شـاید من:)
#پاراگراف ۳۶_ دورترین نزدیک من.. صدای تیک تیک ساعت..میبینی؟ ساعت داره میگذره و خیلی وقته که از دست
جدااا چقدر قلمم قشنگ بود و الان..
و اگر میتوانستم مکانی را برگزینم تا برای ابد و یک روز در آن آرام بمانم
بی شک [اغوش] تورا میخواستم:)
شـاید من:)
اون بغض از همه بغض ها دردش بیشتره:)
بعد این گریه ها نمیان نمیان
یهو بابت اینکه به تاکسی دیر رسیدی اشکت درمیاد،
بابت اینکه بند کفشت برای بار دوم باز شده اشکت درمیاد،
برای اینکه پات خورده به گوشه مبل اشکت در میاد...
گمشده آی دارم که من نام دارد
لطفا بیابیدش؛
این منِ خسته در انتظار منِ شاداب میماند:)
#منِ_سبز
#ننجونِ_درونِ_من
ننجونِ درونِ عزیزم؛
[سلام
مدت های زیادی میگذره که با تو حرف نمیزنم،
تو این مدت اتفاقات خارق العاده ای رخ داده؛
از جمله اینکه بهار اومده و درخت ها سبز شده، به راستی قشنگ نیست؟!
درون من هم به همراه درخت های خشکیده آی که پاشون رو به بهار گذاشتن تا سبز بشن، داره سبز میشه
من دارم لذت میبرم از تک تک این روزهایی که سپری میشه و واقعا حس خوبی دارم از این زندگی،
کاش همینقدر سبز باقی بمونه و دیگه خبری از خزان نباشه:)!]
- سی و هفتمین نامه من به مادر بزرگِ درونم:)-