رسانه الهی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #رمان #ستاره_سهیل #قسمت_چهاردهم -میام عمو جون! نگران نباش. -تا ۱۲ خونه باشیها! -
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
#رمان
#ستاره_سهیل
#قسمت_پانزدهم
ستاره خودش را مشغول بند کیفش کرد. نگاهش را به سمت کیان برگرداند.
-بهنظرت چهجور پسریه؟
مینو متوجه شد که ستاره نمیخواهد در اینمورد حرفی بزند. همانطور که روی صندلی نشسته بود، کمی به راست چرخید. حالت مسخرهای به خودش گرفت. انگشت اشارهاش را روی شقیقهاش جابجا کرد.
-دی.. دی.. دینگ.. ای کیو سان مینو، نظرش اینه که خیلی مهربون و تودلبروست... فرت و فرت هم برای گرلفرندش پول خرج میکنه.. هیی!! از شواهد هم مشخصه که دخترها، براش سرودست میشکنن...
بعد لحنش را تغییر داد.
- جون ستاره یجوری نگات میکردن.. چشمهای شورشون مثل وزغ زده بود بیرون، شک ندارم که چشت کردن...
ستاره از ته دل خندید.
مینو عجب دختری هستی،یه ساعت که با تو باشم، شارژ شارژم... کلی حالم عوض میشه.
بعد برگشت و به کیان خیره شد. در ذهنش خودش را با او در لباس عروسی تصور کرد. مینو دستش را جلوی چشمان خیره ستاره، تکان داد.
-آهای شنل قرمزی! از رو اسب سفید بپر پایین.. دیرهها!!
ستاره که انگار دوباره غصهاش گرفته باشد، با لحن محزونی گفت: «آره بریم!»
موقع بلند شدن از روی صندلی، مینو چشمش به رزهای سفیدی افتاد که کمی آنطرفتر در امتداد میز شام در باغچههای کوچک روییده بود.
-ستاره! میخوای یه گل بذاری تو موهات؟
-چی؟ دیوونه شدی؟
مینو کارد دسته قهوهای را از روی میز برداشت، به طرف گلها رفت. رز سفیدی را که کاملا باز نشده بود، چید.
ستاره با تعجب پرسید: «معلومه داری چکار میکنی؟»
مینو در حالیکه خارهای گل را با کارد جدا میکرد گفت: «یه کار جالب و رمانتیک» بعد سرش را بالا آورد، لبخندی زد و دوباره مشغول کندن خارها شد.
وقتی کارش تمام شد، جلوتر رفت و گل رز را با دقت خاصی گوشه سمت چپ، داخل موهای ستاره گذاشت.
-بهبه! چه جذاب شدی. چشم حسودات کور.
-مینو یعنی چی این کارها؟ بچهبازیه!
-نه عزیز من، چه بچه بازی؟ قراره شما بااین گل از کیان دلبری کنی! همین. بهت میگم بعد چکار کنی که کیان دیگه یه دل نه صد دل عاشقت بشه.. ستاره این روش خیلی جواب میده.. من اینو تو یه فیلم خارجی عاشقانه دیدم.. خیلی اثر داره..
بعد هم قهقههاش بلند شد.
هر دو به سمت کیان راه افتادند، در راه به دلسا برخورد کردند که در حال جوک تعریف کردن برای جمع پسرانهای بود. ستاره جلوتر رفت، با حالت تمسخر به دلسا نگاهی انداخت و گفت: «خداحافظ عزیزم.»
دلسا با تکبر رویش را برگرداند. صدای ستاره را شنید که داشت، او را دلقک خطاب میکرد.
وقتی به کیان رسیدند، او را در حال صحبت با آرش دیدند. ستاره جلوتر رفت، سرفهای نمایشی کرد تا متوجه حضورش شوند. آرش خودش را کمی عقب کشید.
-اِ.. ستاره! داری میری؟
-آره دیگه! دیر شده.
-باشه، برو به سلامت. نگران این دختر دهاتی هم نباش.. مینشونیمش سر جاش.
ستاره سرش را کمی خم کرد، با ناراحتی گفت: «نه بابا، عددی نیست.»
رشتهای از موهای قهوهایاش از کنار رز سفید سر خورد و روی گونهاش افتاد.
کیان لبخندی زد.
-چقدر این گل به صورتت میاد.
ستاره تازه یاد گلی که گوشه موهایش بود، افتاد.
#نویسنده: ف.سادات {طوبی}
❌❌کپی رمان به هر نحو ممنوع!
در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید👇
@tooba_banoo
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب، پیش از ظهر دیروز: مسئولین #مسمومیت_دانشآموزان را با جدیت دنبال کنند👌
🔹مسئولین باید موضوع مسمومیت دانشآموزان را با جدیت دنبال کنند؛ این یک جنایت بزرگ و غیر قابل اغماض است.⛔️
🔹اگر مسمومیت دانشآموزان اثبات شود، باید عوامل این #جنایت به
#اشد_مجازات برسند. در مورد این افراد هیچ عفوی نخواهد بود.❌
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
مداحی آنلاین - تولد داریم چه تولدی - نیکبختیان.mp3
4.92M
🌺 #میلاد_امام_زمان(عج)
🔆 #روز_امید
💐تولد داریم چه تولدی
💐ولادت داریم چه ولادتی
🎙حاج #احمد_نیکبختیان
👏 #مولودی
👌بسیار زیبا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
مداحی آنلاین - عمریست لحظه لحظه دلم بی قرار توست - صابر خراسانی.mp3
2.84M
🌺 #میلاد_امام_زمان(عج)🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔆 #روز_امید
💐عمریست لحظه لحظه
💐دلم بی قرار توست
🎙 #صابر_خراسانی
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