eitaa logo
مهدوپیش دبستانی امین سایدا
415 دنبال‌کننده
868 عکس
574 ویدیو
13 فایل
اگه دنبال محتوای ناب برای کوچولوی دلبندت هستی می تونی به راحتی محتوایی که ساعتها برای آن وقت گذاشته شده را، برای کوچولوت بزاری ممنون دنبالمون می کنید ادمین پاسخگو @MDKA_SAIDAAA
مشاهده در ایتا
دانلود
گل پسرم 🌹 محمد حسن قدوسی از قم این کاردستی💫 خوشگل را برامون درست کردن آفرين به تو چقدر توانمند 💐
بسم الله الرحمن الرحيم 💐اللهم صلی الله محمد وال محمد وعجل فرجهم 💐 سلامی✋ دوباره به اعضای خوب ومحترم و بچه های😊 عزیز ایران زمین اول صبحی این عکس 👆 چقدر حال آدم و خوب می کنه😍 من که هزارررررران😌 ژول انرژی گرفتم نمی دونم شما چطور ❓ 🥀🌸🌺🥀🌸🌺🥀🌺🌸 https://eitaa.com/joinchat/251396160C6b4f90ab33
بچه های🙎‍♀🙎‍♂ گلم آقا سید مرتضی آوینی شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد. خوش اومدین آقا مرتضی 🦋 او از کودکی🙎‍♂ هنر را خیلی دوست داشت شعر می‌سرود به به😌 داستان و مقاله می‌نوشت چه عالی 👌 و نقاشی می‌کرد. آخ جون 👏 او در جوانی متحوّل شد و زندگی او در آغاز دهه ۱۳۴۰ با سال‌های انقلاب فرق بسیار داشت. چه فرقی؟ پژوهشگر سایدایی ما باید تحقیق کنه😉 بچه ها شما هم علاقه به شعر ونقاشی وداستان هستید دوست دارید خودتون شعر😍 بگین قصه بگین ان شاءالله که می تونید مطمئن ام که می تونید 🙃 🥀🌸🌺🥀🌸🌺🥀🌺🌸 https://eitaa.com/joinchat/251396160C6b4f90ab33
حالا وارد قسمت هیجانی می شیم به به 🌹مسابقه ببینیم کدوم فرزند عزیزمون اسمش در قرعه کشی انتخاب میشه 👏 تالاپ تلوپ قلب من هم به صدا در اومده😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تبریک به شما فرزند عزیزم👏 یار آسمونیت مبارکت با هم کلی کار داریم🌹
مهدوپیش دبستانی امین سایدا
تبریک به شما فرزند عزیزم👏 یار آسمونیت مبارکت با هم کلی کار داریم🌹
آقا محمد صدرا شما اولین پژوهشگر ما انتخاب شدید.با شما تماس می گیرم😊 باید یه قول به خاله سایدا و اعضای محترم کانال بدی 🙏
صدای گنجشكها 🐦فضای حیاط را پر كرده بود بابای مدرسه جارو به دست از اتاقش🚪 بیرون آمد. مرتضی! مرتضی! حواست كجاست؟ 😟 زنگ کلاس🔊 خورده و مرتضی هراسان وارد كلاس شد. آقای مدیر نگاهی به تخته سیاه انداخت. روی آن با خطی زیبا📝 نوشته شده بود: «خلیج عقبه از آن ملت عرب است.» ابروانش به هم گره خورد😠. هر كس آن را نوشته, زود بلند شود. مرتضی نگاهی به بچه‌های كلاس كرد. هنوز گنجشك‌ها🦋 در حیاط بودند. صدای قناری 🐧آقای مدیر هم به گوش می‌رسید. دوباره در رویا فرو رفت. یكی از بچه‌ها برخاست: «آقا اجازه! این را «آوینی» نوشته.» فریاد مدیر 🗣«مرتضی» را به خود آورد: «چرا وارد معقولات شده‌ای؟ بیا دم دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.» معلم كلاس جلو آمد و آرام به مدیر چیزی گفت. چشمان مدیر به دانش‌آموزان😳 دوخته شد. قلیان احساسات كودكانه‌ مرتضی گویای صداقت باطنی‌اش بود و مدیر ... «سید مرتضی» آرام و بی‌صدا سرجایش بازگشت. اما هنوز صدای گنجشكان حیاط و قناری آقای مدیر به گوش می‌رسید. آزادی مفهوم زیبای ذهن كودك شد.😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا