _خوب بله ، مگه ما چند تا دختر زبون دراز داریم که چادرم سرش نمی کنه ؟ خوشم اومد پسندت خوبه ... انگار دعام پیش پیش قبول شد ! خیالت راحت خودم برای الهامم چادر میارم عزیزم گفت و خندید و رفت ! اما من تو بهت مونده بودم که چجوری انقدر سریع حرف دلمُ شنید ! وقتی برگشت فهمیدم به قولش عمل کرده و سوغاتیت چادر بوده ، خیلی منتظر شدم تا سرت ببینمش اما خوب دیگه نا امید شدم ! تا اینکه بعد از اون همه اتفاقات که هیچ وقت نمی خوام ازش حرف بزنم چون می دونم اتفاق نبود و اشتباه بود بلاخره یه روز با همون چادر که هنوز بوی عطر کربلا رو داشت نشستی تو ماشین .... نمی تونم بگم چه حس خوبی بود ! چقدر خوشحال شدم ، اونجا بود که حس کردم خدا همیشه یه امیدی بهت میده حتی تو اوج نا امیدی ! الهام من یه شبه به اینجا نرسیدم که پاشم بیام خونه شما و تو رو خواستگاری کنم ! انقدر صبر کردم تا مطمئن بشم ، از خودم ، از خانواده ام راستش بعد از اون ماجرا من با بابام حرف زدم ، همه چیز رو براش گفتم ، مرد و مردونه خیلی حرف ها گفته شد که حالا بماند ، مامانم که می دونی خودت چقدر دوستت داره ، وقتی فهمید باورش نمیشد مدام مثل اسفند رو آتیش بالا و پایین می پرید و ذوق می کرد ! خوب می دونی بلاخره خانواده هم نقش مهمی داره توی زندگی خلاصه که من الان اینجا ، امروز با اعتماد به نفس کامل و البته اطمینان ... بهت میگم که همه سعیم رو می کنم تا اگر جوابت مثبت بود بشم مرد ایده آل زندگیت و خوشبختت کنم ! حرف هاش تموم شد ، اما من دچار خلصه ای شده بودم که مایل نبودم حالا حالاها ازش دل بکنم! هیچ وقت اعترافاتی به این شیرینی نشنیده بودم ، همه چیز جدید بود ، دوست داشتنش رو مثل عطر گل های بهاری که زود به مشام آدم می رسه و به دل میشینه باور کردم ! با شنیدن صداش حواسم جمع شد .. ‌❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق قسمت ۲۰۱ _الهام ، من هنوز نمی دونم تو دل تو چی می گذره ، دوست دارم هر چی که هست بدون تعارف و رودروایسی بگی حتی اگر خدایی نکرده اونی نباشه که منتظر شنیدنش هستم ! حق داشت ! می خواست بدونه اصلا به عنوان همسر آینده ام ازش خوشم میاد یا نه ! مادرجون گفت با صداقت پیش برو .... _خوب راستش تا قبل از این قضایا من حتی فکرشم نمی کردم که یه روزی به اینجا برسیم ولی زندگی همیشه پر بوده از بازی هایی که آدم ازش بی خبره ! اینم یک نوعشه خودت می دونی حسام ، من یه جایی چند وقت پیش مرتکب یه اشتباه بزرگ شدم ، درسته که خیلی طول نکشید و با کمک تو و ساناز تونستم برگردم اما خوب فراموش کردنش سخته ! الان که به گذشته فکر می کنم می بینم شاید حماقت یا زیاده خواهیم و سادگیم بود که منو به اونجا رسوند اما خدا رو شکر خطای بزرگی مرتکب نشدم که قابل بخشش نباشه ، همیشه و همیشه روی اعتقاداتم پای بند بودم ازت ممنونم که حتی یکبارم به روم نیاوردی حسام ، چه اون موقع که تنها حامیم بودی چه حالا که حرف از یه عمر زندگیه و سرنوشت من و تو ! نیشخندی زد و گفت : _نه الهام ، فقط تو نبودی که مقصر بودی ... من همون روز که دیدمت از ماشینش پیاده شدی باید حواسمُ جمع می کردم و تنهات نمی گذاشتم اما مثل احمق ها فکر کردم شاید واقعا همکارت بوده و همین یه بار بوده بلاخره پیش میاد ! اون روزم که بردمت تولد دوستت ، مدام دل نگران بودم نمی دونم چرا ، حس خوبی نداشتم ... وقتی بهم زنگ زدی و اسمت رو دیدم سریع فهمیدم باید برگردم ، قبل از اینکه تو بگی خودم دور زدم و اومدم سمت همون خونه ای که پیاده ات کردم ... خواستی پنهون کنی اما چهره ی داغونت مطمئنم کرد که یه اتفاق بدی افتاده اون بالا می خواستم بدونم چی شده نمی شد برم و آمار بگیرم چون من حتی نمی دونستم کدوم واحد بودن ! رفتم پیش ساناز می دونستم اون از همه چیز خبر داره قرار شد هر چی که تو بهش میگی رو مو به مو بهم بگه ، راستش قبول نمی کرد اما من ترسوندمش صبح بهم زنگ زد و گفت حدس میزنه تو رفته باشی شرکت پیش پارسا تا باهاش حرف بزنی ، می ترسید بلایی سرت بیارن دو تایی راه افتادیم و اومدیم ... باورم نمیشد وقتی دیدمت روی پله ها با اون وضع خراب ... دیگه نتونستم سکوت کنم ، رفتم و شرکتشُ بهم ریختم البته حال بد تو مانع شد تا درست و حسابی حال اون پسره رو بگیرم می دونی ، هیچ وقت خودمُ نمی بخشم ، چون شاید تو بخاطر کم توجهی مردای اون خونه افتادی تو دام یه کلاش ادامه دارد .... ‌❣ @Mattla_eshgh
❣ 🔅آقا سلام ما به رڪوع و سجودتو... 🔅آقا درود بر تو و ذڪر و عبادتت.... 🔅ای آخرين امام مِنً ألغَوثُ و ألاَمان.... 🔅عَجِّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحب الزمان .... 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 🌤 ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
📝🌺📝🌺📝🌺 3️⃣ قسمت سوّم 2- وَ رَبِّ الکُرسِیِ الرِّفیعِ ؛ ای پروردگار کرسی بلند مرتبه ❇️ کرسی کنایه
📝🌺📝🌺📝🌺 4️⃣ قسمت چهارم 4- وَ مُنزِلَ التوراةِ وَ الإنجيلِ وَ الزّبُورِ ؛ و ای نازل کننده تورات و انجیل و زبور ✔️ کتاب های 📚 آسمانی را خداوند متعال نازل فرموده تا انسانها را هدایت فرماید و مراد از « صحف اولی » در سوره طه ، آیه ۱۳۳ تورات و انجیل و زبور است . 👈 تصدیق آسمانی بودن کتاب 📚 تورات و انجیل ، به معنای ابقای آنها برای همیشه نیست ؛ بلکه به معنای همسویی و هماهنگی محتوای همه کتب آسمانی است : « مُصَدِّقاً لِما بَينَ يَدَيهِ » "بقره آیه 97 " ✅ امروزه تنها دین مورد رضایت خداوند متعال ، فقط اسلام است « إنَّ الدِّينَ عِندَ اللهِ الأِسلَامُ » اسلام که دین عدل و عدالت است و برای برپایی عدالت آمده ، تمام دستورات اجرایی و روش تربیتی آن نیز براساس عدل است . ✔️ کلمه « زبور » در لغت عرب به معنای هر نوع نوشته و کتاب 📚 است ولی به قرینه آیه « وَآتَينَا دَاوُودَ زَبُوراً » " نساء 63 " به نظر می رسد که مراد ، کتاب 📚 اختصاصی حضرت داوود (ع) باشد که در برگیرنده مجموعه مناجات ها ، نیایشها واندرز های آن حضرت است . اکنون ، امام مهدی (عج) ✨ وارث این کتاب های 📚 آسمانی است ؛ زیرا امام هر عصر و زمانی وارث تمام خوبی های گذشتگان است . 👌در فرازی از زیارتنامه امام حسین (ع) می خوانیم : السلام علیک یا وارث التوراة و الانجيل و الزبور : و امام مهدی (عج) ✨ وارث تمام انبیا و اولیاست . " اقبال الاعمال ج 2 ص 712 باب 9 " 🔹ادامه دارد ... ‌❣ @Mattla_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹زندگی در به من فهماند چقدر را دوست دارم 🔹مردم ایران حتی وقتی اشتباه هم می‌کنند باز هم پای در میان است! 🔹 گفت‌وگویی با دکتر ، نخبه‌ای که زندگی در ایران را به کار و تدریس در آمریکا ترجیح داد ‌❣ @Mattla_eshgh
جرج بوش را اوباما را و ترامپ را به ایران هدیه خواهند کرد... ‌❣ @Mattla_eshgh
✡ کلنل کیش یهودی، مهندس جاسوس 1⃣ کلنل کیش، یهودی انگلیسی و پدرش وابسته به سازمان بود. سازمانی وحشتناک که در روسیه به وجود آمد و برای نابودی تزاریسم روسی، دست به یک رشته حرکت‌های مخفیانه زد. این سازمان در خارج از روسیه نیز شاخه‌هایی برای خود ایجاد کرد. 2⃣ چندین دهه پیش از آن‌که مسأله فلسطین و تشکیل کشور یهودی در آن را مطرح کند، سازمان مذکور به این سرزمین عنایت نشان داده بود. 3⃣ بیشتر یهودیان سرشناس روسیه به این تشکیلات پیوسته بودند. این سازمان بی‌رحم و خشن نخستین سازمانی بود که در ربع پایانی سدهٔ گذشته دست به کار گسیل گروه‌های یهودی به شد. 📖 مطالعهٔ متن کامل مقاله: 👉 goo.gl/DgKZJ2 ✡ مجموعه مقالات « »