eitaa logo
💖کانال مشاوره خانواده نور💖
196 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
604 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 پيامبر اکرم (صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله) : ✍ مَنِ انْقَطَعَ اِلَى اللّه‏ِ كَفاهُ اللّه‏ُ كُلِّ مَؤُنَةٍ وَ رَزَقَهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنِ انْقَطَعَ اِلَى الدُّنْيا و َكَلَهُ اللّه‏ُ اِلَيْها ☘ هر كس از غير خدا بِبُرد، خداوند، هزينه زندگى او را تأمين مى‏ كند و از جايى كه انتظار ندارد، روزى ‏اش مى‏ دهد؛ امّا هر كس چشم اميدش به دنيا باشد، خداوند، او را به دنيا وا مى‏ گذارد. 📚 نهج الفصاحه ، ص731 کانال مشاوره خانواده نور ‌https://eitaa.com/mech53442
يه آقايى ميره کتابفروشى، ميگه: آقا شما کتاب مردها رييس خانه اند رو داريد؟ كتابفروش ميگه: نه.... ما کتابهاى تخيلى نمی فروشیم. 😃😃😃 ‌کانال مشاوره خانواده نور ‌https://eitaa.com/mech53442
قسمت ۲۶چوب خداصدانداره ‌سیما به دنبال این بودکه دذمدت اقامتش درترکیه ، وضع بچه هاومادرش وبرادرش روسروسامان بدهد تا دغدغه آنهارادرایران نداشته باشد.پسرش سامان ودخترش ساراکه روحیه اشون بادیدن مادرشون تغییرکرده بود شادی زاید الوصفی داشتند.کارگرخونه اونها ایرانی بود که مادرسیماکارهاشو بااون هماهنگ می کرد. پس ازصحبت سیماباکارگر،واضافه کردن وظایف جدبد کارگر سیما،دستمزدکارگرروزیادترکردوگفت ازتوفقط رسیدگی دقیق به کارهای منزل وبچه هاومادرم رادارم،پرستاروکارگرکه دید مزدش انقدرزیادشده خیلی خوشحال شدوگفت بیش ازتوانم سعی می کنم وقول می دهم بیشتروقت بگذارم .محسن که ازخو اهرش سیماهم حساب می برد ومادرسیماوخواهرودامادسیماهم ازش حساب می بردندبه همه اونهاخوب رسیدگی می کردامابی نظمی وفریب دادن رابرنمی تافت وباشدت برخوردمی کرد سامان و ساراباماشین دنبال زن محسن رفتند. مینازن خیلی مهربان ومودبی بود.ودختر۴ساله محسن ،سیمین که چشم سبزقشنگی بودوازشیرین زبانی سیمین سیماخوشش می آمد سیمایک هدیه،قشنگ وگرانقیمت برای زن داداشش ویک اسباب بازی زیباوبزرگ ولباس های قشنگ چنددست برای سیمین خریدوبه آنهاداد وبلافاصله برای سیمین هم پول به حساب گذاشت ومحسن روتهدید کردبهیچوجه ازحساب این بچه پول برنمی دارید .محسن،قول دادکه برنمی داره ،این چندروزهم سیمین وهم میناازپیش سیماتکان نمی خوردندهمه رابه تفریح وگردش وکناردریا می بردوصبحانه ،ناهاروشام بیرون می خوردند. بعدازچندروزکه به کارهارسیدگی کردبه سمت ایران حرکت کرد، قبل ازامدن به شمال یک سری هم به نیشابورزد وهنوزیک اپارتمان درنیشابورداشت تا کارهای عقب مانده خودراانجام دهد . وپس ازانجام کارهاش درنیشابور، به علی رنگ زد‌وگفت من دوروزه ایران هستم وبرای اتمام کارهای باقیمانده درنیشابورهستم اگرشماهاچیزی لازم دارید بگید تامن بخرم، همه تشکرکردنداماسوغاتیهای مشهدونیشابوررابرای اهل خانه خرید واوردبامسافرت به ترکیه،ودیدن مادروبرادروفرزندان ورفتن به نیشابور،روحیه سیماهم بهترشده بودواماشیوامشکل قندش که مشکل پدرش هم بود افزایش پیداکرد ودکترهاگفته بودن که احتمال قطع پایش هم وجودداردکه این مساله باعث افسردگی مجدد شیوا شده بود چاره ای نبودوالا مرگ درانتظارشیوابوداماباهمه این تفاسیر،کادوها روتحویل حسین ،شیواومریم داد. امابرای علی جداگانه یک دست کت وشلواروکمربندوکفش وپیراهن وتسبیح وانگشتروکلاه زیبایی خرید . درشبهایی که نوبت سیمابودتاعلی باهاش باشه تحویل علی داد. اماگفت فعلا اینهارودرنیاربعدابپوش علی خیلی خوشحال شد ازنظرارتباطات زناشویی علی باسیمابیشتررابطه،داشت چون شیواهم بیمارو افسرده بودوهم سردمزاج شده بود.درنبودسیمادریک قسمت ازکارخانه حادثه عمدی شد که خسارت زیادی بباراورداماعلی هرکاری کردمتوجه عامل یاعاملین نشد .یواش یواش دیگه حسین ومریم بعدازیک سال سالگرد کمال به عروسی فکرکردند وعروسی خوبی گرفتندوانهاسرخونه وزندگی خودش رفتندوهردوالان فوق تخصص داشتند هرچندوقت یکباربه پدرومادرعلی سرمی زدند به سهراب ورعناهم کم سرمی زدندچون وقت نداشتند. بیشتروقتشون توبیمارستان ومطالعه،وگذراندن دوران اوایل ازدواج بودندتاازکنارهم لذت بب‌رن که باعث خوشحالی پدرومادرسهراب ومریم،بودکه اوناهم سروسامان گرفته بودند. ‌ادامه دارد..................... ‌کانال مشاوره خانواده نور ‌https://eitaa.com/mech53442
🌼الهی درهای مهربانی 🌼همیشه به روی دلهاتون 🌼باز باشه 🌼الهی نسیم عشق 🌼نوازشگر لحظه هاتون باشه 🌼الهی همیشه خدای مهربون 🌼هواتونو داشته باشه 🌼روز زیباتون بخیر 💖کانال مشاوره خانواده نور 💖 https://eitaa.com/mech53442
مگر کسانی که با تجمل عروس و داماد می‌شوند خوشبخت ترند؟ ✍چه کسی می‌تواند چنین چیزی را ادعا کند؟ این کارها جز این که  یک عده‌ را، یک عده را حسرت به‌دل کند و را بر این‌‌ها تلخ نماید چیز دیگری نیست... اگر نتوانستند آن‌جور آن‌ها هم بگیرند تا ابد به دل بمانند یا اصلاً نتوانند عروسی بگیرند. ❌ تا آمدند دخترش را بگیرند. چون دستش خالی است. این دختر در بماند. این یا یا کاسب ضعیف، همین طور غیر متاهل بماند. 🎙 (مدظله‌العالی) 💖کانال مشاوره خانواده نور 💖 https://eitaa.com/mech53442
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 سختگیری زیاد در پذیرفتن همسر، می‌تواند موجب شود که او کمتر برای عذرخواهی پیش‌قدم شود. 💠 توقع نداشته باشید که همسرتان با الفاظ و مورد نظر شما عذرخواهی کند. 💠 گاهی حتی برخی رفتارها، نشان‌دهنده و چراغ سبزی به معنای است. پس سریع عذر زبانی و یا رفتاری همسر را بپذیرید و واقعاً او را ببخشید. 💠 گاهی دیر پذیرفتن عذر همسر، زمینه ایجاد ، سوءظن و سردی روابط می‌گردد. 💠 مواظب باشید در پذیرش عذرخواهی، نگذارید و حفظ همسرتان را در نظر بگیرید. 💖کانال مشاوره خانواده نور💖 https://eitaa.com/mech53442
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 آقایان و خانمهای عزیز بدانید شما موقع صدا کردن همسرتان به او می‌فهماند که یک عاشقانه منتظرش است یا یک دعوا. 💠 پس سعی کنید بر روی لحن‌تان و نحوه گفتن کلمات بیشتر تمرکز کنید. 💠 شما، قدرت بالا و پایین بردن صمیمیت و محبتِ بین شما را دارد. 💖کانال مشاوره خانواده نور💖 https://eitaa.com/mech53442
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟢آقایان برای تحریک زنان خوشبو باشید❣ ❗️زنها از اینکه مردشان بوی بد بدهد بیزارند ، قبل از اینکه حتی فکر رفتن در رختخواب با همسرتان به ذهنتان خطور کند، باید حتماً دوش بگیرید 🔹علاوه بر این، کارهایی مثل اصلاح صورت، زدن عطر، تمیز کردن گوش ها، و مسواک زدن دندان ها نیز نباید فراموش شود. 🔹با اینکه خیلی از زنها ممکن است از بوی بدن شما خوششان بیاید اما بیش از اندازه آن هم نفرت انگیز است. بوی بد دهان، به خصوص بوی سیر یا پیاز، یکی از مهمترین دلایل متوقف شدن تحریک خانم هاست 💖‌کانال مشاوره خانواده نور💖 https://eitaa.com/mech53442
015.mp3
1.37M
🎙 رابطه صحیح زن و شوهر ⭕️ 🙍‍♀🙎‍♂ 🔴 🎙دکتر_حبشی 💖کانال مشاوره خانواده نور💖 https://eitaa.com/mech53442
4_5889851835992245056.mp3
5.98M
🎵 رضا صادقی • بمونی برام ♥ 🍃ܓ🌸روزتون پر انرژی و نشاط😍 قلبتون مملو از عشق زندگیتون سرشاراز نیکی 💖کانال مشاوره خانواده نور💖 https://eitaa.com/mech53442
باسلام وصبح بخیر،عزیزان ،این شماواین حل جدول پیش روی شما ‌ ‌گروه مدیران ‌ ‌کانال مشاوره خانواده نور ‌ ‌https://eitaa.com/mech53442
"دستم در دبه بود دبه درش دستم بود" "لای رولت رنده ی لیمو رفته" چه ژست زشتی   "دل به دلت دله این دله دل مرده بده بده دل که بد آورده" ‌ ‌باسلام به نظرشمافواید روان شناسی تکراراین جملات چیه؟ ‌ ‌کانال مشاوره خانواده نور ‌ ‌https://eitaa.com/mech53442
"چیستان ۱- آن کدام شبه فلزی است که اگر وارونه اش کنید نوعی سبزیجات خواهدشد؟ چیستان ۲- سه برادر که جان ندارند، اما حرکت می کنند، آن سه برادر کدامند؟ چیستان ۳-بدون هیچ علم و دانشی، همه چیز را همانگونه که هست آشکار می سازد؟ چیستان ۴- نوعی غذای فرنگی که هم خوردنش در ایران رواج دارد و هم در وسطش رود ایرانی قرار گرفته است!" ‌ ‌ این شماواین چیستانهای ساده ‌ ‌کانال مشاوره خانواده نور ‌ ‌https://eitaa.com/mech53442
سلام براعضا کانال مشاوره خانواده نور،من ۲۶سالمه متاهل وساکن تهرانم ،مدیرای کانال گفتند اگرخواستید می تونید اززندگیتون یازندگی دیگران بگید تاجوانترها تجربه کسب کنند این داستان زندگی استادما،دردانشگاه تهرانه که برای ماچندنفردانشجوکه باهم بودیم برامون تعریف کرد تعریف کرد ومن هم بااجازه ایشون این روبرای اعضا کانال ارسال کردم وعین مطالب استاد ازاینجاشروع میشه .(من متولد شهرزیبای بندرانزلی هستم من ۲۴سال پیش دانشگاه تهران قبول شدم توکلاس مایه پسری بود که همه ازش حساب می بردند هم زورش زیادبود وهم زبانداروهم خوش تیپ،ازهمه جزوه می گرفت وهمه بهش توجه می کردند وحرفشو گوش می کردند نماینده دانشجوهاهم بودمن اصلا تحویلش نمی گرفتم نه اونونه هیچ پسری رونگاه نمی کردم ونمازمومی خوندم روزه خودموهم می گرفتم وهنوزم مقید هستم .بابام زمینشوفروخته بود توتهران برای ما یه خانه تو مولوی خرید ومن وداداشم زندگی می کردیم .داداش من پزشکی می خوند ومن ادبیات،خیلی اهل شعربودم وزیادشعرحفظ می کردم وبه قواعد ادبیات کاملا مسلط بودم ونمرات من هم عالی بودولی اون به من حسودی می کرد همیشه نمره اش ازمن کمترمی شد پدرش دندانپزشک ومادرش معلم بود همیشه باماشین می امدومی رفت همیشه هم عده ای سوارماشینش می شدند میشه گفت طی دوسال همه سوارماشینش شدند الامن،یک روززودتررفتم سرکلاس،داشتم براامتحان می خوندم دیدم میلادداخل کلاس شدوشروع به خواندن کردوصداش هم خوب بود،اصلاهم متوجه حضورمن نشد ومن هم اهمیتی ندادم،بعددودقیقه ساکت شدوشروع کرد به خواندن درس ،یه ۵دقیقه ای که نشست بلندشد بره سمت جایگاه استادمتوجه حضورمن شد ودادزد چرانگفتی توکلاس هستی؟منم جدی وبااخم گفتم من نشسته بودم شماامدی واین شمابودی که مزاحمت ایجادکردی، بجای عذرخواهی ،طلبکارشدی؟دید خیلی جدی جوابشودادم ساکت شدوازکلاس خارج شددوسه بارسرراه من قرارگرفت خواست منوسوارکنه قبول نکردم ،به دخترای کلاس پیام،داد که می خوام ازش عذرخواهی کنم قبول نکردم ،خلاصه به یکی ازاستادهاگفت خلاصه قبول کردم باهاش صحبت کنم اونم توکلاس که دوتاازدختراتوکلاس باشند .اونجادیدم به من میگه من عاشقت شدم خیلی سریع بلندشدم بعداز۶ماه دوندگی وصحبت باپدرومادرم وبرادرم قرارشد باخانواده بیان براصحبت توانزلی میلاد دوتاداداش داره یکی فوق تخصص قلب هست الان یکی و‌کیل،ودوتاخواهرهم داره که شوهرهردوشون بازاری هست وقتی اومدن خانه مارادیدندخواهرارفتندبیرون ازاتاق،ومیلادوصدازدند که اینجاکجااومدی،اینهاکه وضع مادیشون خیلی پایین هست وشروع به غرغرکردن ،اخه اونا توشمال شهربودند وهرکدامشان چندین دستگاه خانه داشتن وارثیه زیادی ازپدربزرگشون به پدرشون رسیده بود.پدرومادرم بهترین احترام را به اونهاکردند واونهارفتند وازسال جدید که دانشگاه رفتم اصلا نگاه به میلادنکردم ،دیدم خیلی ناراحته ،پدرومادروخواهراش بهش حرف می زدند .خلاصه میلادازخانه خودش قهرکردویه جاخونه گرفت ومغازه دایرکردشبانه روزکارکرد وبعدرفت دنبال خریدوفروش زمین ،بااون شرایط اصلا خونه خواهراوبرادراوپدرش نرفت فقط پدرومادرش به خونه اش می اومدند درعرض دوسال چندتا زمین وخونه خرید بایکی شریک شد توبسازوبفروش خلاصه وصع مالیش خوب شد.ماهردوداشتیم ارشد می گرفتیم خواهراش دوست داشتند خواهرشوهرای خودشونوبدن به میلادامامیلاد زیربارنمی رفت ،امامیلادمی گفت فقط می خوام با زهره ازدواج کنم .من چون شاگرداول کلاس بودم. بقیه درصفحه دوم
باهماهنگی ووساطت وسفارش دوتاازاستادها به مدارس غیردولتی دخترانه می رفتم وهم شاگردهای پولدارمی گرفتم وهم درس می دادم وخیلی ازمن راضی بودند زبان انگلیسی من وداداش من هم عالی بود پدرم دید ماکارمون ازبابت تدریس گرفته یه دوطبقه خرید یه طبقه عملا شد کلاس خصوصی ادبیات وانگلیسی ما، یه شب دیدم داداشم وحیداومدخونه میگه امروز،میلاداومدانشگاه که بزودی میادبراخواستگاری ،گفتم من نمی پذیرم هیچکدام ازاعضا خانواده اش موافق نیستند اینجوری ماخیرنمی بینیم پدرش ادم خوبیه اماخواهراش لجبازوافاده ای ومادرمیلادهم مجبوره حرف دختراشو گوش کنه پس ازکش وقویهای زیاد،عروسی مادرنهایت سادگی باتعداد محدودبدون حضورخواهرهاوخواهرزاده هاودامادها وبرادرهاوزن دادداشهاوبرادرزاده های میلاد،باحضورپدرومادروبرادرم و پدرومادرش وچندتاازهمکلاسیهای ماودرنهایت سکوت وبی کسی برگزارشد ،میلاد اینهمه پیشرفتشوبه اونهانگفت من هم نگفتم که میزان درامدمن چقدره،خلاصه هم من وهم میلادهردودکتراقبول شدیم و هردودردانشگاه امتحان دادیم ومصاحبه رفتیم و دوره دکتراتمام شد البته هیچکدامشان باماارتباط نداشتند ماصاحب سه تافرزند،دوتاپسرویک دخترشدیم میلادهم همچنان کارخرید وفروش زمین وساخت وسازرا که مدتهابادوستش انجام می داد مستقل شد وپروژه هاراخودش انجام می دادوازدوستان خودبرای انجام تمام مراحل پروژه استفاده می کرداماخودش حسابی پیگیردرس ودانشگاه مثل من بودداداشم هم پزشکی روتمام کردوتخصص قلب قبول شد وبایکی ازهم شهریهای متمول ماکه دانشجوی پزشکی تهران بودازدواج کرد من ومیلاد شدیم عضو هیات علمی دانشگاه ومدرس دانشگاه،دریک نشست وسمینارعلمی که دردانشگاه تهران برگزارمی شد خواهرزاده میلاد شرکت کرد ‌مجری من رابه عنوان،سخنران واستاد دانشگاه وعضو هیات علمی صدازدو برای سخنرانی دعوت کرد . وقتی سخنرانی من تمام شددیدم به دختری امدگفت من می تونم وقتتونوبگیرم گفتم بفرما گفت میلاد تهرانی باشماچه نسبتی داره ؟گفتم منظورتون جناب دکترمیلاد تهرانی همسربنده هستند خودمومعرفی کردم اما درعین اینکه متوجه شدم به روی خودم نیاوردم حالا ۹سال ازاین ماجرامی گذره،واین قضیه تمام شد وبه خونه اومدم وقضیه روبه میلاد گفتم ،میلادهم گفت فعلا کاری نداشته باش ، دوروزازاین ماجراگذشت سرکلاس بودم دیدم میلادپیام داد که امشب مهمان داریم اصلا نگفتم کی هست ،سریع خونه رفتم ،و به آشپزوکارگرخانه سفارشات لازم راکردم گفتم ۲۵الی ۳۰نفرمهمان داریم دستورانواع پخت غذارادادم اصلا سوال نکردم تامیلاد خودش بیاد ،یک ساعت بعدمیلاداومدوگفتم مهمان کی هست گفت پدرم ومادرم دامادها وخواهرها وعروسها وبرادرها وبچه هاشون یک لحظه ناراحت شدم گفتم،برای چی اونهاروقبول کردی اینهااینهمه تحقیرم کردم ومال وثروت خودشونوبه رخم کشیدند توااین مدت کوچکتریت توجهی نکردندواصلا نگفتندزنده هستیم یامرده چی داریم وچی نداریم ودرثانی چراازقبل به من نگفتی یک نیم ساعت رفتم تواتاق باخودم خلوت کردم بعدازنیم ساعت برگشتم وسکوت کردم ساعت ۷شب دیدم موبایل میلادرنگ خورده دیدم نوشته پدرجان،میلادگوشی روبرداشت پدرش گفت هرچی زنگ می زنم کسی جواب نمیده ،گفتم اونجامن هرچندوقت یکبارمیرم اونهم زمانی که شمابخواید بیایید گفت مگه خونه شماجای دیگه هست آدرس داد ویک ساعت وربع بعددیدم اومدن خونه مازیربناش سیصدونودوپنج متره وباشیک ترین وسایل وابزارها که چشم هربییننده ای راخیره می کند ازشعروتابلوهاوسنگ کاری ووسایل واثارو....توخونه هم ۴تاماشین پارک هست که حیاط ما ۵۵۰ متره باگلکاری ودرختان خوشگل وغیره ....وقتی همه دیدند ازتعجب شاخ دراوردندمخصوصا خواهراش انگشت به دهان شدند وجالب تراینکه دیدند دوتا پرستاروکارگرهم توخانه داریم ومغازه بزرگ ۱۰طبقه هم که شبانه روزی فعالیت می کنه و۱۰۰تا کارگرداره وهمه نشستند داستان اتفاقات این چندسال رامیلاد براشون گفت و وهرکدام ازماکه تازه کتابهامون‌ونوشته بودیم هرنفریه جلدبه همشون هدیه دادیم وانهامتوجه شدند که وضع علمی ومالی ماخیلی بهترازهمشون شد همه عذرخواهی کردند اماپدرش تمام پولهاووسایل وخانه هایی که برای میلادکنارگذاشته بود وهیچ کدام ازاعضا خانواده متوجه نبودند اسنادشو تحویل میلادداد همه اونهاخجالت کشیدند عشق ،رسیدن به موفقیت ، محبت ،دوستی،تلاش ،پشتکار،ارتباط چندانی و تکبرو غرورومنیت نداره وفقط متعلق به طبقه خاص بودن نیست . اره این بودداستان زندگی خواهرشوهرهایی که زن داداش وخانواده اشونادیده گرفتندامابعدازچندسال متوجه شدند اشتباه کردند.🍃🍃🍃🍃🐚🍃🍃🍃کانال مشاوره خانواده نور ‌ ‌https://eitaa.com/mech53442
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراحل کامل ساخت لانه توسط پسنده در طبیعت،حاصل ۵۷ روز فیلمبرداری مداوم هستش.واقعا زیباست. 🕊 کانال مشاوره خانواده نور ‌ ‌https://eitaa.com/mech53442
قسمت ۲۷ چوب خداصدانداره ‌درزمانهای مختلف ،یکی به علی زنگ می زد وماجرای کشته شدن پدررعناروبه علی گوشزدمی کردومی گفت چطورراحت می خوابی ،تاکی می تونی این رازرومخفی کنی بالاخره یک روزی تاوانشوپس می دی به عدالت خدااعتقادنداری؟این تلفنهاشده بودبلای جون علی ،شبهاکابوس می دیدگاهی اوقات ازخواب بلندمی شد تواتاق راه می رفت هم سیماوهم شیوامتوجه دلشوره هاونگرانی های علی شده بودند اماعلی درپاسخ به،سوال انهاکه چرانگرانی وشبهاکابوس می بینی وبعضی شبهاتواتاق راه می ری چیه؟می گفت چیزمهمی نیست مربوط به کارخونه هست ،علی شبانه روزفکر می کردکه خدایاچه کسی این تلفنهارومی زنه؟ افرادمتعددی به ذهنش خطورکردندازسیماگرفته تاپسرهمسایه که داشته پدررعنارومی برده وتایکی ازکارگراش که اونوتومسیربیابون دیده بود وسلام کرد‌علی گفت توکی هستی گفت علی اقا من کارگرکارخانه شماتوقسمت تولید هستم موقع برگشتن هم یادمه یه،سررفتم کارخونه دونگهبان دم دربودند لباس من خونی بود یکی ازنگهبانهاسوال کرداقا شلوارتون خونی شد وبعددید لاستیک ماشین هم خونیه خوب نگاه کرددید بخشی ازلاشه روباه به چرخ ماشین چسبیده ،به علی گفته اقا کجابودید لاستیک ماشینتون لاشه روباه هستش واین خون،شلوارتون هم مال روباه هست،علی گفت اره خواستم روباه روازخیابون پرت کنم تو کانال ،لباسم خونی شد نگهبان گفت اقااگه عجله ندارین برم شلوارتونوبیارم وماشینوبشورم بعدبرین خونه ،اگه اینجوری برین خانم نگران می شن وبه سادگی باورنمی کنن که شماروباه روزدین نگران میشن . ۵الی ۶تاکارگرهم شیفت عصرتوقسمت شوفاژخانه و تعمیراتاق کنترل مشغول تعمیروسایل،بودند واین صحنه هارودیدند،همه این مواردتوذهن علی مرورمی شد علی به کارخونه رسید وطی چندروزتحت عناوین اینکه می خوام کارگرهای نمونه راانتخاب کنم با حضورمهندسان بخش وسرکارگرها ،به ۱۵ بخش طی ۸روزسرکشی کرد ومهندسان ازهربخش ۴نفررابرای نمونه بودن معرفی کردند وقرارشد این افراد طی یک فرایندباحضورسیماوعلی ومهندسان ناظروتولید وکیفیت و سرکارگرها،اونهایی که بیشترین امتیازرااوردند به علی معرفی شوند وفقط ۱۵نفرانتخاب شوندوبه مدت ۶ماه به انها پاداش داده شودعلی به بهانه اینکه بتونه اونهاروشناسایی کنه بدقت اونهارونگاه می کردتاشاید نشانی ازاونهاپیداکنه برای همین علی به چهره تک تک افرادازنگهبانی تا قسمت تولید، حمل ونقل و ایستگاه نظارت وکنترل کیفیت ،ارزیابی و......‌ نگاه عمیق می کرد چهره،۱۰نفربرایش مشکوک بود وازبایگانی وکارگزینی پرونده این ده نفرراخواست و علی این پرونده های پرسنلی را به منزل برده و سه روزبعد تحویل پرسنلی داد وازیکی ازنفوذیهای خودخواست مواظب حرکات ورفتارها وبرخوردهای این ۱۰نفرباشه وهرهفته به من گزارش بده که اینهاباچه کسانی ارتباط دارندوکجامی،روندوزندگی خصوصی ومیزان درامدانهاواشنایان وبستگان انهاراشناسایی کندوحتی درمحافل ومجالسی که شرکت می کنند ودرجاهای مختلف ازانهاحرف بکش ببین نظرشون راجع به من چیه ،کارگزارعلی پس ازجستجوی فراوان به ۴نفرمشکوک شدوبه علی گفت اینهاحرکاتشان وعملکردشان درکارخانه عادی نیست وحتی احتمال تخریب عمدی کارخونه ممکنه کاریکی ازاونهاباشه . ‌ادامه دارد.... ‌پایان قسمت ۲۷چوب خداصداندارد. ‌ ‌کانال مشاوره خانواده نور ‌ ‌https://eitaa.com/mech53442
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنج شنبه تون پراز عشق و امید.... امیدوارم خداوند برای امروزتون اتفاقهای خوب و نیک رقم بزنه و حال دلتون مثل گل تازه و با طراوت باشه😍 💖کانال مشاوره خانواده نور 💖 https://eitaa.com/mech53442
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️خــــيلي مهـم⛔️ آقایون محترم اگر همسرتون از اعضای خانوادتون گله کرد بزارید به پای درد و دلش با شما و مقابلش جبهه نگیرید. برید سراغ حل این موضوع. 👈اول خوب به حرفاش گوش بدین و ارومش کنید و حالا بشینید به فکر حل موضوع بیفتید .!!! ببینید مقصر شما هستید؟؟؟؟؟🤔 بله اقای محترم شاید مقصر خودتون هستید آیا اجازه دادین کسی جدا از خانواده دونفره شما پاشو از گلیمش درازتر کرده ... و باعث شده دل همسرتون بشکنه و تلخی ش در رابطه شما هم نمایان بشه ؟ شما چند بار در نظر دادن دیگران تو زندگیتون در جمع گفتید هر چی همسرم بخواد و با کسی که همسرتان را ناراحت کرده برخوردکردید جدا از احترام به دیگران باید یاد بگیرید که الویت اول و اخر شما همسر شما هست.وقتی توی جمع چیزی گفتن یا در پشت سر همسرتون فورا حالت دفاع از خانمتون رو بگیرید تا دیگران بفهمن شما مضحکه دست دیگران برای تفریح نیستید. شاید ممکن است دیگری از حسادت رابطه شما به تفریح پرداخته باشد. حتی اگه لازم بود بشینید با اعضای خانوادتون صحبت کنید و گوشزد کنید که خانمتون و( خودتون )از یک رفتاری ناراحت هستید ./ لطفا در این قضیه جدی باشید و پشت همسرتون باشید نه روبه روش 💖کانال مشاوره خانواده نور 💖 https://eitaa.com/mech53442