eitaa logo
🌺مـذهـبـــ🇮🇷ـــانـهـ🌺
1.2هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
6.7هزار ویدیو
74 فایل
#امام_زمان دَرهَیاهو‌یِ‌دنیایی‌پٌـرازجمعیٺ سَلٰام‌بَـراو‌کہ‌جـایَش‌ هَمہ‌جـٰاخـٰالۍاست..! #السلام‌علیڪ‌یابقیة‌الله فروشگاه حرز نجفی لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/446824494C4305ede01c برای سفارش حرز به ادمین کانال پیام دهید @herznjfy
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 بوی عطر عجیبی داشت... نام عطر را که می پرسیدیم جواب سر بالا می داد...🚶‍♂ شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود⇩ به خدا قسم هیچ وقت به خودم عطر نزدم... هر وقت می‌خواستم معطر بشوم از ته دل می‌گفتم السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام...(:♥️ ﴿شهید حسینعلے اکبرۍ﴾
[🧡🍂] حتی‌وقتی‌بھ‌یـآدش‌نیستی بھ‌یـآدتھ خـدآرومیگـم:)🍁.• ♥️! ☁️⃟🍁¦⇢ °°
«فَقَط‌اونجـٰاڪہ‌آقاۍِطاهِࢪۍ تومَـداحیش‌میگہ:🎙🌿 خَستہ‌شٌـدَم‌اࢪبـٰاب..🚶‍♂ بہ‌خٌداخِیلۍخستہ‌شٌدَم‌از، دَستِ‌خودَم‌اࢪبـٰاب..✋🏻 مَـن‌بـٰاامیداومَدَم‌تو‌ࢪوضَت نَڪٌن‌ࢪَدم‌اربـٰاب..!💔❥︎ «•☾︎-----❁-----☽︎•» ♥️͜᷍💭 ‌
🤎✍️ امـام صـادق علیـه السَّلاٰم شفـای هــر دردی ، در تربـت قبـرِ حسیـن ( ؏ ) اسـت و همـان اسـت ڪه بزرڪَترین داروسـت ! 📚🛳 کامل الزیارات ؛ ص ۲۷۵ ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
"💛👀" کوفه خشکسالی شده بود رفتند پیش علی؛ گفتند:چه کنیم؟ فرمود: بروید وبه حسین بگویید دعاکند امام حسین دعا کرد. باران آمد کوفیان گفتند:جبران میکنیم اری جبران کردند آن هم چه جبرانی...!!!! 💔! ••💛••
😂🖐🏻 دکتر میخواست ترکش رو دربیاره دید روی لباس رزمنده نوشته: (ورود هر نوع ترکش و گلوله اکیدا ممنوع) دکتره گفت:《چرا بازم ورود کردن؟》 رزمنده گفت:《نامردا،بلژیکی بودن زبان مارو نفهمیدن غیر مجاز وارد شدن.فارسی بلد نبودن》👀😆 😂🖐🏻 دکتر میخواست ترکش رو دربیاره دید روی لباس رزمنده نوشته: (ورود هر نوع ترکش و گلوله اکیدا ممنوع) دکتره گفت:《چرا بازم ورود کردن؟》 رزمنده گفت:《نامردا،بلژیکی بودن زبان مارو نفهمیدن غیر مجاز وارد شدن.فارسی بلد نبودن》👀😆
ــــــــ 🌱🦋🌱ــــــــ پسرخاله زن عموی باجناق یک روز سید حسن حسینی از بچه‌های گردان رفته بود ته دره‌ای برای ما یخ بیاورد.🧊 موقع برگشتن، عراقی‌‌ها پیش پای او را با خمپاره هدف گرفتن، همه سراسیمه از سنگر آمدیم بیرون، خبری از سید نبود، 😢 بغض گلوی ما را گرفت 🥺بدون شک شهید شده بود. آماده می‌شدیم برویم پائین که حسن بلند شد و لباسهایش را تکاند، پرسیدیم: «حسن چه شد؟»🧐 گفت: «با حضرت عزرائیل آشنا در آمدیم، 😳 پسرخاله زن عموی باجناق خواهرزاده نانوای محلمان بود.😳😶😅 خیلی شرمنده شد، فکر نمی‌کرد من باشم والا امکان نداشت بگذارد بیایم. هرطور بود مرا نگه میداشت!» ــــــــ 🌱🦋🌱ــــــــ