#قاسمبنالحسن_علیهالسلام
وقتی گذشت پای من از حلقه ی رکاب
صحرا گرفت از گل پیراهنم گلاب
دریا برای پاره ی جان حسن گریست
وقتی شدم به گوشه ی مقتل چنان سراب
از بسکه استخوان تنم آسیا شده
جاری شدم به پهنه ی صحرا شبیه آب
تو آمدی و درد یتیمی ز یاد رفت
چون باز می پری به هوایم چه با شتاب
دیدی به کارت آمدم آخر عمو حسین
می دیدم این نگاه تو را هر سحر به خواب
بخت یتیم نجمه دوباره سپید شد
زهرا مرا به روضه ی خود کرده انتخاب
(علی اشتری)
https://eitaa.com/mavaddat_69
#قاسمبنالحسن_علیهالسلام
پشت خیمه قدم زنان به دعا
داشت با درگه خدا نجوا
ای خدا عاشق عمو هستم
تو خودت راضی اش کن از دستم
چارۀ درد را نمی دانم
او غریب است منکه می دانم
تو اگر بر دلش بیندازی
او به جانبازی ام شود راضی
غیر تو یاوری ندارد او
در حرم اکبری ندارد او
به نفس های عمه ام زینب
یک تنه یاری اش کنم یا رب
من در این حربگاه می جنگم
با تمام سپاه می جنگم
بر لبم بهترین غزل دارم
جام شیرین تر از عسل دارم
منکه شاگرد رزم بَدرِینَم
پسر مجتبای صفّینم
سبط حیدر ز نسل زهرایم
حسن مجتبای اینجایم
دیده ام دوره های بس حساس
شیوهٔ جنگیِ عمو عباس
رفته ام دوره شجاعت را
خوب آموختم اطاعت را
در کلاس علیِّ اکبر هم
دورهٔ بندگی ندیدم کم
می رسانم به اشک و شیون و شین
دست خط حسن به دست حسین
**
چون حسین نامۀ حسن برداشت
خط او دید و روی دیده گذاشت
قاسم بن الحسن تمنا کرد
اذن میدان گرفت و پر وا کرد
کفنی بر تنش عمو پوشاند
و نقابی به روی او پوشاند
پاره ماه سوی میدان شد
لرزه ای در سپاه عدوان شد
ای عجب هیبتی، عجب کفنی
هیبتش هاشمی، قَدَش حسنی
و انا بن الحسن که افشا شد
لشگر کوفه در تماشا شد
نوجوان و به لشگر افتادن
با یلان عرب در افتادن
هرکه از هر طرف تهاجم کرد
لاجرم دست و پای خود گم کرد
به دَرَک رفت خصم رسوایش
اَزرَقِ شامی و پسرهایش
رزم جانانه اش که غوغا کرد
کینه های مدینه سر وا کرد
دور تا دور او گره افتاد
در میان محاصره افتاد
نیزه ها بود و ماجرای حسن
تیر باران تازه ای به کفن
دشمن از هر طرف که راهش بست
زیر نعل ستور سینه شکست
نالۀ او بلند شد: عمّاه
به حرم می رسید وا اُماه
(محمود ژولیده)
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
بنویسید که اینگونه شده سرگشته
یک قدم رفته به خیمه دو قدم برگشته
روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد
چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته
طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند
پدر پیر خجالت زده مضطر گشته
نه فقط خیمه که از حالت واله شدنش
دیده ی لشگر کوفه به خدا تر گشته
آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد؟!
رفتنی بود دگر غنچه ی پرپر گشته
آب میخواست اگر، خواست هدایت بشوند
پاسخ خواستنش خنده ی لشگر گشته
به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت
داغ این طفل ولی چند برابر گشته
آه از تیر بزرگی که به حلقومش خورد
آه از آن بدن کوچک بی سر گشته
آنقدر نیزه زمین زد بدنش پیدا شد
حرمله از همه انگار که بهتر گشته
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
در مانده ام میان دوراهی...کجا روم؟
چشمم که رفته است سیاهی...کجا روم؟
جانِ رباب، من به همه رو زدم نشد
دنبال آب، من به همه رو زدم نشد...
عمه تو را ز دور نشان میدهد نخواب
هی شانه ی رباب تکان میدهد نخواب
شد وقت بازی ات کمرت را گرفته ام
با احتیاط زیر سرت را گرفته ام
قنداقه ات که بست لبت باز شد علی؟
خندید مادرت... چقدر ناز شد علی
افسوس مادرت شب شادی ات ندید
چشم رباب حجله ی دامادی ات ندید...
در خیمه گرم کرده خودش مجلست علی
جای نفس بلند شده "خس خست " علی
تا پشتِ خیمه کار ِ پدر سر به زیری است
تازه زمان دیدن دندان شیری است
همبازی تو ساقه ی تیر است گریه کن
بابا نخواب موقع شیر است گریه کن...
حالا برای خنده که دیر است گریه کن
بابا نخواب...موقع شیر است...گریه کن...
