ترومای پنهان یه ESTJ می‌تونه این باشه که یه زمانی همه چیز رو کنترل کرده و برای بقیه جنگیده ، ولی آخرش احساس کرده که تنها مونده . شاید یه دوره‌ای مجبور شده زودتر از بقیه بزرگ بشه و بار مسئولیت‌هایی رو بکشه که واسه سنش زیاد بوده . ممکنه حس کنه که اگه لحظه‌ای ضعف نشون بده ، بقیه ناامید می‌شن یا ازش سوءاستفاده میکنن . برای همین همیشه خودش رو قوی نشون می‌ده ، ولی ته دلش یه ترس از این داره که اگه دیگه "همه‌چیز تحت کنترل" نباشه ، کسی کنارش نمونه .

ترومای پنهان یه ENFJ می‌تونه این باشه که یه زمانی به شدت برای بقیه جنگیده ، ولی وقتی خودش به کمک نیاز داشته ، هیچکس کنارش نبوده . شاید یه دوره تو زندگیش حس کرده که ارزشش فقط به مفید بودنشه ، نه خودش . ممکنه از این بترسه که اگه دیگه اون آدم قوی و حامی نباشه ، بقیه ترکش کنن . واسه همین بعضی وقتا حتی دردهاش رو هم پشت یه لبخند قایم میکنه .

ترومای پنهان یه ISFJ میتونه این باشه که یه زمانی همه تلاشش رو کرده تا یه رابطه یا موقعیت رو حفظ کنه ، ولی در نهایت نادیده گرفته شده یا کنار گذاشته شده . شاید حس کرده که هرچقدر هم که فداکاری کنه ، کسی واقعاً قدرش رو نمیدونه . ممکنه یه دوره‌ای مجبور شده احساسات خودش رو سرکوب کنه تا بقیه راحت باشن ، و این باعث شده کم‌کم خودش رو فراموش کنه . برای همین ، ته دلش همیشه یه ترس از این داره که کافی نباشه و یه روز بی‌دلیل کنار گذاشته بشه .

ترومای پنهان یه ENFP میتونه این باشه که یه زمانی با اشتیاق و انرژی زیاد به سمت چیزی یا کسی رفته ، ولی آخرش احساس کرده که نادیده گرفته شده یا ارزشش رو دست‌کم گرفتن . شاید یه دوره‌ای حس کرده که باید خودش رو سانسور کنه تا دیگران قبولش کنن ، یا اینکه شادی و هیجانش رو زیادی بچگانه دونستن . ممکنه تجربه کرده باشه که وقتی خودش رو به کسی نزدیک کرده ، اون فرد ناگهان فاصله گرفته . برای همین ، ته دلش همیشه یه ترس از این داره که اگه زیادی خودش باشه ، بالاخره یه جایی طرد میشه .

ترومای پنهان یه ISTP میتونه این باشه که یه زمانی به کسی اعتماد کرده ، ولی اون اعتماد شکسته شده . شاید یه دوره‌ای حس کرده که مجبور شده خودش مشکلاتش رو حل کنه ، چون بقیه یا بی‌تفاوت بودن یا درست کمک نکردن . ممکنه تجربه کرده باشه که وقتی احساساتش رو نشون داده ، یا نادیده گرفته شده یا ضعیف به نظر رسیده . برای همین ، یاد گرفته که روی خودش حساب کنه و فاصله‌ش رو با بقیه حفظ کنه ، ولی ته دلش یه ترس از این داره که اگه یه روز واقعاً به کسی نیاز داشته باشه ، هیچکس نباشه .

ترومای پنهان یه ENTJ می‌تونه این باشه که یه زمانی برای چیزی که میخواسته جنگیده ، ولی با وجود تمام تلاشش شکست خورده و هیچکس حمایتش نکرده . شاید یه دوره‌ای حس کرده که برای قوی بودن هیچ انتخاب دیگه‌ای نداشته ، چون اگه ضعف نشون میداده ، بقیه جدی نمیگرفتنش . ممکنه تجربه کرده باشه که وقتی به کسی اعتماد کرده ، اون فرد نتونسته در حد انتظارش عمل کنه و این باعث شده یاد بگیره که فقط روی خودش حساب کنه . برای همین ، همیشه کنترل اوضاع رو دست میگیره ، ولی ته دلش یه ترس از این داره که یه روز همه‌چیز از دستش خارج بشه و تنها بمونه .

