eitaa logo
رسانه الهی
406 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
775 ویدیو
12 فایل
خدایا چنان کن سر انجامِ کار تو خشنود باشی و ما رستگار ارتباط با ما @Doostgharin
مشاهده در ایتا
دانلود
رسانه الهی
#بســـــم_ربِّ_العشـــــــــــــــق #رمان #طـــــعم_سیبــــ #قسمت_سی_و_چهارم: #بخش سوم: هیچی نف
: : من_علی،هانیه کوش؟؟؟؟ علی_دکترا گفتن حالت خوبه فردا مرخص میشی... با نگرانی و بغض گفتم: -علی...به من بگو هانیه کجاست... علی سکوت وحشت ناکی کردو گفت: -کما... رنگم ازم پرید اشکام جاری شد...دوباره گفتم: -کجا؟؟؟ -کما...رفته کما...ضربه خیلی شدید بود... حالم بد شدولو شدم روی تخت...علی نگرانم شده بود... -زهرا...خوبی؟؟؟ -تنهام بذار... -ولی... -خواهش میکنم تنهام بذار... علی نفس عمیقی کشیدو رفت بیرون... +هانیه...دوستم بود...دوستش دارم...چطور...چطور تونست... وای خدای من!! دستمو گذاشتم روی سرم... کما...نه باورم نمیشه! اون باید زنده بمونه... تموم خاطراتمون اومد جلوی چشمم...لحظه ی تولدم...وقتی کادوشو باز کردم وقتی این همه مدت باهم بیرون میرفتیم یا حتی وقتی بهم گفت علی ازدواج کرده... وای خدایا این تفکرات مغزمو میخوره... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 علی_زهرا پاشو کم کم بریم مرخص شدی... -علی هانیه هنوز کماست؟؟؟ -اره... از روی تخت بلند شدم و آماده ی رفتن شدیم... از اتاق رفتیم بیرون... من_علی هانیه کوش... اشک توی چشمای علی جمع شدو منو برد طرف آی سی یو... با دیدم هانیه حالم بد شد...اشکام جاری شد علی منو گرفت... -زهرا...زهرا خواهش میکنم تازه مرخص شدی... -علی...علی من چیکار کنم؟؟؟ -عزیز من هرچی خدا بخواد میشه... فقط دعا کن...فقط دعا... ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نویسنده:📝 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🇮🇷این است🇮🇷 ⚠️بعد از ۴۴ سال تحریم برای به زانو در آوردن ملت ایران ⚠️بعد از هشت سال جنگ برای فرو شکستن ایران ⚠️بعد از به خط کردن هزاران کانال دروغ پراکن ماهواره ای و مجازی علیه انقلاب و چهره های شاخص انقلابی با هدف شکستن پشتوانه مردمی انقلاب ⚠️ بعد از چهار فتنه ی پیچیده و جنگ های ترکیبی سالهای ۷۸ ، ۸۸، ۹۷ و ۱۴۰۱ علیه جمهوری اسلامی ایران ⚠️بعد از هجمه ی یکپارچه کشورهای غربی، منافقین، سلطنت طلبان، همجنس گرایان و قرآن سوزان 🇮🇷✌️دیروز مردم ۱۴۰۰ شهر و ۳۸۰۰۰ روستای ایران به خیابان ها آمدند و را به مناسبت سالروز پیروزی انقلاب رقم زدند. ☝️ یعنی همین، یعنی روزی که از آستین یک ملت بزرگ برون می آید و بر صورت اهریمنان عالم چنان سیلی سهمگینی فرو می نشاند که گیج و حیران می شوند.👀👌 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 فقط گفتن، نوشتن، سخنرانی کردن، کلیپ ساختن، همایش گرفتن، کتاب نوشتن و... نیست.👌 بخش مهم جهاد تبیین👇 ، ، و دور نساختن افراد است. در برابر مخالف و پرسشگر است. زیستن با مخالف است تا آنجا که حجت بر ما تمام شود. این (ع) است‌.✅ جهاد تبیین تولید و انتشار محتوا در فضای مجازی نیست. 👌 مطلبی را منتشر کنیم و بعد احساس انجام تکلیف داشته باشیم.🤔 در همین فضای مجازی که افراد از هم دور هستند 👈گاهی تندی تعابیر و کلمات؛ منتقد را به مخالف🧐 و مخالف را به دشمن تبدیل می کند.👊 بدون عنصر صبر، اثرگذاری تبیین کاسته میشود.❌ خیلی از اینها دوستان و برادران و خواهران ما هستند، مغرض و خارجی نیستند، برای مسیر به کمک نیاز دارند همانطور که ما به کمک نیاز داریم✅ رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موج کره ای،بی تی اس،اکسو،بلک پینک.mp3
زمان: حجم: 8.04M
📌 موج کره ای 🇰🇷 💠 جلسه اول 🎧 📎 🎧 بی تی اس(BTS) ، اکسو (EXO) ، بلک پینک ( BLACKPINK) 🔴 میان ، تدریس شده توسط استاد مجید دهبان ادامه دارد... رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 ‏امروز توی یه کوچه بودم اسمش معرفت بود. مسافرم زنگ زد گفت: کجایی؟👀 گفتم من آخر معرفتم. 😂😂😂😂😂 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه الهی
#بســـــم_ربِّ_العشـــــــــــــــق #رمان #طعم_سیبـ #قسمت_سی_و_چهارم: #بخش_چهارم: من_علی،هان
: یک روز دو روز سه روز... روز چهارم دوباره رفتیم بیمارستان خون ریزی خیلی شدید بود... همش دعا میکردیم که زنده بمونه دعا میکردیم و گریه میکردیم... چند دفعه حال من بد شد... نیلوفر و بقیه ی دوستام همش دور من بودن اونام گریه میکردن... خیلی بد بود سرنوشت تلخی بود... روز چهارم دکتر حالتش عوض شده بود انگار توی چهرش نا امیدی بود و این ماها رو نگران تر میکرد... هر دفعه دکتر می اومد ازش سوال میکردیم فقط میگفت دعا کنید... ولی... برای لحظه آخری که پشت شیشه هانیه رو دیدم... دکتر یه پارچه ی سفید کشید روی صورتش... پشت شیشه خشک شدم دکتر اومد بین ما... باحالت خشک و محکم ازش پرسیدم: -دکتر؟؟؟این دفعه هم میگین دعا کنیم؟؟؟ -دکتر دستشو گذاشت روی صورتش و گفت متاسفم... -نه...چرا متاسفی دکتر...بچه ها بیایین دعا کنیم... دیوونه شده بودم حالم بد بود پشت سرهم تند تند حرف میزدم... -چرا بغض کردین پاشین دعا کنیم... علی اومد طرفم منو گرفت: -زهرا بس کن... -علی تو چرا دعا نمیکنی؟؟؟ -زهرا... علی زد زیر گریه و گفت: -زهرا هانیه مرده... -علی این چه حرفیه میزنی...ما هنوز براش دعا نکردیم...چرا اشک میریزی... -زهرا بس کن... زدم زیر گریه...داد میزدم... -اون نباید بمیره...اون باید زنده بمونه... گریه می کردم...بچه ها دورم جمع شده بودن اونام شک می ریختن... علی به زور بلندم کرد و منو برد بیرون... چه سرنوشت تلخی... ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نویسنده:📝 ❣ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi