یه چیزایی هست که یهو بدون اطلاع قبلی تموم میشن، مثل صبر آدما، مثل اعتمادشون، مثل محبت های از ته دلشون، یهو تموم میشن...:)
همیشه حس میکردم تو تنهایی هام میتونم آدم خوشحالی باشم
میتونم این حجم از انرژی ای که درونم دارم رو به جای بقیه به خودم منتقل کنم
ولی انگار
سخت تر از اون چیزیه که بشه فکرشو کرد
مثل یه باد غیر منتظره بود
که من واسش لباس گرم نپوشیده بودم
Matina:)
از تو دست بکشم...؟!:)
دلم واسه اون وقتایی تنگ شده که هر جارو باز میکردیم این مداحی بود:)))
شهر غرق سکوت سردی بود
عشق تو بی هوا به ما سر زد
برق چشمت همین که رفت از شهر
برق از خانه های ما پر زد ...