eitaa logo
💖کانال مشاوره خانواده نور💖
196 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
587 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرروز صبح شروع یک صفحه، از داستــان زنــدگی شمـاست بهتــرینش رو بســـاز ...! ☀️ ☀️ 🍃🌸 کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور 👉
زندگی کن ، بخند عاشق شو . زیرا نفرت ، غم و اندوه فقط علف‌های هرز باغ زندگی تو را آبیاری می‌کنند. 🍃🌸کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور 👉
❤️‍🩹نگذارید لجبازی به عادت تبدیل شود! ❇️جر و بحث و و اختلاف نظرهای آن ها باعث می شود که گاهی در گفت‌وگو با یکدیگر جانب انصاف را رعایت نکنند. کمبود ، نداشتن خودباوری و احساس شکست باعث لجباز شدن افراد می‌شود. گاهی لحن صحبت زن یا شوهرها باعث می شود که همسرشان کند. 💠بنابراین ها باید در گفتار و رفتارشان دقت لازم را داشته باشند و ببینند چه عمل یا رفتارهایی باعث واکنش همسرشان به صورت لجبازی می شود و سعی کنند از آن عمل ها پرهیز کنند. 💠 مراقب باشید لجبازی در شما و یا همسرتان تبدیل به عادت نشود، که هر بار بخواهید با لجبازی به خواسته‌ی خود برسید. 💠 گاهی اوقات همسر شما لجبازی می کند، فقط برای این که احساس می کند شما خود را از او بالاتر و فهمیده‌تر می دانید. 💠بنابراین اگر احساس کردید که لجبازی همسر شما به این دلیل است، در رفتار و لحن خود با همسرتان تجدید نظر کنید، طوری که او بداند شما اصلا چنین قصدی را ندارید. 🍃🌸کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور👉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 گاهی بین زن و شوهر سر قضیه‌ای می‌شود و زن یا مرد به همسرش می‌گوید: "مطمئنم فلان مطلب را به من " و همسرش نیز با عصبانیت می‌گوید: "گفتم!" و سر همین قضیه، بگو مگو و مشاجره‌ی سختی رخ می‌دهد. 💠 پیشنهاد می‌شود با یک تغییر جزئی در خود از ایجاد مشاجره و تشدید شدن ناراحتی و عصبانیّت یکدیگر‌ جلوگیری کنید! مثلاً به همسرتان بگویید: "اگر فلان مطلب را گفتی شرمنده من ." یعنی کلمه‌ی "شرمنده نشنیدم" را بجای کلمه "نگفتی" به کار ببرید تا همسرتان نشده و فضای زندگی متشنّج نگردد. 🍃🌸کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور 👉
♦️خيلی وقت ها ديگران می‌توانند خوب و صميمی کنند اگر دیگران بگذارند😳 🚨سه سال از زندگي زوج جوان ميگذرد عمه ميگويد: "چطور قابلمه هايت اينقدر زود خش برداشته؟!" بعدا زنش را توبيخ می‌کند که چرا مادرت برایت جنس خوب نخريده ؟!😒 🚨يکی به شوهر می‌گويد: چطور اينهمه مدت با اخلاق تند همسرت ساخته ای؟! شوهر پس از شنيدن اين سوال زنش را تحمل نمی‌کند و کارش با او به و مرافعه می‌کشد. 🚨دوست به زن می‌گويند چقدر شوهرت شب‌ها دير به خانه می آيد؟! سرش کجا گرمه؟!! زن پاپيچ شوهر می‌شود و شکاکانه می پرسد اين وقت شب کجا بودي؟! و اين شکاکيت کاذب همچون پتکی اعصاب و روان خانواده را له می‌کند. ⬅️ بياييد اينقدر از هم سوال نپرسيم, حرف اضافه نزنيم، توصيه‌های شخصی نکنيم❌ نپرسيم همسرت کو؟ چرا تنها آمده ايی؟ اين مانتو را چند سال قبل خريدی؟ شوهرت چقدر حقوق می گيرد؟ دستپخت همسرت خوب است يا نه؟ پدر زنت چند ميليون جهيزيه داد؟ خانه تان چند متر است؟ ⛔️حرف اضافه، زندگی ديگران را خراب می کند. پس حواسمان را جمع کنيم که کم، درست و به موقع حرف بزنيم. واقعا خیلی چیزها به ما مربوط نیست. 🍃🌸کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور👉