تا خیمه صوت قهقهه پیچید ...وای من
با این لبی که مثل حصیر است گریه کن...
حسن لطفی
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
تیر نگذاشت که یک جمله به آخـــر برسد
هیچ کس حدس نمیزد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمیخواســت فرات
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟
با دو انگشت همین حنجره میشــد پاره
چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد
خوب شد عرش همه خون گلو را برداشت
حیف خون نیست برین خاک ستمگر برسد؟
دفــــن شــــد تا بدنــــش نعــــل نبینــــد
اما دســـت یک نیزه بر آن حلق مطهر برسد
شعــــلهور میشود این داغ دوباره وقتی
شیـــــر در سینهی بی کــــودک مادر برسد
زیر خورشید، نشسته به خودش میگوید
تیــــر نگذاشت که آن جمله به آخــــر برسد
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
تبسم كن جواب خنده ي جان پرورت با من
خدا داند چه كردي در نگاه آخرت با من
نه تنها ميكنم تشييع جسمت را به تنهايي
كه در جمع شهيدان است دفن پيكرت با من
سپر گشتن به استقبال پيكان عدو با تو
برون آوردن تير ستم از حنجرت با من
تن پاك تو پشت خيمه ها همسايه ي اكبر
چهل منزل به نوك نيزه ي دشمن سرت با من
چو خواهد بر تو گريد اول از من رو بگرداند
ز بس دارد وفا و مهرباني مادرت با من
اگر زخم گلويت را ببيند بر سر دستم
چه خواهد گفت در خيمه سكينه خواهرت با من
تو خاموش از سخن گرديده اي اما سخن گويد
دو چشم بسته و حلق ز گل نازكترت با من
شود آغوش من هم مقتل تو هم مزار تو
بُوَد چون جان من تا حشر جسم اطهرت با من
شاعر:حاج غلامرضا سازگار
https://eitaa.com/mavaddat_69
#ياصاحبالزمان(عج)
تو ميشوي مسيح كه بيمار نيستم
ديگر از اين به بعد گرفتار نيستم
از نان دست رنج خودم لقمه مي خورم
شغلم"گدايي"است نه بيكار نيستم
با هر گداكريم شدن ،عادت شماست
ورنه من از شما كه طلبكار نيستم
هست من از گدا شدنم آب مي خورد
وقتي فقير نيستم انگار نيستم
ديدي اگر كبوتر ديوار تو شدم
بالم شكسته بود نه سربار نيستم!
از اين به بعد قول بده عاشقم كني
با من كه باشد عشق نگهدار نيستم
حالا اگر كلاف بدست آمدم فقط
بازار گرمي است خريدار نيستم
از چه جواب نامه ي ما را نمي دهي
چندين شب است!! از تو خبر دار نيستم
گاهي براي آمدنت گريه مي كنم
آنقدر هم به جان تو بي عار نيستم
(علي اكبر لطيفيان)
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
سکینه گفت به طفلان:
گر آب شد میسر
اول بدید به اصغر...
#حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
جگرت آب شد از شدت گرما چه کنم
روی دستم نکن اینقدر تقلا چه کنم
آب از کافر اگر خواسته بودم می داد
گرهام وا نشد آخر به تمنا چه کنم
کن حلالم اگر آغوش پدر امن نبود
سرزده تیر رسید و بیمحابا چه کنم
گیرم از چشم حرم حلق تو را پوشاندم
تیر بیرون زدهِ از زیر عبا را چه کنم؟
از بدن، تجربهی تیر کشیدن دارم
ولی این تیر سه شعبه است خدایا چه کنم؟
گیرم از دور، نه این حنجره پیداست نه تیر
با دو دستی که پر از خون شده حالا چه کنم
سعید خرازی
https://eitaa.com/mavaddat_69
#تکبیت
حسین دستِ غریبی به رویِ زانو زد
برای جُرعه یِ آبی به حرمله رو زد
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
همه ی دشت پر از هلهله و تصنیف است
بین این قوم از آن تیر زدن تعریف است
به سر دوش همه حرمله را می بردند
یک نفر گفت چرا شاه بلاتکلیف است
.
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرتعلیاکبرعلیهالسلام
پس بیامد شاه معشوق اَلست
بر سر نعش علی اکبر نشست
چهر عالم تاب بنهادش به چهر
شد جهان تا از قِران ماه و مهر
سر نهادش بر سر زانوی ناز
گفت کی بالید سرو سر فراز
ای درخشان اختر برج شَرَف
چون شدی سهم حوادث را هدف
ای نگارین آهوی مشکین من
با تو روشن چشم عالم بین من
این بیابان جای خواب ناز نیست
کایمن از صیاد تیر انداز نیست
خیز تا بیرون از این صحرا رویم
نَک به سوی خیمه ی لیلا رویم
رفتی و بردی ز چشم باب، خواب
اکبرا بی تو جهان بادا خراب
حجت الاسلام نیّر تبریزی
https://eitaa.com/mavaddat_69