🔰🔰
📣توجه توجه
🔹نیاز به گرافیست جهت: طراحی عکس نوشته حرفه ای
🔸مسلط به فتوشاپ
🔸خانم و مذهبی
🔸ترجیحا اصفهانی
🔻افراد واجد شرایط به pv بنده مراجعه کنند
یا
🔻 با شماره ۰۹۰۱۷۶۲۱۳۹۵در واتساپ ارتباط بگیرند.
#رسانه_طلوع
⚜ @mediatoloue
●•🪴☀️•●گاهی وقتها گفتن یه جمله کوتاه مثل "خدایا لطفاً بهم کمک کن"، میتونه زندگیت رو جوری که حتی فکرش رو هم نکنی، تغییر بده ●•🍀🌻•●
#رسانه_طلوع
#انگیزشی
چند تکنیک ایجاد انگیزه🫀🌸
· · • • • ✤ • • • · · 𖧷 · · • • • ✤ • • • · ·
• از قانون 5 ثانیه استفاده کنید •
این قانون میگه اگه انجام کاری واستون سخت و طاقت فرسات خودتونو راضی کنین که فقط 5 دقیقه اون کارو انجام بدین.چون سختترین مرحله از هر کاری مرحله شروع اون کاره بعد از 5 دقیقه شما عملا از این مرحله رد شدین و ادامه کار واستون راحت تر میشه و چه بسا بتونید تا اخر کار هم پیش برید🤘🏼❤️🩹
• برای خودتون جریمه در نظر بگیرید •
قبل از شروع کار به خودتون بگید:اگه تو تایم مشخص کارمو انجام ندادم باید جریمه بشم و اگه جریمه نقدی در نظر بگیرید که چه بهتر🐻🍩
• هر روز بابت داشتههاتون شکرگزاری کنید •
با هر بار سپاسگزاری یک دور تمام جنبه های مثبت زندگیمونو مرور میکنیم و این باعث میشه کلی روحیه و انرژی مثبت در وجودمون شکل بگیره🥂💛
•→💁 @mediatoloue
حیف نون : بیا این سوپو مزه کن !
ﮔﺎﺭﺳﻮﻥ : ﺧﯿﺮﻩ ان شاءالله، ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺍﺭﻩ ؟
حیف نون : ﻓﻘﻂ ﻣﺰﻩ ﮐﻦ
ﮔﺎﺭﺳﻮﻥ : ﺍﮔﻪ ﺳﺮﺩﻩ ﺑﮕﻢ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻦ
حیف نون : ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻮﺍﻫﺶ می کنم ﻓﻘﻂ ﻣﺰﻩ ﮐﻦ
ﮔﺎﺭﺳﻮﻥ : ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻮﺍﻫﺶمی کنم ﺍﮔﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﮕﻮ...
حیف نون : ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﻦ ، ﻣﯿﮕﻢ ﻣﺰﻩ ﮐﻦ . ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺰﻩ ﮐﻦ ، ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻢ ﮔﻮﺵ ﺑﺪﻩ
ﮔﺎﺭﺳﻮﻥ : ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻻﻥ می چشمش ، ﻗﺎﺷﻖ ﮐﺠﺎﺱ ؟
حیف نون : آﻫﺎ !؟ ﻗﺎﺷﻖ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟!
😅😅😅
#رسانه_طلوع😆🎈
⚜ @mediatoloue
مهربانی به کوچیکی و بزرگی نیست
مهربانی وجود میخواهد...
بی دلیل مهربان باشیـــمــــــ؛
مثـــل خـــــدای مهربان ❤️
#حال_خوب
⚜ @mediatoloue
جوانی عاشق دختر عمویش شد❤️
عمویش یکی از رؤسای قبایل عرب بود.
جوان رفت پیش عمو و گفت: عموجان من عاشق دخترت شدهام آمدم برای خواستگاری...💑
عمو گفت: حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است...!
عاشق گفت: عموجان هرچه باشد من میپذیرم🙈
عموگفت: در شهر بدیها (مدینه)
دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو...!!
جوان گفت: عموجان این دشمن تو اسمش چیست...؟!
عمو گفت: اسم زیاد دارد؛
ولی بیشتر او را به نام علیبنابیطالب میشناسند...🌿
جوان عاشق فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدیها شد...🏇
به بالای تپّهی شهر که رسید دید در نخلستانـــ🌴 جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است.
به نزدیک جوان عرب رفت.
+ ای مرد عرب تو علی را میشناسی...؟!
ـــ جوان عرب گفت: تو را با علی چهکار است...؟!
+ آمدهام سرش را برای عمویم که رئیس و بزرگ قبیلهمان است ببرم چون مهر دخترش کرده است...!🎁
ـــ تو حریف علی نمیشوی...!!
+ مگر علی را میشناسی...؟!
ـــ بله من هر روز با او هستم و هر روز او را میبینم..!
+ مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم...؟!🤔
ـــ قدی دارد به اندازهی قد من هیکلی همهیکل من...!
+ خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست...!!
ـــ اول باید بتوانی من را شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم...!!
خب حالا چی برای شکست علی داری...؟!
+ شمشیر و تیر و کمان و سنان...!!⚔🛡
ـــ پس آماده باش..
+ خندهای بلند کرد و گفت: تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی ...؟!
پس آماده باش..
شمشیر را از نیام کشید.🗡
+ اسمت چیست...؟!
ـــ عبدالله...!!
(بندهی خدا) و پرسید نام تو چیست...؟!
+ فتاح و با شمشیر به عبدالله حمله کرد...
عبدالله در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان عاشق را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجـ🔪ـر خود جوان عاشق خواست تا اودور که دید اشک از چشمهای جوان عاشق جاری شد...😭
ـــ چرا گریه میکنی...؟!
+ من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا دارم به دست تو کشته میشوم...😓
مرد عرب ، جوان عاشق را بلند کرد و گفت: بیا با این شمشیر سر مرا ببُر و برای عمویت ببَر...!!
+ مگر تو کی هستی ...؟!
ـــ منم (( اسدالله الغالب علیبن ابیطالب )) که اگر بتوانم دل بندهای از بندگان خدا را شاد کنم؛ حاضرم سر من ،
مِهر دختر عمویت شود..!!!😇
جوان عاشق بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت: من میخواهم از امروز غلام تو شوم یاعلی😍
پس 👈🏽 فتاح شد 👈🏻 قنبر غلام علیبن ابیطالب...
#عاشق