eitaa logo
رسانه الهی
353 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
690 ویدیو
12 فایل
خدایا چنان کن سر انجامِ کار تو خشنود باشی و ما رستگار ارتباط با ما @Doostgharin
مشاهده در ایتا
دانلود
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹خنده نشسته بر لب عترت طاها میلاد امام هادی تهنیت باد🌸🌸 عیدتون مبارک ...🌸🌸🌸🌸🌸 🎤سید مهدی میر داماد 🕌
🔔 در دادگاه قاضی اعلام کرد: این آقا با بیل زنش رو کشته ، به اعدام محکوم میشود😱 یکی بلند شد به متهم گفت: خیلی نامردی،بی همه چیز....😡 قاضی گفت: آقا بشین سرِ جات، به شما چه مربوطه؟ طرف گفت: دوساله همسایشم ،میگم بیل داری ؟میگه نه!😳😳😳😂😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣🤣 🕌
رسانه الهی
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_یازدهم من که تا آن لحظه جرئت فکر کردن به چنین چیزی را نداشتم، با اعتر
...🌲🍃 آن روز آقای حسینی به من قول داد که از طریق سپاه و بسیج دنبال زینب بگردد. در سال های اول جنگ بنزین کوپنی بود و خیلی سخت گیر می آمد. امام جمعه،کوپن بنزین به آقای روستا داد تا ما بتوانیم به راحتی به جاهای مختلف سر بزنیم و دنبال دخترم بگردیم. قبل از هر کاری به خانه برگشتیم می دانستیم که مادرم و شهرام و شهلا منتظر و نگران هستند. آنها هم مثل من از شنیدن خبرهای جدید نگران تر از قبل شدند. مادرم ذکر یا حسین(ع) و یا زینب(ع) و یا علی(ع) از دهنش نمی افتاد. نذر مشکل گشا کرد. مادرم هر چی اصرار کرد که کبری، یک استکان چای بخور. یک تکه نان دهنت بگذار، رنگت مثل گچ سفید شده. من قبول نکردم حس می کردم طنابی دور گردنم به سختی پیچیده شده است. حتی صدا و ناله ام به زور خارج می شد. شهرام هم سوار ماشین آقای روستا شد و برای جست و جو با ما آمد. نمی دانستم به کجا باید سر بزنم. بود و همه جا تعطیل بود. فقط به بیمارستان ها و درمانگاه ها و دوباره به پزشکی قانونی و پایگاه بسیج سر زدیم. وقتی هوا روشن بود، کمتر می ترسیدم. انگار حضور خورشید توی آسمان دلگرمم می کرد. اما به محض اینکه هوا تاریک می شد ، افکار زشت و ترسناک از همه طرف به من هجوم می آورد. از راه رسید و خانواده ی من همچنان در سکوت و انتظار و ترس، دست و پا می زدند. تازه فهمیدم که درد گم کردن عزیز، چقدر سخت است. من معلوم نبود که کجاست. نمی توانستم بنشینم یا بخوابم، به هر طرف نگاه میکردم، سایه زینب را میدیدم. همیشه جانماز و چادرنمازش در اتاق خواب رو به قبله پهن بود.در اتاقی که فرش نداشت و سردترین اتاق خانه ما بود. هیچ کس در آن اتاق نمی خوابید و از آنجا استفاده نمی کرد، آنجا بهترین مکان برای نمازهای طولانی زینب بود. روی سجاده ی زینب افتادم از همان خدایی که زینب عاشقش بود با التماس و گریه خواستم که زینب را تنها نگذارد. مادرم که حال مرا میدید پشت سرم همه جا می آمد و میگفت: کبری مرا سوزاندی، آرام بگیر. آن شب تا صبح خواب به چشمم نیامد. از پشت پنجره به آسمان خیره شده بودم. همه ی زندگی ام از بچگی تا ازدواج، تا به دنیا آمدن بچه ها و جنگ مثل یک فیلم از جلوی چشم هایم می گذشت آن شب فهمیدم که همیشه در زندگی ام رازی وجود داشته، رازی نگفته انگار همه چیز به هم مربوط می شد زندگی و سرنوشت من طوری رقم خورده بود و پیش رفته بود که باید آخرش به اینجا می رسید . آن شب حوصله حرف زدن با هیچ کس را نداشتم، دلم میخواست تنهای تنها باشم خودم و خدا ،باید دوباره زندگی ام را مرور میکرم تا آن راز را پیدا کنم رازی را که میدانستم وجود دارد اما جرات بیانش را نداشتم باید از خودم شروع میکردم من کی هستم؟ از کجا آمده ام ؟پدرو مادرم چه کسانی بودند؟زندگی ام چطور شروع شد و چطور گذشت؟زینب که نیمه ی گمشده ی وجودم بود چطور به اینجا رسید؟اگر به همه ی اینها جواب میدادم شاید می توانستم بفهممم که دخترم کجاست؟ وشاید قدرت پیدا میکردم که آن ترس را از خودم دور کنم و خودم را برای شرایطی بدتر و سخت تردر زندگی آماه کنم. ای خدای بزرگ ای خدای محبوب زینب که همیشه تو را عاشقانه صدا میزد و هیچ چیز را مثل تو دوست نداشت . من مادر زینب هستم. مرا کمک کن تا نترسم ، تا بایستم و تا تحمل کنم. باید از گذشته خیلی خیلی دور شروع کنیم از روزی که به دنیا آمدم. ... 🕌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆🔆🔆🔆 اجازه ندهيد که ضعف يا عدم توانايي در هر کدام از کارها و وظايف اصليتان شما را از پيشرفت باز دارد.🤔 هر چيزي را که ديگران ياد گرفته اند شما هم ميتوانيد يادبگيريد. 👌👌👌 با توکل به خدای مهربان،به پیش 🌸 ✅ 🕌 @mediumelahi
1_390499128.mp3
1.28M
خوانش پیامبر اکرم 5️⃣🔶بخش پنجم خطبه : تاکید بر توجه امت به مسئله امامت همه با هم مبلغ غدیر باشیم✅ 🕌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه الهی
🔹#شرارت_در_جامعه🔹 🔸قسمت دوم پیرو متن قبلی...🖐 امام جواد علیه السلام فرمودند:👇 💛اِیاکَ وَ مصاحِبَة
🔹شرارت در جامعه🔹 🔸قسمت سوم✨ خوب حالا میخوام یه مثال بزنم تا کاملا متوجه شی...😌 🔸همین چند وقت پیش یه خانم مثلا روشنفکر استوری گذاشته بود تو اینستاگرام.... این خانم ظاهر خیلی خوب و صدای لذت بخشی داشت🤤...روسری قشنگی انداخته بود رو سرش و روی یک مبل خیلی زیبا نشسته بود....😍 🔹با همون صدای قشنگش چنان با کلمات بازی می کرد و جمله بندیش به حدی زیبا و به جا بود که من خیلی جالب بدون اینکه اصلا درصدی به عمق حرفش فکر کنم داشتم بهش گوش می‌دادم...😊 🔹تازه وسطاش هم به خودم میگفتم چقدر قشنگ صحبت می‌کنه😇...از آرایه استفاده میکنه...به جا نفس میکشه و به جا سر و دستش رو تکون میده...☺️ اما دفعه بعد که اومدم و دوباره گوش دادم...با دقت...!😎 📛متوجه شدم یک سری موضوعات رو لای صحبتاش جا داده....یعنی در ظاهر حرفاش ایرادی نداشت...اما وقتی نشستم و قشنگ گوش دادم فهمیدم... در عمق صحبتاش مسائل مهمی رو رد کرده و گفته قبول داشتنشون اشتباهه... ♨️مثلا گفته بود که.. خیلی درگیر این حرف ها نشین که حالا ۱۴۰۰ سال پیش چه شده و چه نشده ... یا این شبهه قدیمی رو مطرح کرد که... از هر جهتی که ببینی مخرج مشترک تمام ادیان انسانیته و و و.... ♨️این خانم الان یه حرف اشتباه رو داخل زرورق و کادوپیچ ارائه داده و کاملا در فکر و ذهن جوونی که داره اون صحبت رو گوش میده شبهه ایجاد کرد... ♨️ایشون از همون دسته افرادیه که مثل شمشیر میمونن...😵 اگه بخوای بهشون نزدیک شی و کاملا حرفاشون رو در زندگیت تاثیر بدی چنان ضرری میبینی که شاید خودت بعدا متوجه شی... ✅البته پاسخ به این شبهه سال‌هاست پاسخ داده شده ، دین یک پکیج کامل هست شامل ⬅️1. اعتقادات 2. احکام 3. اخلاق یعنی انسانیت هم قسمتی از دین هست اما برای انجام اون نیاز به دستورالعمل داریم ... برای جواب کامل‌تر حتما تو قسمت بعدی ما رو دنبال کنید🌸❤️🌸 ⏮ادامه دارد... 🕌
🔔 دیشب داشتیم با بابام دور فلکه با موتور دور میزدیم😃 برگشتم گفتم: واااای بابا... چه بوی کبابی🍡🍢 میاد❗️ بابامم غیرتش گل کرد😲 گفت بی خیالِ مصرف بنزین... یه دور دیگه میچرخیم😳😳😳 خیلی دوسم داره😏😏😊😂😂😂😂 🕌