🌸🍃🌸🍃🌸
#موفقیت
هر چه خودتان را بيشتر موظف کنيد که بي وقفه روي يک کار مهم فعاليت کنيد👌 👌👌👌
کارايي شما بيشتروبيشتر ميشود😍
و در نتيجه کار را با کيفيت بالاتر و در زمان کمتري انجام خواهيد داد.✅
#مشاوره
#رسانه_الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
استاد مطهری.apk
10.48M
❇️ «اپلیکیشن جامع
#استاد_مطهری 👆
✅ مطالعه رایگان همه کتب استاد، جستجو در متن و فهرست کتابها / مسابقات #کتابخوانی/ #سخنرانیها / #کتاب های صوتی از آثار استاد / #دورههای_آنلاین سیر مطالعاتی /امکان یادداشت برداری و ...
💐 ویژه هفته بزرگداشت مقام #معلم
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
#انگیزشی
📚#خدا رو چه دیدی شاید شد...😊
دوم راهنمایی یه معلم ریاضی داشتیم تیکه کلامش این بود «خدا رو چه دیدی شاید شد».😊
یادم میاد همون سال یکی از بچه ها تصادف کرد و دیگه نتونست راه بره... دیگه مدرسه هم نیومد.😔
فقط یه بار اومد واسه خداحافظی که شبیه مراسم عزاداری بود.😭
همه گریه می کردیم و حالمون خراب بود. گریه مون وقتی شروع شد که گفت به درک که نمی تونم راه برم، فقط از این ناراحتم که نمی تونم بازیگر بشم. آخه عشق سینما بود. سینما پارادیزو رو صد بار دیده بود. 👀
معلم ریاضی مون وقتی حال ما رو دید اون تیکه کلام معروفش رو به اون رفیقمون گفت...
« خدا رو چه دیدی شاید شد ».😊
وقتی این رو گفت همه ی ما عصبی شدیم چون بیشتر شبیه یه دلداری مزخرف بود برای کسی که هیچ امیدی برای رسیدن به آرزوش نداره.😳
امشب تو پیج رفیقم دیدم که برای نقش اول یه فیلم با موضوع معلولیت انتخاب شده و قرارداد بسته... مثل همون روز تو مدرسه گریه م گرفت.
👈فکر می کنی رسیدن به آرزوت محاله؟!⁉️
«خدا رو چه دیدی شاید شد»
#هفته_معلم
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
رسانه الهی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #ستاره_سهیل #قسمت_هفتادو_پنجم کمی آنطرفتر، فرشته و ملوکخانم ایستاده، در حال گفتو
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
#ستاره_سهیل
#قسمت_هفتادو_ششم
سری تکان داد و چشمان مشکیاش برقی زد.
-بهبه! چه اتاق دلبازی داری.
ستاره نگاهش را به جایی که فرشته دوخته بود، گرداند. اما چیز زیبایی به نظرش نرسید.
نجوا کنان جواب داد:
-کجاش قشنگه؟ عین یه گنجشک تو قفس تنهام. فرشته خونه شما چجوریه؟ خلوته یا شلوغ؟
فرشته لبخندی زد و چشمان بادامیاش کشیدهتر شدند.
-من بیشتر روزا، خونه عزیزمم، برای کنکور میرفتم اونجا، دیگه نمیتونم ازش دل بکنم، ولی خب تقریبا همهاش شلوغه، میان میرن... میان میرن!
-خوشبحالت فکر کنم، هیچ وقت حس تنهایی منو نتونی درک کنی.
فرشته انگشتانش را در هم قلاب کرد و به نقطهای از دستانش که ستاره نفهمید کجاست، دقت کرد.
-بدترین تنهایی اینه که آدم دورش شلوغ باشه و کسی نفهمه چقدر تنهاست!
لحظهای بینشان سکوت برقرار شد.
بعد خیلی سریع فرشته موضوع را عوض کرذ.
-راستی اون کتابی که بهت دادم خوندی؟
-راستشو بگم... نه! فقط چندتا صفحهاشو.
-خب اینکه عالیه!
-اینکه نخوندمش؟
فرشته نیشگون آرامی از گونه ستاره گرفت.
-نخیر، اینکه چندتا صفحه رو خوندی، جنبه مثبتشو ببین.
ستاره فقط به او زل زد.
ستاره، میتونم برم در یخچالو باز کنم یهچیزی برات بیارم بخوری؟ رنگت پریده.
-زحمتت میشه، ببخشید! خیلی همهجا بهم ریخته است، داشتم تمیز میکردم...
نگاهش را روی گچ سفید پایش ثابت کرد.
-که، اینجوی شد.
-نگران نباش، تو خونمون به من میگن، پرستار خانواده.
چادرش را در آورد و خیلی با دقت تا زد. شومیز قشنگ لیمویی که پوشیده بود، به دل ستاره نشست. روسری خاکستری_ طلاییاش را تا زد. بلندی موهای بافتهاش تا زیر کمرش میرسید. شبیه هنرپیشههای هندی بود، بدون روسری و چلدر.
با بیرون رفتن فرشته، نتش را روشن کرد. عکسی از پای گچ گرفتهاش برای مینو فرستاد.
-ببین تو که رفتی، چه بلایی سرم اومد.
دو تیک مشکی واتساپ، آبی شدند، اما خبری از جواب نشد.
وارد شخصی کیان شد؛ آنلاین بود. چندبار تایپ کرد اما پشیمان شد و پاکش کرد.
صدای به هم خوردن ظرفها و جِرجِر پلاستیک زباله را از آشپزخانه شنید، کمی بعد هم صدای فرشته را.
-ستاره، شکر کجا دارین؟
صدایش را بلند کرد.
-نمیدونم ببین تو کشوها نیست. آشپزخونه همیشه دست عفته، خبر ندارم.
-باشه خودم پیدا میکنم.
پیمن صوتی از مینو داشت.
-ستاره چیشدی؟ چه بلایی سرت خودت آوردی؟
ستاره با ناراحتی جواب داد:
-دم پلهها خوردم زمین. حالا بعدا مفصل میگم برات. فعلا که نمیتونم دانشگاه بیام.
-ای وای چقدر بد. عموت اومده؟ چیزی نگفت؟ کاری داری بیام پیشت؟
-نه عموم تو راهه.. ممنون عزیزم، کاری نیست. یکی از اقواممون پیشمه.
حوصله توضیح دادنِ اینکه فرشته چه دوستی با او دارد را نداشت، از طرفی رفتار غیرقابل پیشبینی مینو، همیشه میترساندش، تصمیم گرفت درباره مینو چیزی نگوید.
-فعلا، خیلی خوابم میاد. بای.
صدای باز شدن در هال را شنید؛ کمی خودش را بالا کشید تا از شیار بین پردهها، حیاط را ببیند.
صورت کشیده فرشته، پشت پنجره ظاهر شد.
-با اجازتون این چادر رو از روی بند برداشتم، زبالهها رو گذاشتم دم در.
-وای فرشته! من شرمنده میشم به خدا.
فرشته چشمکی تحویلش داد.
-میخوای شرمنده نشی، خوب استراحت کن.
دوباره صدای ظرف و ظروف از آشپزخانه شنید.
به نظرش آمد، حتی اگر آدم نداند، چه کسی در آشپزخانه مشغول کار است، اما از روی سروصداها حدس زدنش کار سختی نیست.
لطافت صدایی که از آشپزخانه به گوشش میرسید چقدر برایش متفاوت و دوستداشتنی بود.
بنظرش آمد، صدای کار کردن آدمها هم با هم متفاوت است، حتی اگر نداند دقیقا چه کسی در آشپزخانه ظرف میشوید.
از فکری که به ذهنش رسید، خندهاش گرفت، انگار وجود کوتاه مدت فرشته روی فکر کردنش هم اثر گذاشته بود.
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇
@tooba_banoo
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
نوکَر شَبیهِ ما
کِه زیاد است یا #حُسِین (ع)...✋👌
#اربابِ_خوب مِثل تو پِیدا نِمی شَود❤
#السلام_علیک_یااباعبدالله
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
#غسلجمعه
🌺امام صادق (سلام الله عليه)🌺
غسلُ يَومِ الجُمُعَةِ طَهُورٌ و كَفّارَةٌ لِما بَينَهُما مِنَ الذُّنوبِ مِنَ الجُمُعَةِ إلَى الجُمُعَةِ
غسل جمعه، باعث پاكى و
#كفّاره_گناهان، از جمعه تا جمعه است.✅
⏰زمان غسلِ جمعه👇
✍از اذان صبح روز جمعه، تا ظهر روز جمعه✅
«هر چه به اذان ظهر نزدیکتر شود، ثوابش بیشتر است»👌
✍اگر تا اذان ظهر غسل نکردید، بدون نیت ادا و قضا(قربت مطلق) تا غروب آفتاب روز جمعه به جا آورید.🌸
✍اگر در روز جمعه غسل نکردید،
مستحب است از صبح شنبه تا غروب آفتاب شنبه آن را به آورید.👌
👈نیت اداء یا قضا نکنید، بلکه به
#قصد_قربت_مطلق انجام دهید.👌
✍کسی که #میداند و "یقیندارد" در روز #جمعه آب پیدا نمی کند، می تواند روز پنجشنبه غسل جمعه را انجام دهد✅
🔖#نشرمطالبصدقهٔجاریهاست
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 چگونه دل #امام_زمان ارواحنا فداه را بیشتر به خودمان جلب کنیم؟
🎙 حجت الاسلام و المسلمین #عالی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi