eitaa logo
مَوَدَّت[اظهارِچاکری]
155 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
درکوی‌عشق‌شوکت‌شاهی‌نمی‌خرند اقـــرارِبنــدگی‌کـن‌واظهــارِچــاکری انتقادات پیشنهاد و راه ارتباط با خادم کانال: @ahad69
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن چرا به روی زمین اوفتاده است شمر لعین به صفحه او پا نهاده است دیدم به چشم فاطمی خود عمو حسین زهرا کنار مقتل تو ایستاده است دستم شکست ناله زدم فاطمه مدد عباس مرتضی به من این یاد داده است زهرا اگر که سینه شکسته به راه عشق عبداللهت به راه تو سینه گشاده است بر روی دامن تو عمو دست و پا زدم این سرنوشت عاشقی عشق زاده است باید تو را به خیمه زینب برم عمو بنگر که لرزه بر تن عمه فتاده است بوی حسن گرفته تمامی قتلگاه گویا دگر زمان گذشتن ز جاده است https://eitaa.com/mavaddat_69
لشگریان خیره سر،چند نفربه یک نفر؟ فاطمه گشته خون جگر،چند نفر به یک نفر؟ خواهر دل شکسته اش،همره دختران او زند به سینه و به سر،چند نفر به یک نفر؟ بین زمین وآسمان،جنت و عرش وکهکشان پر شده است این خبر:چند نفر به یک نفر؟ حور و ملک به زمزمه-وای غریب فاطمه- حضرت خضر نوحه گر،چند نفر به یک نفر؟ آه و فغان مادرش،به قلب سنگی شما مگر نمی کند اثر؟چند نفر به یک نفر؟ عمو رمق نداردو، همه هجوم می برید! مرد نبردید اگر؟چند نفر به یک نفر؟ یاد مدینه زنده شد،روضه ی رنج فاطمه که ناله زد به پشت در،چند نفر به یک نفر؟ وحید قاسمی https://eitaa.com/mavaddat_69
یوسف زهرا! ز شما پُر شدم تا که اسیر تو شدم حُر شدم از دل دشمن به سویت پر زدم آمدم و حلقه براین در زدم حرّ پشیمان تو ام یا حسین دست به دامان تو ام یا حسین یک نگه افکن همه هستم بگیر ای پسر فاطمه دستم بگیر https://eitaa.com/mavaddat_69
سیزده ساله بسیجی حسین نیستش باک ز شمشیر و سنین مایۀ حیرت یک لشکر گشت فاتحانه سوی خیمه برگشت کای عمو، فتح نمایان کردم همه را مات به میدان کردم من که پیروز شدم گویم فاش آمدم تا ز تو گیرم پاداش جسم بی تاب مرا تاب بده مُزد پیروزی من آب بده گفت، ای مثل پسر، نور دلم کردی از خواستۀ خود خجلم قاسم ای پارۀ جان و جگرم من ز تو، جان عمو تشنه ترم (علی انسانی) https://eitaa.com/mavaddat_69
من برایت پدرم پس تو برایم پسری چه مبارک پسری و چه مبارک پدری یاد شب های مناجات حسن می افتم می وزد از سر زلف تو نسیم سحری همه گشتیم ولی نیست به اندازه ی تو نه کلاه خوودی و نه یک زره ای نه سپری من از آنجا که به موسایی ات ایمان دارم می فرستم به سوی قوم تو را یک نفری بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد نیست ممکن بروی و دل ما را نبری قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم قمری را به روی دست گرفته قمری نوعروست که نشد موی تو را شانه کند عاقبت گیسویت افتاد به دست دگری بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم از روی قامت تو رد شده هر رهگذری جا به جا می شود این دنده تکانت بدهم وای عجب درد سری وای عجب درد سری (علي اكبر لطيفيان) https://eitaa.com/mavaddat_69
وقتی گذشت پای من از حلقه ی رکاب صحرا گرفت از گل پیراهنم گلاب دریا برای پاره ی جان حسن گریست وقتی شدم به گوشه ی مقتل چنان سراب از بسکه استخوان تنم آسیا شده جاری شدم به پهنه ی صحرا شبیه آب تو آمدی و درد یتیمی ز یاد رفت چون باز می پری به هوایم چه با شتاب دیدی به کارت آمدم آخر عمو حسین می دیدم این نگاه تو را هر سحر به خواب بخت یتیم نجمه دوباره سپید شد زهرا مرا به روضه ی خود کرده انتخاب (علی اشتری) https://eitaa.com/mavaddat_69
پشت خیمه قدم زنان به دعا داشت با درگه خدا نجوا ای خدا عاشق عمو هستم تو خودت راضی اش کن از دستم چارۀ درد را نمی دانم او غریب است منکه می دانم تو اگر بر دلش بیندازی او به جانبازی ام شود راضی غیر تو یاوری ندارد او در حرم اکبری ندارد او به نفس های عمه ام زینب یک تنه یاری اش کنم یا رب من در این حربگاه می جنگم با تمام سپاه می جنگم بر لبم بهترین غزل دارم جام شیرین تر از عسل دارم منکه شاگرد رزم بَدرِینَم پسر مجتبای صفّینم سبط حیدر ز نسل زهرایم حسن مجتبای اینجایم دیده ام دوره های بس حساس شیوهٔ جنگیِ عمو عباس رفته ام دوره شجاعت را خوب آموختم اطاعت را در کلاس علیِّ اکبر هم دورهٔ بندگی ندیدم کم می رسانم به اشک و شیون و شین دست خط حسن به دست حسین ** چون حسین نامۀ حسن برداشت خط او دید و روی دیده گذاشت قاسم بن الحسن تمنا کرد اذن میدان گرفت و پر وا کرد کفنی بر تنش عمو پوشاند و نقابی به روی او پوشاند پاره ماه سوی میدان شد لرزه ای در سپاه عدوان شد ای عجب هیبتی، عجب کفنی هیبتش هاشمی، قَدَش حسنی و انا بن الحسن که افشا شد لشگر کوفه در تماشا شد نوجوان و به لشگر افتادن با یلان عرب در افتادن هرکه از هر طرف تهاجم کرد لاجرم دست و پای خود گم کرد به دَرَک رفت خصم رسوایش اَزرَقِ شامی و پسرهایش رزم جانانه اش که غوغا کرد کینه های مدینه سر وا کرد دور تا دور او گره افتاد در میان محاصره افتاد نیزه ها بود و ماجرای حسن تیر باران تازه ای به کفن دشمن از هر طرف که راهش بست زیر نعل ستور سینه شکست نالۀ او بلند شد: عمّاه به حرم می رسید وا اُماه (محمود ژولیده) https://eitaa.com/mavaddat_69
بنویسید که اینگونه شده سرگشته   یک قدم رفته به خیمه دو قدم برگشته روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد  چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند   پدر پیر خجالت زده مضطر گشته نه فقط خیمه که از حالت واله شدنش  دیده ی لشگر کوفه به خدا تر گشته  آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد؟!  رفتنی بود دگر غنچه ی پرپر گشته آب میخواست اگر، خواست هدایت بشوند  پاسخ خواستنش خنده ی لشگر گشته به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت   داغ این طفل ولی چند برابر گشته آه از تیر بزرگی که به حلقومش خورد  آه از آن بدن کوچک بی سر گشته  آنقدر نیزه زمین زد بدنش پیدا شد   حرمله از همه انگار که بهتر گشته https://eitaa.com/mavaddat_69
در مانده ام میان دوراهی...کجا روم؟  چشمم که رفته است سیاهی...کجا روم؟  جانِ رباب، من به همه رو زدم نشد  دنبال آب، من به همه رو زدم نشد...  عمه تو را ز دور نشان میدهد نخواب  هی شانه ی رباب تکان میدهد نخواب  شد وقت بازی ات کمرت را گرفته ام  با احتیاط زیر سرت را گرفته ام  قنداقه ات که بست لبت باز شد علی؟  خندید مادرت... چقدر ناز شد علی  افسوس مادرت شب شادی ات ندید  چشم رباب حجله ی دامادی ات ندید...  در خیمه گرم کرده خودش مجلست علی  جای نفس بلند شده "خس خست " علی  تا پشتِ خیمه کار ِ پدر سر به زیری است  تازه زمان دیدن دندان شیری است  همبازی تو ساقه ی تیر است گریه کن  بابا نخواب موقع شیر است گریه کن...  حالا برای خنده که دیر است گریه کن  بابا نخواب...موقع شیر است...گریه کن...  تا خیمه صوت قهقهه پیچید ...وای من  با این لبی که مثل حصیر است گریه کن...  حسن لطفی https://eitaa.com/mavaddat_69
تیر نگذاشت که یک جمله به آخـــر برسد هیچ کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی‌خواســت فرات یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟ با دو انگشت همین حنجره می‌شــد پاره چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد خوب شد عرش همه خون گلو را برداشت حیف خون نیست برین خاک ستمگر برسد؟ دفــــن شــــد تا بدنــــش نعــــل نبینــــد اما دســـت یک نیزه بر آن حلق مطهر برسد شعــــله‌ور می‌شود این داغ دوباره وقتی شیـــــر در سینه‌ی بی کــــودک مادر برسد زیر خورشید، نشسته به خودش می‌گوید تیــــر نگذاشت که آن جمله به آخــــر برسد https://eitaa.com/mavaddat_69
تبسم كن جواب خنده ي جان پرورت با من خدا داند چه كردي در نگاه آخرت با من نه تنها ميكنم تشييع جسمت را به تنهايي كه در جمع شهيدان است دفن پيكرت با من سپر گشتن به استقبال پيكان عدو با تو برون آوردن تير ستم از حنجرت با من   تن پاك تو پشت خيمه ها همسايه ي اكبر چهل منزل به نوك نيزه ي دشمن سرت با من چو خواهد بر تو گريد اول از من رو بگرداند ز بس دارد وفا و مهرباني مادرت با من اگر زخم گلويت را ببيند بر سر دستم چه خواهد گفت در خيمه سكينه خواهرت با من تو خاموش از سخن گرديده اي اما سخن گويد دو چشم بسته و حلق ز گل نازكترت با من شود آغوش من هم مقتل تو هم مزار تو بُوَد چون جان من تا حشر جسم اطهرت با من شاعر:حاج غلامرضا سازگار https://eitaa.com/mavaddat_69
(عج) تو ميشوي مسيح كه بيمار نيستم ديگر از اين به بعد گرفتار نيستم   از نان دست رنج خودم لقمه مي خورم شغلم"گدايي"است نه بيكار نيستم   با هر گداكريم شدن ،عادت شماست ورنه من از شما كه طلبكار نيستم   هست من از گدا شدنم آب مي خورد وقتي فقير نيستم انگار نيستم   ديدي اگر كبوتر ديوار تو شدم بالم شكسته بود نه سربار نيستم!   از اين به بعد قول بده عاشقم كني با من كه باشد عشق نگهدار نيستم   حالا اگر كلاف بدست آمدم فقط بازار گرمي است خريدار نيستم   از چه جواب نامه ي ما را نمي دهي چندين شب است!! از تو خبر دار نيستم   گاهي براي آمدنت گريه مي كنم آنقدر هم به جان تو بي عار نيستم (علي اكبر لطيفيان) https://eitaa.com/mavaddat_69