مهم نیست که شب چقدر گریه کرده باشم
من فردا صبح با لبخند همشگیم و دنیا باب اسفنجی گونم وارد مدرسه میشم...
هدایت شده از قهوه ی سرد آقایِ نویسنده
من فکر میکردم سالها باید یکی یکی سپری شوند تا هر بار آدم یک سال بزرگتر شود اما این طور نیست این اتفاق یک شبِ رخ میدهد.
و ما سفید ماندیم
نه برای انکه کدر شویم نه
برای انکه روشناییمان فرا گیر شود
برای انکه صلح را نگه داریم
و نشان دهیم میتوانید اندکی در
این مکان لبخند بر روی لب بیاورید
ما میرویم تا که بدوزیم پارهای
هر جا که میرسیم، تو با ما چه میکنی
خندید نخ که ما همه جا با تو همرهیم
بنگر به روز تجربه تنها چه میکنی
_پروین اعتصامی
دنیا اونقدری رنگی نیست که تو فکر میکنی
به انسان ها نگاه کن خیلی هاشون خاکسترین!
_سخنان دوست بنده نسبت به من:)