ترومای پنهان یه ESFJ میتونه این باشه که یه زمانی همه چیزش رو گذاشته برای بقیه ، ولی وقتی خودش نیاز داشته ، کسی کنارش نبوده . شاید یه دوره‌ای حس کرده که فقط وقتی دوست‌داشتنیه که مفید باشه یا نیازهای بقیه رو تأمین کنه . ممکنه یه جایی تو زندگیش بهش برچسب "زیادی حساس" یا "دخالت‌کننده" زده باشن ، درحالی که فقط میخواسته ارتباطاتش رو حفظ کنه . برای همین ، ته دلش یه ترس از طرد شدن یا کنار گذاشته شدن داره ، حتی اگه نشون نده .

ترومای پنهان یه INFP میتونه این باشه که یه زمانی خودش رو با تمام وجود نشون داده ، ولی یا درک نشده ، یا مسخره شده . شاید یه دوره‌ای حس کرده که دنیا براش زیادی خشن و بی‌رحمه و هیچ‌کس ارزش‌های عمیقش رو جدی نمیگیره . ممکنه تجربه کرده باشه که احساساتش دست‌کم گرفته شدن یا بهش گفتن "زیادی حساسی" ، درحالی‌که فقط واقعی بوده . برای همین ، گاهی خودش رو عقب میکشه و توی دنیای خودش زندگی میکنه ، ولی ته دلش همیشه یه ترس از این داره که هیچ‌جا واقعاً بهش تعلق نداشته باشه .

ترومای پنهان یه ISFP میتونه این باشه که یه زمانی احساسات و خواسته‌هاش رو صادقانه نشون داده ، ولی بقیه یا درکش نکردن ، یا بهش بی‌توجهی کردن . شاید یه دوره‌ای حس کرده که باید خودش رو تغییر بده تا پذیرفته بشه ، یا اینکه برای متفاوت بودنش قضاوت شده . ممکنه کسی که بهش نزدیک بوده ، یهویی ازش فاصله گرفته و این باعث شده دیگه سخت به کسی اعتماد کنه . برای همین ، گاهی خودش رو از بقیه دور نگه میداره ، ولی ته دلش همیشه یه ترس از این داره که هیچوقت واقعاً دیده و پذیرفته نشه .

ترومای پنهان یه ESTP میتونه این باشه که یه زمانی به چیزی یا کسی دل بسته ، ولی یهویی همه‌چیز از دستش رفته و هیچ کنترلی روش نداشته . شاید یه دوره‌ای حس کرده که هرچقدر هم قوی و باهوش عمل کنه ، باز هم نمیتونه جلوی بعضی اتفاقات رو بگیره . ممکنه تجربه کرده باشه که بقیه فقط ظاهر بی‌خیالش رو دیدن و نفهمیدن پشتش چقدر فشار و درد رو تنهایی تحمل کرده . برای همین ، یاد گرفته همیشه خودش رو محکم نشون بده ، ولی ته دلش یه ترس از این داره که یه روز توی سکوت ، تنها بمونه .

ترومای پنهان یه ESFP میتونه این باشه که یه زمانی برای بقیه شادی و هیجان آورده ، ولی وقتی خودش ناراحت بوده ، کسی کنارش نبوده . شاید یه دوره‌ای حس کرده که فقط وقتی دوست‌داشتنیه که حالش خوبه و حال بقیه رو خوب میکنه . ممکنه تجربه کرده باشه که احساسات عمیقش جدی گرفته نشده و بهش گفتن "تو که همیشه خوشحالی" ، درحالی‌که اونم لحظه‌های سخت خودش رو داشته . برای همین ، گاهی با شلوغی و سرگرمی خودش رو از فکر کردن به اون زخم‌ها دور میکنه ، ولی ته دلش یه ترس از این داره که اگه خودش رو نشون بده ، کسی براش نمونده باشه .

ترومای پنهان یه INFJ معمولاً از نادیده گرفته شدن احساساتش میاد ، چون همیشه به بقیه گوش داده ولی کسی عمیق بهش گوش نداده . ممکنه تو یه مقطع از زندگی حس کرده باشه که باید خودش رو سانسور کنه تا پذیرش بگیره ، و این باعث شده سال‌ها با یه حس خفه شدن درونی زندگی کنه . گاهی هم ممکنه از این ترس داشته باشه که اگه خودش رو نشون بده ، درک نشه یا ترک بشه ، برای همین بخش‌هایی از خودش رو مخفی نگه داره .