مرتضی عبداللهی؛ جوانی باهوش و شجاع که مزین به انواع و اقسام هنرهای رزمی بود. عشق به جبهه و شهدا هم از کودکی در او وجود داشت. وقتی پدرش از حال و هوای دفاع مقدس برایش تعریف میکرد، سراپا گوش میداد، اما آخرسر با دستش محکم به پایش میزد و میگفت: ای کاش من آن موقع بودم.
برای اینکه بتواند به دفاع از حرم عمه سادات برود، دورههای مختلف غواصی، پاراگلایدر و راپل را گذرانده بود، اما هیچ کدام از این تخصصها نتوانسته بود راه او را برای دفاع از حرم باز کند. به پدرش متوسل شد.
پدری که خود یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و از گردان تخریبچی جبهه بود. با این وجود، پدرش تنها کمک کوچکی به او میکند که آن هم کارساز نمیشود. در نهایت، پدرش تنها راه موفقیت پسرش را مسألهای مطرح میکند که آقا مرتضی را به فکر فرو میبرد.
#شهدایمدافعحرم
#شهید_مرتضی_عبداللهی
گفته بودم بعد از این باید فراموشش کنم؛
دیدمش وز یاد بردم گفتههاۍ خویش را .
عشـقزیبـٰآست؛وَلۍقـَدِّهـَمینزیبـٰایۍ مـُردنوزِندـہشـُدنهـٰآ؎ِفـَراوـآندآرد...!
bikalam-ghamgin-list1-part33.mp3
6.4M
تصور اینکه دستانت را بفشارم و
بر روی قلبم بگذارم بسی زیباس...:)🫀🙂
گفتمشبیڪنارتوافطارمیڪنم
آقانیومدیرمضانهمتمامشد..
#امام_زمانم
#اللھمعجلالولیڪالفرج