- من شیشهی عینکی بودم . . ؛
که تو از آن به دیگران نگاه میکردی
و هیچوقت مرا نمیدیدی . . ؛
همینقدر نزدیک ، همینقدر دور :)
- همه چیو نمیشه به همه گفت ،
بعضیاشم نمیشه حتی به خودت بگی ،
میذاریش توی صندوقچه میندازیش ته چـٰاه
صدمتری ك مبادا یادت بیاد ولی بازم یادته :)
ببین من غمگینم
خیلی غمگین
ولی نمیتونم به زبون بیارم
نمیتونم از حالم برات بگم
میشه خودت بفهمی؟
دیگه حتی نمیتونم بگم از فلانی ناامید شدم چون دلقک منم که هنوز به انسانها امیدوارم.
ولی من دیگه در موردت با هیچکس صحبت نمیکنم
اما خیلی دلم تنگ شده برات.
دیگرغممهماندلمنیست...
صاحبخانهشده،وگوییمنمهمانم!
مهمانیسردرگرم،کهبهفرمانصاحبخانهام.
لحظهایجوشوخروشمیگیرد؛ومنبایدتحملکنمچون،
خانهیدگریندارم!
لحظهایارامستوکمتربهرخممیکشدکه،
فرماندستاوست.
تماماحوالتامرادردستدارد؛انگارنهانگارکه
آدمیهموجوددارد،آدمینفسمیکشد،آدمیزندهاست.
روزیکرکرهیپردههایشرامیکشدوچشمانمرا
تاروتیرهمیکند؛طوریکهطلوعوغروبرانمیبینم.!
روزیچنانپهناورووسیعازجنسفکرمیشودکه،هر
گوشهایراکهنگاهمیکنمفکرستوفکر!
روزیسطلرنگمشکیبردستمیگیرد؛وهمهجارارنگمیزند!
روزیمراصدامیزندولینهبرایگپگفت،برایسرزنش!
اریاومهماندلمنیستاوکاشانهایبرایخودساختهاست!
#دست_نوشته