🚨آقایون و خانم‌ها بدانید... 🔸 شما هرقدر هم که محرم رازتان باشد و منطقی بتواند به موضوعات نگاه کند، باز هم «مادر» شماست؛ پس اگر مشکلی با همسرتان دارید و از چیزی هستید، آنها را به او نگویید و مراقب وجهه همسرتان به عنوان و یا باشید؛ ⬅️ چراکه شما و همسرتان بعد از حل شدن مشکل، آشتی می‌کنید و خیلی زود فراموش می‌کنید اما مادرتان نمی‌تواند فراموش کند و این مسائل در نوع نگاه او به همسر شما اثر ماندگار خواهد گذاشت. 🍃🌸کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور👉
بیا زندگی کنیم! خورشید روزی دو بار طلوع نمیکند، ما هم دو بار به دنیا نمی‌آییم. هر چه زودتر به آنچه از زندگی‌ات باقی مانده بچسب. کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. اگر نتوانید مهارت لذت بردن از هر آنچه را که در زندگی دارید، در خودتان ایجاد کنید؛ مطمئن باشید با بیشتر به‌دست‌آوردنِ  هر چیز، هرگز خوشحال‌تر نخواهید شد... 🍃 🌱🌱🌱 کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور
­­ یکی از بزرگترین مشکلات زوجین نداشتن مهارت ارتباطی و کلامی هست. اکثر زن و شوهرها بلد نیستن چجوری با هم حرف بزنن مثلا شما میتونید بجاي اينكه به همسرتون بگید "من مخالفم" بگید: ممكنه حرف شما درست باشه، اما من نظر ديگه ایی دارم اين طرز صحبت بيشتر روي همسر شما تاثير میذاره و اونو ترغیب میکنه به نظر شما توجه بیشتری کنه مهارت کلامی و طریقه ارتباط موثر تاثیر بسیاری در روابط شما دارد. کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور ‌https://eitaa.com/mech53442
قسمت ششم ،چوب خداصدانداره ، ‌‌ حسین دیگه،دکترشده بود ودنبال تخصص بود مریم هم هرروزکه می گذشت درسخوانترمی شد واعتقادش به خداواسلام بیشترمی شد ازطرفی تحت تاثیرحسبن بودرفتارهااوگفتارهای حسین روش تاثیرزیادی داشت سعی می کردنظرحسین روبه خودش جلب کنه چون حسین ازهرنظرموجه موجه بودیه رفت پیش مادرش وبه مادرش گفت اگریکی بخوادبه خواستگاری من بیادنظرت چیه؟مادرش گفت تاببینم کی هست که دل دخترمنوبرده مریم گفت مامان اگه بگم قبول می کنی؟گفت بگوتاببیتم این آدم خوشبخت کیه که اومده سراغ دخترزیبای من!!وقتی اسم حسین رو به مادرش گفت مادرش بشدت عصبانی شدوگفترحتی دیگه یک کلمه ازاونهاحرف نزن توقدرخودتونمی دونی وجایگاه خودتوتشخیص نمی دی سپس شوهرش علی روصدازدوداستان ازدواج حسین ومریم رابه علی گفت علی هم،بشدت مخالفت کرد،وعلی هم گفت اینهادربرابر ماصفرهستند توباید بایکی ازدواج کنی که ثروتمندباشه وقدرومنزلت داشته باشه وبه زندگی مابخوره، من چندتاکارخانه دارم ،باغ دارم،زمین دارم،چنددستگاه ویلای شمال دارم،حداقل ۸۰باب مغازه دارم توبری زن پسرسهراب بشی که بزور ۶دستگاه خونه دارن و دوسه باب مغازه ،محاله قبول کنم،مریم به احترام اونهاسکوت کردودیگه چیزی نگفت هرچندحسین این حرفهاروازطرف مریم،شنید وبشدت ناراحت شد اماپدرومادرحسبن دلداریش دادندوگفتند صبورباش اگرقراره قسمت تومریم باشه خداخودش درست می کنه اماحسین برای احترام به پدرومادرش وبنابه تقاضای پدرش سهراب ومادرش برای عیادت وویزیت به علی سرمی زد حسین تخصص قبول،شد بعدمدتی حال علی بهترشد وبه کارخانه وکارهاش رسیدگی می کرد یک روزبراش خبراوزدندپسرت وعروست وپدرخانمش درحالیکه داشتندبه،سمت کردستان می رفتندبایه تریلی برخوردکردند عروست وپدرش کشته شدن وپسرت فلج شده ......ادامه دارد ‌ ‌ ، ‌ ‌ ‌ قسمت ششم چوب خداصدانداره ‌ ‌کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور ‌ ،،‌ ‌ ‌ ‌https://eitaa.com/mech53442
❤️🦋❤️ ❌ آقای عزیز به خانومت بی‌توجه نباش 🤬 ❣بی توجهی به همسر بیشتر از کتک و آزار فیزیکی یک زن را رنج می‌دهد! اگر میخواهید همسرتان را طوری از خودتان برانید و سرد کنید که دیگر به سختی به حالت اولیه برنگردد، به او بی توجهی کنید. 👈 پس با بی‌توجهی او را نسبت به خود دلسرد نکنید و وقتی در منزل هستید زمان بیشتری را با او سپری کنید... ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍ کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور ‌ ‌https://eitaa.com/mech53442
قسمت هفتم چوب خداصدانداره ‌ ‌ مریم قضیه تصادف روبه حسین میگه،علی رغم ناراحتی حسین ازعلی،بازهم حسین وپدرومادرش بخاطرمریم به خونه علی میرن می بینن مادرکمال تمام سروصورت خودشوخونین ومالین کرده وعلی هم وضعش بهتراززنش شیوانیست خلاصه هردورودلداری می دن وسهراب وعلی به سمت کردستان حرکت می کنندمادرش پیش شیواومریم می مونه تابه اونادلداری بده وکارهاشونودرحدتوان انجام بده ویااگرحال شیوابهم خوردبه حسین اطلاع بده وبهش کمک کنند ،خلاصه بادوندگی سهراب ،جنازه پدرخانم وهمسر کمال روعلی وسهراب تحویل گرفتندو کمال روهم به خونه اوردندومراسم دفن وکفنشون روانجام دادندوحال کمال تایه مدتی اصلا خوب نبودبعداعلی متوجه شد پدرخانم کمال کینه ازعلی بدل داشت وکلاهی که علی سرپدرخانم کمال اورده بود اونم به تلافی کمال رومعتادکرده بودتواین فاصله کمال هم عاشق دخترسرکارگروشون میشه پدرخانم هم درمقابل عمل انجام شده قرارگرفت وبه ناچارباازدواج این دونفرموافقت می کنه دختره هم زیبابودوهم کارشناس ارشد علوم ازمایشگاهی ،دختره هم مثل کمال معتادمیشه وخلاصه کل خانواده نابودمیشن ،پدرکمال برای اینکه بتونه به بچه اش رسیدگی کنه یه کارگرویه پرستارمی گیره تابه کمال رسید گی کامل بشه اگرموادش دیرمی شدزمین وزمان رابه هم می دوخت بعدازمدتی علی دید زندگی اینجوری نمیشه ،بایدزن بگیره وباید به کارخانه اش هم رسیدگی کنه وهم اززندگی لذت ببره کمال هم اون اتفاق روداشت فراموش می کردولی اعتیادروکنارنمی گذاشت علی دوسه جابرادیدن زنهارفت اون شرایطی که اوداشت وانتظاراتی که داشت نظرشوجلب نمی کرداماتواین فاصله ،همون زن همسایه که،شوهرش معتادبوده ،ازشوهرش طلاق می گیره وخونه روبابت مهریه حساب می کنه وشوهرشوبیرون می کنه اون زنه چون چندسال کوچیکترازعلی،بود وادم زرنگی هم،بود وکاربلدبودهمیشه به خونه علی سرمی زدوبه عنوان کمک به شیواوبابهانه های مختلف به خونه اونامی امدوکاراشونوانجام می دادوبعدازمدتی سعی می کردزمانهایی بیادخونه شیواکه علی توخونه بودوسعی می کردبه گونه ای رفتارکنه که نظرعلی روهم جلب کنه،وحتی کارهای شخصی علی روهم انجام میداد لباسهاشو می شست واتومی زد مریم همیشه،سعی می کرددرسشوبخونه وعلی ازمریم خواسته بودفقط به درسش برسه کاری به شیواوکمال وکارمنرل نداشته باشه مریم هم باقوت درسهاشو می خونداما یواش یواش سیما سعی می کردبه گونه ای حرکت یارفتارکنه که علی روتحریک کنه وعلی هم بعدازمدتی تحت تاثیرش قرارگرفت وبانگاه خریداربه به سیمانگاه کردودید مناسب خودش هست وبالاخره مدتی باهم صحبت کردندچون سیماهم زن زیبابودوهم چندسال کوچیکترازعلی بودوهم سرحال بود و هم زندگی کردن وشوهرداری روخوب بلد بود علی روجذب کردوقرارازدواج گذاشتند............. ‌ قسمت هفتم چوب خداصدانداره ‌ ‌کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ https://eitaa.com/mech53442 ‌ ‌ ، ‌
💌امام علی علیه السلام: انْ سَمَتْ هِمَّتُک لِاِصْلَاحِ النَّاسِ فَابْدَأ بِنَفْسِک فَاِنَّ تَعاطِیک صَلَاحَ غَیرِک وَ اَنْتَ فَاسِدٌ اَکبَرُ الْعَیبِ ؛ اگر همّت والای اصلاح مردم را در سر داری، از خودت آغاز کن؛ زیرا پرداختن تو به اصلاح دیگران درحالی که خود فاسد باشی بزرگترین عیب است. 📕 غررالحکم / حدیث 3749 کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور ‌https://eitaa.com/mech53442
قسمت هشتم چوب خداصدانداره ‌ چون سیما طی چندماهی که بیشترساعتهاشوتوخونه علی بودبانقاط ضعف وقوت بچه هاش آشناشده بودوازطرفی متوجه شد که علی ازچه رفتارهایی خوشش میادوازچه رفتارهایی بدش میاد وچه غذاهایی رابیشتردوست داردوچه غذاهایی رونمی خوره وچون آشپزماهری هم بودسعی می کرددرعین اینکه خونه آشپزهم داشت بامهارت وزیرکی خاصی مدیریت منزل علی رابدست گرفت ومحبت بسیارزیادی به شیوامی کردبه گونه ای برخوردمی کردکه ذره ای شیواوکمال بهش شک نکننداماوقتی به علی می رسید برای علی عشوه می آمدطوری که که اگریک روزسیما یکی دوساعت دیرمی امدخونه علی بهش زنگ می زدکه زودتربیاد. ازآنطرف چون می ترسید شوهر سابقش بچه هاشو ببره بفروشه یاازاونهابه عنوان فروشنده استفاده کنه برای مادرش ودوتابچه اش توشهرستان نیشابورخونه می گیره تااونابدورازچشم شوهرمعتادش زندگی کنندوهچچ ادرسی هم به اونداد هرچندکه پولی هم به،شوهرسابقش دادتابه موادش برسه که سرپرستی بچه هابا سیماباشه وپدربچه ها به بچه هاکاری نداشته باشه هرچندوقت،یکبارسیما برای دیدن بچه هابه نیشابورمی رفت وهزینه زندگیشونو بطورمرتب می فرستادهرچندبرادرسیماهم به پیشنهادسیمایه خونه تونیشابورگرفت تامواظب بچه هاش ومادرشون باشه وکم وکسریهاشونوبه،سیمابگه ،ضمن اینکه برادرسیما،محسن مغازه داربودوباپول سیما مغازه،بازکرده بود خیال سیماازبابت بچه هاراحت،بودموقعی که باشوهرسابق معتادش زندگی می کردپ لهای سوهرشو هم برمی داست به مدت چندسال شوهرسابقش درامدخوبی داشت بعدچندسال معتادشد ،علی اصرارداشت هرچه زودترباسیماازدواج کنه ،اماسیمادوست داشت علی روتشنه کنه وشیواوکمال هم اونوکامل بپذیرن، گاهی براشون خریدمی کردوطوری شدکه یه آشپزروبیرون کردندویه آشپزوسیمابه کارهای پخت وپزوشست وشو وکارهای خونه وشیواوکمال وعلی می رسیدن ، تادیروقت خونه علی بود و رختخواب شیواروهم پهن می کردبه کمال هم توجه می کردوسرآخرسراغ علی می،رفت وباسیاست طنازی باعلی برخوردمی کرد تا بتونه بعدابانقشه ای حساب شده به خواسته هاش برسه ،بعدازانجام این کارهابه خونه خودش می رفت وبایه خواهرش که چندسال ازش بزرگتربود باهم زندگی می کردن که تنهابودشوهرش ولش کرده بودچونازابود وقیافه خوبی،نداشت وکسی هم حاضرنبود باهاش ازدواج کنه ،براهمین،باخواهرش زندگی می کردوسیما خرجشومی داد،شیواوقتی دید سیماخیلی به همه رسیدگی می کنه وحتی بیشترازخواهراش بهش توجه داره خیلی راضی بود وکارهای کمال وعلی روهم انجام میده پول بهش می دادن تاخرید کنه ،ریالی خیانت نمی کردچندباراونوامتحان کردندتاببینند اهل کلک هست،یانه ،ولی اوبازیرکی خاصی تمام وسایلی راکه می خرید فاکتورمی گرفت علی دید که حساب ‌کتابهاش هم دقیقه ،اروم اروم کارهای مالی کارخانه روباکمک سیما بررسی می کردند ازگاوصندوق ودلارهاوسکه هاوجواهرات علی هم کاملا سردراورده بودازچکهاوسفته ها، بدهکارهاوازطبکارها ،اجاره های مغازه ها،درامدهای زمین علی هم،سردراورده بودیک شب خانواده شیوااومدن خونه علی وازعلی تقاضاکردند کمال وشیواروباخودشون به مدت ده روزمشهدببرن سیمابامحبت ظاهری خاصی وسایل هردوی اونهاروجمع کرد وصبح زود سیماازخواب،بیدارشد وهردوروبدرقه کرد.....‌.........‌.‌...‌‌‌‌‌..........‌......................پایان قسمت هشتم چوب خداصدانداره ‌ ‌ ‌ ‌ ‌کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور
فصل چهارم با هم مشکل را برطرف کنید چگونه با نوجوانان صحبت کنیم تا گوش دهند و چگونه گوش دهیم تا نوجوانان صحبت کنند؟ نویسنده آدل فابر و الین مازلیش 🌱🌱🌱🌱🌱 ✨ گام چهارم همه نظریات را بنویسید. (احمقانه یا عاقلانه) بدون ارزیابی نظریات - وقتی از کنار اتاقم رد می‌شوی بینی‌ات را بگیر بوی تا بوی بد به مشامت نرسد. - یک یخچال مخصوص خودم برایم بخر. - قفسه‌های بیشتری برای جا دادن وسایلم به من بده. - یک کتابخانه دست دوم برایم بخر. - با دور ریختن وسایلی که احتیاج نداری فضای بیشتری برای خودت مهیا کن. - اجازه بده وسایل‌ها را در کمد تو بگذارم. ✨گام پنجم فهرستتان را مرور کنید.  ببینید روی کدام نظریه ها با هم توافق دارید و چطور می‌توانید آنها را عملی سازید. _ دوست ندارم هر وقت کنار اتاقت رد می شوم، دماغم را بگیرم. - این کمک بزرگی خواهد بود اگر فضای بیشتری داشته باشم. - اگر قفسه های جدیدی به تو بدهم و هر آنچه را نیاز نداری، دور بریزی ، فضای بیشتری به دست خواهی آورد. - قبول، اما یک کتابخانه برایم میخری؟ - اگر خیال می‌کنی به آن نیاز داری، همین آخر هفته می‌توانیم دنبالش بگردیم. - بله به آن نیاز دارم. ✨✨✨✨ وقتی والدین وقتی در نظر گرفتند تا با نوجوانشان همراه شوند و مهارت‌های حل مشکل جدید را امتحان کنند بینش‌های جدیدی به دست آوردند. حل مشکل می‌تواند به شما کمک کند تا از آنچه در حال رخ دادن است آگاه شوید وقتی شما رویکرد حل مشکل را با نوجوانانتان به کار می‌برید، احتمال بیشتری هست که آنها هم از همین رویکرد با شما استفاده کنند. شنیدم که پسرم تلفنی با دوستش درباره رفتن به کنسرت موسیقی صحبت می‌کرد وقتی گوشی را گذاشت گفت: پدر من جدی باید با شما صحبت کنم! به خودم گفتم دوباره همان جر و بحث‌های قدیمی . پسرم گفت تو هرگز اجازه نمی‌دهی من جایی بروم ، هیچ اتفاق وحشتناکی قرار نیست بیفتد. اما در کمال تعجبم گفت: پدر، دوستم از من خواسته شب شنبه به یک کنسرت موسیقی برویم. این کنسرت در شهر برگزار می‌شود، اما قبل از اینکه چیزی بگویید من می‌خواهم همه اعتراض‌های شما را بشنوم همه دلایلی که نمی‌خواهید من به کنسرت بروم من آنها را خواهم نوشت، این همان روشی است که هفته قبل با من کردی! من فهرستی بلند بالا برای او داشتم به او گفتم که درباره بیرون ماندن دو پسر ۱۵ ساله در شب و تنها ایستادن در ایستگاه اتوبوس نگرانم، من درباره انواع مواد مخدری که در اطراف این کنسرت رد و بدل می‌شود نگرانم من درباره جیب برها و دزدانی که به دنبال هدف‌های ساده می‌گردند نگرانم درباره آسیب‌هایی که بچه‌ها در بین جمعیت می‌بینند نگرانم!وقتی حرفم تمام شد، او به یادداشت‌هایش نگاهی انداخت و همه نگرانی‌هایم را مد نظر قرار داد و گفت مواظب است که با دوستش همراه با اشخاص دیگر در ایستگاه اتوبوس بایستند تا تنها نباشند. او گفت: کیف پولش را در جیب داخلی ژاکتش می‌گذارد و زیپ ژاکتش را می‌بندد،  اینکه او و دوستانش اهل مواد مخدر نیستند و اینکه او ابله نیست که تحت تاثیر کلمات نادرست و بی‌محتوا قرار بگیرد. من به حدی تحت تاثیر حرف‌هایش قرار گرفتم که با رفتنش موافقت کردم اما چند شرط گذاشتم اینکه به جای اینکه پسرها خودشان سوار اتوبوس شوند ، من و مادردوستش آنها را به کنسرت می‌بردیم و سپس به سینما می‌رفتیم و بعد از کنسرت به دنبالشان می‌رفتیم ، گفتم اگر از این برنامه راضی هستی برو و بلیط کنسرت را تهیه کن. پسرم از من تشکر کرد و من نیز برای اینکه به طور جدی به نگرانی‌هایم توجه کرد تشکر کردم به او گفتم روشی که او در پیش گرفت به من کمک کرد درباره مسائل بهتر فکر کنم. ✨✨✨✨✨✨✨ کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور ‌https://eitaa.com/mech53442
*💎عوارض صبحانه نخوردن در دانش آموزان* 🔹 کاهش تمرکز و عملکرد تحصیلی 🔹 کاهش قدرت تفکر و خلاقیت 🔹 کاهش مقاومت در برابر بیماری‌ها 🔹 اختلالات خلقی و روحی 🔹 کاهش انرژی و خستگی 🔹 تأثیرات منفی بر روابط اجتماعی 🔹 افزایش خطر اضطراب و استرس کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور ‌https://eitaa.com/mech53442
بابام رفته بود شیرینی بخره ولی دست خالی برگشت همزمان با رسیدن بابام، مهمونامون هم رسیدن و یه بسته شیرینی برامون آورده بودن مامانم که فکر کرده بود شیرینی رو بابام خریده، چید تو ظرف و آورد تعارف کرد به مهمونا! حالا هی میگه تورو خدا ببخشید ما هیچ وقت از این شیرینی آشغالیا نمیخریدیم😑😂 یعنی له شدنا😆😆😆 طرفی که شیرینی خریده بودشیرینی رونمک می دید چنگال روقاشق ،سراخراونوباآمبولانس بردن دکتر😄😃😀
قسمت نهم چوب خداصدانداره ، ‌ ‌سیماپس ازرفتن شیواوکمال ،می خواست بره خونه خودش که علی بهش میگه نمی خوای بیایی کارهای منوانجام،بدی سیمابا طنازی خاصی میگه من وشماچه نسبتی باهم،داریم بیام توخونه توکه نه زنت هست ونه پسرت ‌علی خندید وگفت جدی جدی می خوای بری نمی آیی کاراموانجام بدی ، سیمادوباره حرفاشوتکرارکرد .علی کمی ناراحت شد اماسریع رفت توخونه خودش یک ساعتی توخونه بودبعدرفت سمت کارخانه وقتی رسیدبه کارخانه زنگ زدبه،سیماگفت این چه حرفی بودکه گفتی سیماگفت وقتی شماداشتی صحبت می کردی ،کارگرخونه شما داشت به حرفهای ماگوش می کرد .علی به زرنگی وحواس جمعیش آفرین گفت ،کا رگره جاسوس شیوابود شب که شیوارنگ می زنه کارگره داستان صحبت کردن سیماو علی،روبه،شیوامیگه شیوادیگه کاملا به سیمااطمینان پیدامی کنه. اماسیماوعلی،ارتباطات خاص خودشونوداشتندوعلی ،سیماروصیغه کرده بود وارتباطاتی مثل بقیه،زن،وشوهرهاباهم داشتنداماسیماوعلی هردوپنهان کاری می کردندبعدیک روزسیماهم به،سمت نیشابورحرکت می کنه تابچه هاشوببینه وهم به،شیوابفهمونه که درنبودش اصلا تمایلی به رفتن خونه اونارونداره واین مساله رو کارگرزن خونه علی می فهمه وبه،شیوامیگه، سیماهم رفت نیشابور،شیواخیلی خوشحال وراضی بوداماعلی به هوای ماموریت به تهران ،راهی اصفهان میشه وبه،سیماهم میگه بیااصفهان اونها۵روزتواصفهان باهم می مونند وسیمابه سمت نیشابورحرکت می کنه وعلی درتهران می مونه وازتهران،باشیواصحبت می کنه تاشیوابدونه که علی تهرانه وسیماهم ازنیشابورباشیواصحبت می کنه که مثلا بگه من نیشابورهستم وازاونهادعوت می کنه که به نیشابوربیان اماشیواقبول نمی کنه ،فردابه،سمت مازندران حرکت می کنند،وسیماهم دوروزبعد به مازندران میاد به محض آمدن میادخونه شیوا وباهاش روبوسی می کنه و شروع می کنه به کارهای روزمره و شستن وپختن و.......،شیوادیگه بانبودن اون ناراحت می شد به کمال هم رسیدگی می کرد یه روزشیوارومی برن دکتردکترمیگه وضع جسمانی شیواخیلی بدترشده ومیزان تحرکش کمترشده وهم احساس،دردمی کردوهم توانایی حرکت کردن رانداشت فقط باویلچرکارهای ضروریشوانجام می دا رفتن روی ویلچرهم بسختی انجام می گرفت. روزبروزهم لاغرترمی شد وهم ضعیف تروغصه هاش بیشترمی شد ازانطرف اعتیاد،کمال هم،بیشترمی شد چون دردبیشتری داشت بناچارمصرفش هم بالاتررفته بود واگردیرموادبه کمال می رسید دروپنجره وشیشه ووسایل خردمی شد ویادادوبیدادراه می انداخت ،علی وسیمابه به بهانه های مختلف باهم بیرون می رفتند وشیوااصلا،به سیماشک نمی کردوانهاباهم مثل زن وشوهرشده بودند.لباسهایی که سیمامی پوشید مثل سابق نبودوبالباس راحتی توخونه علی می گشت اوایل شیوادقت نمی کردیواش یواش دقتش بیشترشد ومتوجه شد سیمارفتارش وحرکاتش عوض شده ........‌‌‌‌ ‌پایان،قسمت نهم چوب خداصدانداره ‌کانال مشاوره ور‌وان شناسی منتظران نور ‌ ‌ https://eitaa.com/mech53442
تازگیا مد شده همه میگن: (میخوایم آدم‌های سمی زندگیمون رو کنار بذاریم) ولی هیچکس نمیگه: (میخوام روی خودم کار کنم تا آدم بهتری باشم) همه به شکل نارسیستی تصور میکنن بهترینن و بقیه مقصر و گناهکار...! شاید خودت آدم سمی دیگرانی، روی خودت کار کن. کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور https://eitaa.com/mech53442 🍂
قسمت دهم چوب خداصدانداره ‌شیوادیگه مثل سابق توان حرکت وصحبت رانداشت وداروی زیادی هم می خوردبه سیمامیگه بین تووعلی چیزی هست باهم رابطه دارین؟این حرفوکه زد سبمامثلا قهرمی کنه میذه خونه خودش دویه،روزنمیاد،شیوادیدکه سیمادوسه روزه نیامد.ناراحت شد عذاب وجدان گرفت فرستاددنبال،سیماوعذرخواهی کردکه اشتباه کرده ولی علی وسیماارنتباططات خودشونوداشتند.مربم دخترعلی وشیوافقط له درساش فکرمی کردحسین هم تخصصسش روتمام کرده بود هم استاددانشگاه شده بودوهم عضوهیات علمی وهم مطب داشت ومراجعان زیادی هم داشت دنبال فوق تخصصش بودوفوق تخصق قبول،شد وداشت،دوره رومی گذروند سهراب ورعنااززیبانوه دارشده بودن ، مریم،هم نزدیک،بود دوره پزشکی عمومی روتموم کنه ‌ ‌شیوابه سیمامیگه می تونم یه خداهشی ازت،بکنم،سیمامیگه اگربتونم کاری ازدستم بربیاد من انجام میدم علی دربیرون باسیماقرارمی ذاشتن شبهاباهم بودن شیوافکرمی کردعلی میره دنبال عیاشی ،براهمین به سیمامیگه من چندساله ترومی سناسم امین خونه هستی وهمه چیزخونه مارومی دونی مابه تواعتمادداریم همرمهربونی وهم دلسوزوهم کاربلدهستی ،سیمامیگه منظورت چیه ؟میگه لطفاقبول کن زن علی،بشوکه علی دنبال عیاشی نره ویامعتادنشه ،علی هرچندباموادزیادبیگانه نبودوسایرکثافت کاریهاروانجام میدادوسیماکاملا درجریان بود اماسیمامثلا یه جوری باهاش برخوردکردکه تعجب کرده به،شیواگفت توخواهرمنی چطورمی تونم این کارروبکنم مثلا خجالت کشیدوزودرفت خونه خودش وبه علی تلفن،زد علی خندیدوگفت کورچی می خواددوچشم بینا ،یه روزمثلاازخجالت خونه علی نیامد.شیوافرستاددنبال سیما،واونوآوردندوبه سیماگفت توعزیزمن هستی خواهشاتقاضاموردنکن خلاصه مصلحتی یک هفته کشیدتاراضی بشه ،مریم روهم راضی کردند کمال که موادشوبموقع سیمامی داد وازسیماراضی بود،خلاصه به علی اطلاع،دادن علی قهرکردگفت این حرفاچیه من زن می خوام چیکار کنم حالا خانواده شیواومریم وسهراب ورعنابزورراضیش کردن مثلا تاباسیماازدواج کنه ،شیوابخاطراینکه سیمابرای مریم،مادری کنه وبه،علی رسیدگی کنه دودست،سرویس کامل طلابهش داد ۵۰سکه طلابهش داد ،یه ماشین،به نامش خریدن و یه خونه به نامش سندزدند.......‌.... ‌کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور ‌https://eitaa.com/mech53442
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سلام به زندگى 🌼سلام به عطر دل انگیزمحبت 🍃سلام به معجزه لبخند 🌼سلام به عشق و مهربانی 🍃 ســــلام 🌼به تـو دوست گرامی 🍃صبح زیبا تون بخیر 🎵اگر که خانه به دوشم 🎙مختاباد 🍃🌸کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور
🔴 💠 اگر در سیستم ساختمان اختلال کوچکی رخ دهد برای جلوگیری از آسیب و اختلال مثل برق گرفتگی و یا آتش گرفتن سیمهای داخل ساختمان، برق به کار می‌افتد و موقتاً جریان برق اصلی قطع می‌شود تا برای رفع اختلال در مدار الکتریکی ساختمان اقدام شود. 💠 گاه در زندگی مشترک، بین زن و مرد بگو مگو و کوچکی رخ می‌دهد که ادامه‌ی آن فضای زندگی را بشدّت کرده و ضربات سنگینی بر روح و روان زن و شوهر وارد می‌کند و گاه باعث ایجاد بزرگی خواهد شد. 💠 در این‌گونه مواقع یک فرمول دینی و کارساز که نقش برق را دارد و می‌تواند از آسیب جدّی به زندگی و رابطه زن و شوهر جلوگیری کند و ادامه ندادنِ مشاجره، ترک موقّت مکان در ابتدای مشاجره و یا موضوع گفتگو است درست مثل فیوز برق که جریان الکتریسیته را قطع می‌کند اینجا نیز نیاز به یک قطع ارتباط موقّت است ظاهرِ این رفتار، قطع رابطه با همسر است امّا به نیّت جریان زندگی و روابط آینده و محافظت از حرمت‌هاست و لذا باید در زمانی مناسب و پس از آرام شدن همسر ارتباط گرم و صمیمی را با یکدیگر برقرار نمود و نگذاریم این قطع ارتباط موقّت، طبق میل شیطان تبدیل به و قهر طولانی شود 🍃🌸کانال مشاوره وروان شناسی 👈منتظران نور