گفتم...
از این جا تا #مشهد الرضا (علیه السلام)
چقدر راه است ؟
گفت...
آنقدر که بگویی..!
♥️السَّلامُ عَلَیْكَ یا #علی_بن_موسی_الرضا ❤️
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
افکار ما نیز مانند گوشیهایمان
هر روز به، کمی #شارژ نیاز دارند✅
کمی #تمرکز، #کتاب خواندن و #تفکر،
چیزیست که ما را
در مسیر موفقیت نگه، میدارد...👌
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
♻️#چرخه_معیوب_رونمایی_زنان اینفلوئنسر #اینستاگرامی در رسانهها
🔸 #پیجهای_زرد_اینستاگرامی
وقتی با دکور خانهها🏠 و استایل 👘و نوع بستن روسریشان دل از مخاطبان ربودند❣
📺 رسانههای رسمی ومخصوصا برنامهسازان صدا و سیما هم نسبت به آنان اقبال نشان دادند🙄
🔰 مهمانانی که از بین صفحات پر فالوور و به عنوان⏬
زنان،مادران و خانوادههای موفق!
کارشناسان هنری
وتولیدکنندگان و طراحان لباسهای ایرانی اسلامی انتخاب شدند.😱
◀️به نظر میرسد افرادی که با نمایش بخشی از زندگی خود و یا عرضه زیباییهای شان مشهور شدندودر صدا و سیما حضور یافتند😞 مهرتاییدی بر فعالیت آنان باشدتا👇
🔹مخاطبانشان به این باور برسند که این افراد (سوئیت هوم و حجاب استایل)، بهترین الگوی زندگی آنان هستند.🙈
🔹اینستاگرام به محلی برای رونمایی هویت زنان تبدیل شدهاست.🤔
🔹 یک تصویر متفاوت ومختصر که در آن یک زن زیبا و موفق، مادر و همسری نمونه، بیش از هر چیز سرگرم امور سطحیست. 👀
🔹زنی که در هر صورت یک مصرفکننده است و در اکثر اوقات نیز در کنار اشخاص یا اشیاء دیگری تعریف میشود!🙊
⬅️و تمام وظیفهاش این است که همیشه آرایشکرده، 💄💅زیبا و خوشپوش مقابل دوربین ظاهر شود و چیزی را تبلیغ کند!⚡️
❗️ زنانی که در مسیر عرضه زیباییهای خود به سمت #خود_نمایی و
#مصرف_گرایی رفتهاند😱
و پوششی همراه این خودنمایی انتخاب کرده اند😱
#تلنگرانه
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
#رمان_دختر_شینا 🌹 به یادشهیدحاج #ستار_ابراهیم_هژبر #قسمت_بیست_وهفتم 💞قابلمه غذا را آوردم. گفتم:
#رمان_دختر_شینا
🌹 به یاد شهید
#حاج_ستار_ابراهیم_هژبر
#قسمت_بیست_وهشتم
💞 خم شد و او را بوسید. صدایش را عوض کرد و با لحن بچه گانه ای گفت: «شرمنده تو و مامانی هستم. قول می دهم از این به بعد کنارتان باشم. آقای خمینی دارد می آید. تو و مامان دعا کنید صحیح و سالم بیاید.»بعد بلند شد و به من نگاه کرد و با یک حالتی گفت: «قدم! نفس تو خیر است. تازه از گناه پاک شده ای. برای امام دعا کن به سلامت هواپیمایش بنشیند.»با گریه گفتم: «دلم برایت تنگ می شود. من کی تو را درست و حسابی ببینم...»
چشم هایش سرخ شد گفت: «فکر کردی من دلم برای تو تنگ نمی شود؟! بی انصاف! اگر تو دلت فقط برای من تنگ می شود، من دلم برای دو نفر تنگ می شود.» خم شد و صورتم را بوسید. صورتم خیسِ خیس بود.
💞 چند روز بعد، انگار توی روستا زلزله آمده باشد، همه ریختند توی کوچه ها، میدان وسط ده و روی پشت بام ها. مردم به هم نقل و شیرینی تعارف می کردند. زن ها تنورها را روشن کرده و نان و کماج می پختند. می گفتند: «امام آمده.»
💞در آن لحظات به فکر صمد بودم. می دانستم از همه ما به امام نزدیک تر است. دلم می خواست پرنده ای بودم، پرواز می کردم و می رفتم پیش او و با هم می رفتیم و امام را می دیدیم. توی قایش یکی دو نفر بیشتر تلویزیون نداشتند. مردم ریخته بودند جلوی خانه آن ها. حیاط و کوچه از جمعیت سیاهی می زد. می گفتند: «قرار است تلویزیون فیلم ورود امام و سخنرانی ایشان را پخش کند.» خیلی از پسرهای جوان و مردها همان موقع ماشین گرفتند و رفتند تهران.چند روز بعد، صمد آمد، باخوشحالی تمام. از آن وقتی که وارد خانه شد، شروع کرد به تعریف کردن. می گفت: «از دعای خیر تو بود حتماً. توی آن شلوغی و جمعیت خودم را به امام رساندم. یک پارچه نور است امام. نمی دانی چقدر مهربان است. قدم! باورت می شود امام روی سرم دست کشید. همان وقت با خودم و خدا عهد و پیمان بستم سرباز امام و اسلام شوم. قسم خورده ام گوش به فرمانش باشم. تا آخرین نفس، تا آخرین قطره خونم سربازش هستم. نمی دانی چه جمعیتی آمده بود بهشت زهرا. قدم! انگار کل جمعیت ایران ریخته بود تهران. مردم از خیلی جاها با پای پیاده خودشان را رسانده بودند بهشت زهرا. از شب قبل خیابان ها را جارو کرده بودند، شسته بودند و وسط خیابان ها را با گلدان و شاخه های گل صفا داده بودند. نمی دانی چه عظمت و شکوهی
داشت ورود امام. مرد و زن، پیر و جوان ریخته بودند توی خیابان ها. موتورم را همین طوری گذاشته بودم کنار خیابان. تکیه اش را داده بودم به درخت، بدون قفل و زنجیر. رفته بودم آنجایی که امام قرار بود سخنرانی کند. بعد از سخنرانی امام، موقع برگشتن یک دفعه به یاد موتورم افتادم.
💞 تا رسیدم، دیدم یک نفر می خواهد سوارش شود. به موقع رسیده بودم. همان لحظه به دلم افتاد. اگر برای این مرد کاری انجام دهم، بی اجر و مزد نمی ماند. اگر دیرتر رسیده بودم، موتورم را برده بودند.»
بعد زیپ ساکش را باز کرد و عکس بزرگی را که لوله کرده بود، درآورد. عکس امام بود. عکس را زد روی دیوار اتاق و گفت: «این عکس به زندگی مان برکت می دهد.»
از فردای آن روز، کار صمد شروع شد. می رفت رزن فیلم می آورد و توی مسجد برای مردم پخش می کرد. یک بار فیلم ورود امام و فرار شاه را آورده بود. می خندید و تعریف می کرد وقتی مردم عکس شاه را توی تلویزیون دیدند، می خواستند تلویزیون را بشکنند.
بعد از عید، صمد رفت همدان. یک روز آمد و گفت: «مژده بده قدم. پاسدار شدم. گفتم که سرباز امام می شوم.»
آن طور که می گفت، کارش افتاده بود توی دادگاه انقلاب. شنبه صبح زود می رفت همدان و پنج شنبه عصر می آمد. برای اینکه بدخلقی نکنم، قبل از اینکه اعتراض کنم، می گفت: «اگر بدانی چقدر کار ریخته توی دادگاه. خدا می داند اگر به خاطر تو و خدیجه نبود، این دو روز هم نمی آمدم.»
✍ادامه دارد...
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
هیچڪس بی درد
و غصّه وگرفتاری نیست😳
اما قشنگیش به این
ڪه تو اوج غم لبخند بزنی 😊
و ببینی خدا خیلی بزرگه❣
🌛شبتون لبریز از مهر الهی🌨
#انگیزشی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#توکل کن و #صبور باش‼️
هرچیز در زمان خودش اتفاق می افتد👌🤔
باغبان حتی اگر باغش را غرق آب کند
درختان خارج از فصل خود میوه نمی دهند❗️✅
#انگیزشی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
┄┅═══❁☀❁═══┅┄
لذت آنچه را که امروز داری...❣
با آرزوی آنچه نداری خراب نکن...🙏
روزهایی که می روند🤔
دیگر باز نمی گردند...👀
یک روز بدون #خنده، یک روز تلف شده است...✅
#تلنگرانه
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
┄┅═══❁☀❁═══┅┄
❇️#حجاب_حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها)
🔰در تاريخ گفته شده كه حضرت فاطمه زهرا (س) وقتي ميخواستند به بيرون منزل و نزد پيامبر اكرم (ص) برن، از پوششهاي خاصي، 1⃣مثل جلباب (چادر)
2⃣و برقع (روپوش صورت) استفاده ميكردن؛ (1)
علاوه بر اين، يكي از حوادثي كه نشانگر مقدار حجاب حضرت فاطمه زهرا (س) در بيرون منزل و در مواجهه با نامحرمه، اومدن ايشون به مسجد براي دفاع از قضيه فدك هست.🤔
📃در داستان غم انگيز غصب فدك اومده: وقتي ابوبكر و عمر تصميم گرفتن كه حضرت رو از فدك محروم کنن، ايشون با شكل خاصي از حجاب و پوشش، براي دفاع از حقشون از منزل به مسجد اومدن. ✅
♦️راوي ، شكل خاص حجاب حضرت رو اين گونه توصيف کرده: 👇
🔹لاثت خمارها علي رأسها و اشتملت بجلبابها و اقبلت في لمة من حفدتها و نساء قومها تطأ ذيولها؛ (٢)
🔹حضرت زهرا (س) هنگام خروج از منزل مقنعه را محكم بر سر بستند و جلباب و #چادر را، به گونه اي كه تمام بدن آن حضرت را ميپوشاند و گوشههاي آن به زمين ميرسيد، به تن كردند و به همراه گروهي از نزديكان و زنان قوم خود به سوي مسجد حركت کردند. 👌
🔸این مسئله گوياي اینه كه پوشش بيرون از منزل حضرت
⏪ «خمار» و «جلباب» بوده كه در #قرآن به عنوان حجاب زنان دربيرون منزل و در مواجهه با نامحرم از اون ياد شده.👌
..............
(۱). صدوق، علل الشرايع، ج ۱، ص ۱۶۳: «فتجلببت بجلبابها و تبرقعت ببرقعها و ارادت النبي (ص). »
(٢). طبرسي، الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۸.
.................................
📚منبع حجاب شناسي چالشها و كاوشهاي جديد/ مولف حسين مهدي زاده
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه،مسافر می شود دل 💔
به سوی کربلا پر می گشاید🦋
#شب_جمعہ_و_زیارت_ارباب 💚
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله 💚
#اللهم_ارزقنا_کربلا 🤲
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi