eitaa logo
🚩 هی هات | جهاندار
1.6هزار دنبال‌کننده
425 عکس
225 ویدیو
15 فایل
موسی به فرعون گفت: خودت را به کدام کوچه می‌زنی! خوب می‌دانی کجا چه‌خبر است... (سوره إسراء، آیه ١٠٢) @hey_hat
مشاهده در ایتا
دانلود
شبِ تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، جمعی از شاعران کشورمان، «هر چه فریاد» داشتند بر سر آمریکا کشیدند. این برنامه که با هدف پاسداشت شهیدان مبارزه با استکبار و آمریکا برگزار شد، ششمین شب از شب‌های شعر مقاومت و دومین شب شعر ضدآمریکایی است که به ابتکار مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب، برگزار می‌شود. شاعران سرشناس کشورمان در این شب، درباره آغازِ دورانِ افول این امپراطوری شعر خواندند و از ظلم این کشور به جهانیان انتقاد کردند... مهدی جهاندار، شاعر اصفهانی که مجموعه «عشق سوزان است» را منتشر کرده است، سروده‌ای علیه اسراییل خواند: «دوشادوش گاوهای نُه من شیر/پشتاپشت موشک‌های میشکا و موشکا/مگر چند سال از 25 سالت گذشته/که این همه دست و پا می‌زنی...». دومین شعر جهاندار، سروده‌ای ضد دغل‌کاری‌های دپیلماتیک غرب و آمریکا بود: «نوروز را پیامک تبریک می‌زنند!/از پشت، دشنه در شب تاریک می‌زنند/دندان به هم فشرده و خنجر در آستین/لبخندهای دیپلماتیک می‌زنند...» فیلم خلاصه این شب شعر را می‌توانید در صفحه آپارات شهرستان ادب مشاهده کنید: 🔗 aparat.com/v/3ayEQ ☑️ @ShahrestanAdab
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام 🔹کلُّ ارضٍ کربلا🔹 می‌روم گاهی خراسان گاه‌گاهی کربلا یک طرف شمس‌الشموس و یک طرف شمس‌الضحی هر دو تنها، هر دو دور افتاده، هر دو خون‌جگر کار عشق این است آری اَلبلاءُ لِلولا از علی هر کس نشان دارد به غربت مبتلاست او حسین بن علی شد، این علی موسی‌الرضا او جوانان بنی‌هاشم شهیدانش شدند «ای جوانان عجم! جان من و جان شما» اصفهان، شیراز، مشهد، فکّه، خرّمشهر، فاو سوریه، لبنان، فلسطین... «کلُّ ارضٍ کربلا» 📝 📗 @ShereHeyat
آنکه می آيد و می خواند و ناز نفسش گوييا پادشهی با همه ی کار و کسش چه بهاری چه شکاری چه سواری چه قدی می نشينند پلنگان همه در تيررسش قصه می گويی اگر از دل درويش بگو لا قبايی که همين يک دو سه لبخند بسش نه که برگردد و قنداقه ی عيسی در دست نه که بازآيد و باور نکند هيچ کسش يله ای ولوله ای هلهله ای قافله ای شيهه ای می کشد آنسوی بيابان فرسش @mehdi_jahandar
  (اعراف،۹۶) صبح عاشورا خطبه خواند. پندها گفت، هشدارها داد و اتمام حجّت کرد. سپس رو به یاران خود کرد و فرمود: روزی خواهد آمد که برکت و رحمت از آسمان و زمین فرود خواهد آمد، بدان حد که درخت از وفور میوه سر به زمین نهد؛ میوه های تابستانی در فصل زمستان خورده شود و میوه های زمستانی در فصل تابستان... و خداوند شیعیان ما را کرامت می کند. (بحارالانوار، جلد 45) (بیانات 1397/8/12) @mehdi_jahandar
"طوفان نسیم" شمشیر مال لجبازی سرکرده‌هاست رعیّتِ بی‌خبر به امیرانشان شبیه ترند تا به پدرانشان لبخند چوپان بر می آید از پس گرگ‌های آبدیده اگر یک بیابان زخم پشتش خوابیده باشد تا یثرب مدینه نشد آش همان آش بود و کاسه همان کاسه‌های زیر نیم کاسه‌های زیر نیم‌کاسه‌ها... درختِ از لابلای صخره‌ها روییده‌ی در شن‌بادِ تعصّب خشن تر از آن است که به نوازشی خشک نرم شود نسیمی می‌خواهد به طوفندگی موج‌های برآمده از اعماق لِأتمِّمَ مَکارمَ الأخلاق طوفانی می‌خواهد به لطافت نسیم لعَلی خُلُقٍ عَظیم دو واحد اخلاق هیچ دو نفری را واحد نمی‌کند ضرَبَ ضرَبا صیغه‌ی برادری نیست اوس و خزرج را آزاد و برده را فقر و غنا را کنار هم نشاندن اعجاز توست ناقه اگر ناقه‌ی تو باشد از یثرب تا مدینه محله به محله می‌داند کجا بنشیند @mehdi_jahandar
کيستی ای خنده هايت رحمةٌ للعالمين گيسوانت ليلة القدر سماوات و زمین اي اشارت های ابروهای تو لا ريب فيه مهربانی های چشمانت هدیً للمتقين ای شب معراج، سبحان الذی أسرای من عروة الوثقی است دامان تو يا حبل المتين ايّها المزّمّل امشب تا سحر بيدار باش تا طلوع فجر قرآنها بخوانی با یقین در رکوع کيست آن زيباترين انگشتری راز بگشا ای نماز اولين و آخرين نخل های سالها خشکيده خرما می دهند می نشينی تا کنار اين دل چادرنشين @mehdi_jahandar
شب شعر (رسول مهربانی) پنجشنبه ۸ آذر ساعت ۱۸ قم، خ جمهوری، اداره ارشاد، سالن شهید آوینی
💢محتسب ای محتسب از عشق بُریدی نبریدی بی عشق به مقصود رسیدی نرسیدی هرکس که در این شهر، شتر دیده ندیده در میکده دشنام شنیدی نشنیدی در کوچه‌ی ما نازفروشان همه جمعند دکّان زدی و ناز خریدی نخریدی ای چشم‌چران! چشم مرا دور نبینی چشمک زدی و چشم دریدی ندریدی دیشب که سرم داد زدی مِی زده بودم امروز سرم داد کشیدی نکشیدی ساقی که گذر می کند از گوشه‌ی مجلس دست و لب و انگشت گزیدی نگزیدی با قاضی پر رشوه بگو پیر مغان گفت بر دُردکشان حُکم بریدی نبریدی با تاک بزن حدّم و چوب شجر طور این شاخه به آن شاخه پریدی نپریدی @mehdi_jahandar
نگذار این لبخند گم گردد از چهره‌ اطفال ایرانی قدری حماسی‌تر بخوان امشب این قصه را نقّال ایرانی چیزی شبیه سفره‌ نوروز حسّی همانند شب یلدا مثل الا یا ایها الساقی در شعرهای فال ایرانی.. @mehdi_jahandar
در ظلم سوختند یمن‌ها و حِله‌ها تجّار در خیال حریرند و حُله‌ها هر‌شب شهید رفت به معراج و بازگشت شاعر هنوز در گذر از راه‌پله‌ها! یک عدّه یک شبه ره صد ساله می‌روند قومی تمام عمر نشستند چله‌ها سرها به نیزه رفت و از آن پس جهان پُر است از داستان فتح بلندای قله ها روزی که گرگ‌ها به دل گله می‌زنند بیچاره خواب‌ها و بدا چاق و‌چله‌ها! بگذار بیشتر به سر نیزه‌مان برند پر می‌شود ز نام من و تو محله‌ها یک‌روز می‌رسد که پر از عشق و عاشقی است تیتر درشت نشریه‌ها و مجله‌ها @mehdi_jahandar
🚩اختتامیه سومین گرامیداشت 6دی کارگاه ترانه: 3تا5عصر(اصفهان) شب شعر:18:30 تا20:30(نجف آباد) باحضور و شعرای برگزیده @ghalamhaye_bidar
تضمینی بر غزل "تب اشرافیت زادگی" سروده سیدعلیرضا شفیعی؛ به قلم آقای مهدی جهاندار رودی که شهره بود به بذل و گشادگی مرداب شد به علت بی استفادگی نفرین به بی تلاطمی و وانهادگی "یادش بخیر خاطرۀ ایستادگی زندان شدیم در قفس بی ارادگی" یادش بخیر دوست شدن بی هزینه بود عشق و بهار و پنجره تنها گزینه بود آیینه بود سینه و دل آبگینه بود "ما را که سال‌ها غم مردم به سینه بود مشغول کرد دغدغۀ خانوادگی" دست طمع نه عاشق و نه همدمی گذاشت دینار را گرفت و فقط دِرهمی گذاشت طوفان بهار درهمی و برهمی گذاشت "بر شانۀ صبور خیابان غمی گذاشت ویراژ دادن تب اشراف زادگی" غافل شدیم و مست تغافل شدیم آه سرگرم عشرت و گل و بلبل شدیم آه در بندگی دچار تزلزل شدیم آه "ما هم اسیر بند تجمّل شدیم آه چندی است نخ نما شده مفهوم سادگی" ای مردمان غیرت و مردان با خدا ای شیعیان تیغۀ شمشیر مرتضی ای مثل عاشقان و شهیدان بی ادّعا "ما تیره دل شدیم ولی سینۀ شما خالی مباد از طپش ایستادگی" @Shafiepoems
4_5924949866353525391.mp3
8.32M
🎼 بازنشر آهنگ خواننده: شعر : موسیقی و تنظیم: آهنگ دفتر موسیقی شهرستان ادب در پاسداشت حماسۀ 9دی ☑️ @ShahrestanAdab
Misaq-Haftegi971011[09].mp3
5.72M
( بنی امیه چه میخواهد ) شعری برای بصیرت با نوای حاج میثم مطیعی متن شعر : http://meysammotiee.ir/post/1830 سه‌شنبه ٩٧/۱۰/۱۱ ☑ @meysammotiee
هدایت شده از طنز سیاسی دکترسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️مهدی محمدی نوشت: من فعلا مایل نیستم به جزئیات بپردازم یا موضوع را زیاده از حد بال و پر بدهم. بسیار کوتاه و ساده اما فکر می کنم همه باید به این نکته توجه کنند که حمله های عجولانه و اتهام زنی ها و رجزخوانی های اخیر علیه سردار قاسم سلیمانی که برخی در روزهای گذشته علنی شده و برخی دیگر هنوز در پرده و لفافه مانده، همه اجزاء یک پروژه واحد است. به هم مرتبط کردن این پدیده ها اصلا سخت نیست. رییس جمهور سابق به یکباره یاد آن می افتد که یک بار دیگر بابت جرائم دوستان نزدیکش حاج قاسم را متهم کند، رییس ستاد ارتش اسراییل تلاش می کند بگوید اجازه نداده سردار سلیمانی در سوریه یک لبنان دوم بسازد، نتانیاهو برای اولین بار موشک باران سوله های خالی در فرودگاه دمشق را علنی می کند و صفحات روزنامه ها و کانال های تلگرامی اصلاح طلب در ایران هم آرام آرام از ضرورت مذاکره با اسراییل حرف می زنند. همه اینها در حالی است که اسراییل محاصره شده، سعودی در یمن و سوریه شکست فاجعه باری خورده، امریکا از سوریه خارج شده و اسراییل نمی تواند بیش از دو روز با حماس بجنگد. واقعا چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ اجازه بدهید بعدا درباره جزئیات حرف بزنیم اما یک نکته کاملا روشن است: در این سطح هیچ چیز تصادفی رخ نمی دهد! @Drsalaam
"قاسمان سلیمانی" تشهّد سحر شاهدان کرب ‌و بلایی شهود هرشبه‌ی آیه‌های سرخ خدایی شهادت آینه و بازتاب آینه‌هایی شهید را خودت آیینه‌ی تمام‌نمایی خلاصه اینکه دلاور خلاصه‌ی شهدایی در این میانه بنازم مدافعان حرم را شناختند چه رندانه خاندان کرم را که جای پای شهیدان گذاشتند قدم را به دست خوب کسانی سپرده‌اند علم را مدافع حرم عشق با تمام قوایی بدا به سالک عرفان اگر فساد بگیرد و سبک زندگی‌اش بوی انجماد بگیرد خوشا کسی که سر دار اجتهاد بگیرد رسد به رتبه‌ی حلاج و از تو یاد بگیرد به حاج همّت و چمران قسم، خود از عرفایی بتاز تا صف آل ذلیل را بشکافی سر قبایلی از این قبیل را بشکافی سپاه ابرهه و فرق فیل را بشکافی و قدس منتظر توست، نیل را بشکافی برای حضرت موسای این زمانه عصایی در آن طرف حججی‌ها خراب چشم سیاهش در این طرف دل جامانده‌هاست چشم به راهش و قاسمان سلیمانی‌اند خیل سپاهش درآب‌های کف دست کیست چهره‌ی ماهش پس ای بهار، پس ای برق ذوالفقار کجایی؟ @mehdi_jahandar
بازنشر: بری شهید سید مجتبی نوّاب صفوی و جمعیت فداییان اسلام "تیغ والقلم" قلم به دست و عمامه بر سر عبای غربت به بر کشیدی به سجده رفتی و گریه کردی و انتظار سحر کشیدی سحر نیامد سحر نیامد کسی از آنسوی در نیامد دلت به درد آمد و چنین شد که ناگهان تیغ برکشیدی غم هزار و چهارصد سال خستگی را و تشنگی را شراب کردی و با رفیقان خویش لاجرعه سرکشیدی قرار این شد مسیر فردائیان نه غرب و نه شرق باشد طلوع را رنگ خون نوشتی، غروب را شعله ور کشیدی چه مرد و مردانه عهد بستی، چه مرد و مردانه صبر کردی چه مرد و مردانه ایستادی و مرد و مردانه پرکشیدی فدا شدن آخرین مناجات عاشقان است و پاکبازان فدا شدی تا کسی نگوید که زحمت بی ثمر کشیدی @mehdi_jahandar
یکی از مهمترین عوامل موفقیّت یک فیلم، ریتم آن است. ریتم تند داشتن لزوماً به معنی دویدن و تند تند حرف زدن و با سرعت رانندگی کردن نیست؛ بلکه علاوه بر یک تدوین خوب، به "محتوای دراماتیکی" و "خلق اندیشه" در آن فیلم بستگی دارد. کیست که دوستدار سینمای ایران باشد و با یادآوردن فیلم "آژانس شیشه ای" حاتمی کیا و یا فیلم "مادر" مرحوم حاتمی، پس از چند سال باز هم دلش به طپیدن نیفتد. خلاصه اینکه با گفتن بیش از 100 بار کلمۀ "بُدو" در یک فیلم ریتم آن تند نخواهد شد و این مقایسه شود با صحنه ای که بازیگر، دختربچه ای را روی دوش گذاشته و به دنبال مادرش می گردد. مولوی همان شاعری که در جایی از دیوان شمس در وزنی خیزابی می گوید: تیز دوَم تیز دوَم تا به سواران برسم در غزل دیگری با وزن جویباری می نویسد: کی شود این روان من ساکن اینچنین "ساکن روان" که منم و حیرت انگیز اینکه سرعت و ریتم این هر دو شعر، گویا با هم برابر است. @mehdi_jahandar
(قسمت دوم) "خلق اندیشه" در یک اثر هنری اتفاق نمی‌افتد مگر آنکه پس از در کنار هم قرار دادن "عناصر واقعی" و تجزیه و تحلیل آنها، یک "مفهوم تازه" بوجود بیاید که به همه‌ی آن عناصر پراکنده، وحدت و کلیّت ببخشد و در ذهن مخاطب یک "نقطه‌ی دید" ایجاد کند. دیالوگ‌های کلیدی فیلم مورد بحث، به چه کلیّتی می‌خواهد رهنمون شود؟ : - هر کسی بیشتر بترسه زودتر می‌میره - کم کم یاد می‌گیری که از چیز‌هایی که دوست نداری هم عکس بگیری - جنگ نه! دفاع؛ ما داریم از خودمون دفاع می‌کنیم. این خیلی فرق داره. پس برنده‌ای هم در کار نیست - نمی‌گم عراقی‌ها نمی‌تونن از تنگه رد بشن، اما قبلش باید از روی جنازه‌ی ما رد بشن - جنگ برنده نداره. تو جنگ فقط کسایی برنده می‌شن که اسلحه می‌فروشن به چه کلیّتی؟ اینکه جنگ بد است؟ اینکه ایثار خوب است؟ اینکه همه چیزم فدای وطن؟ اگر اینها باشد، که هالیوود خیلی بهتر و بیشتر به آن پرداخته است. پس فیلم با همه‌ی هزینه‌هایش در مرحله‌ی "کنار هم قرار دادن عناصر" باقی مانده و حتی به مرحله‌ی تجزیه و تحلیل و عبور از کلیشه‌ها نرسیده است تا چه رسد به خلق اندیشه و ایجاد نقطه‌ی دید. در هفت بیت ابتدایی غزل ساده‌ی "قوی زیبا"ی مرحوم حمیدی شیرازی، شعر به توصیف چگونه مردن یک قو اشاره دارد که این توصیف، هم برگرفته از افسانه‌هاست و هم از علم جانورشناسی بی‌بهره نیست: شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی روَد گوشه ای دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خوانَد آن شب که خود در میان غزل ها بمیرد گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد من این نکته گیرم که "باور" نکردم ندیدم که قویی به صحرا بمیرد چو روزی از آغوش دریا برآمد شبی هم در آغوش دریا بمیرد تا اینجا روایت و گزارش محض؛ اما اتفاق اساسی آن هنگام می‌افتد که یک "حسّ تازه" بوسیله‌ی بیت پایانی در شعر جریان پیدا می کند و ما را به دوباره خوانی آن وا می دارد: تو دریای من بودی آغوش وا کن که می‌خواهد این قوی زیبا بمیرد @mehdi_jahandar
"دلیل بی کسی" هیچ کسی حس نکرد بی کسی ات را بی کسی ات را، بدون مونسی ات را فاطمه یعنی شب عروسی خوبان هدیه ببخشی لباس مجلسی ات را فاطمه یعنی به راهِ آمدن دوست خیره کنی چشم های نرگسی ات را فاطمه یعنی به شوق شهد شهادت دل بکنی رشته‌ی مهندسی ات را! فاطمه یعنی که در شب عملیّات پاره کنی برگه‌ی مرخّصی ات را! فاطمه یعنی به چاه نیز نگویی درد دلت را، دلیل بی کسی ات را @mehdi_jahandar
آشفته کن ای غم، دل توفانی ما را انکار کن ای کفر، مسلمانی ما را امروز اوّل بهمن ماه سالروز تولد شاعر معاصر بود. قزوه طبع شعر خوبی دارد اما براستی این "طبع خوب" از کجا نشأت می گیرد؟ دکتر شفیعی کدکنی در جایی می نویسد: کسی که حرفی برای گفتن دارد، برای آنکه آن حرف را به گوش همه برساند سعی می کند آن را به ساده ترین زبان بیان کند و برعکس آن هم که مشخص است. قزوه تقریباً در تمامی آثارش ثابت کرده که حرف برای گفتن زیاد دارد؛ اما هنوز سؤال مطرح شده به قوّت خود باقی است: طبع خوب از کجا نشأت می گیرد؟ آیا هرکس که حرف مهمّی دارد، بیان و طبع خوبی هم دارد؟ قرآن کریم گرچه سخن خود را قول ثقیل معرفی می کند: (إِنَّا سَنُلْقی عَلَيكَ قَولاً ثقيلاً- مزّمّل)، ولی در عین حال آن را ساده نیز می داند: (و لَقد يسَّرنا الْقرآن لِلذّكر- قمر). چگونه چنین چیزی امکان پذیر است؟ برای خدایی که عَلی کلّ شیءٍ قدیر است به راحتی؛ ولی برای انسان ها چه؟ جواب این سؤال را هم باید از خود قرآن پرسید: (فإِنَّما يسَّرناهُ بِلسانك لِتبشِّر بهِ الْمتقين و تُنذِرَ بهِ قَوماً لُدًّا: پس جز این نیست که این قرآن را به زبان تو آسان کردیم تا پرهیزگاران را بشارت دهی و دشمنان ستیزه جو را بیم رسانی- مریم:97). تبشیر و تنذیر. به زبان دیگر: تعامل آگاهانه با دوست و دشمن. امّید که هیچ کس هیچ دشمنی نداشته باشد اما وقتی هست، باید او را به درستی شناخت و به روش های مختلف انذار داد، و دوست را نیز در آغوش گرفت و بشارت داد، و در همین "کنش های اجتماعی" داشتن است که می توان حرف های بزرگ را به زبان ساده بیان کرد و تلمیذ رحمان بود آنگونه که رسول مکرّم فرمود: الشّعراءُ تلامیذُ الرحمن. 1397/11/1 @mehdi_jahandar
(قسمت دوم) باید بروم؛ راه من از کوه و کمرهاست هرچند که پایان شبم غرق سحرهاست قزوه در شاعری، سالک است. سالک یعنی یعنی رونده و این سلوک به وضوح در اشعارش پیداست. از قصیده و غزل و مثنوی گرفته تا دوبیتی و رباعی و ترکیب‌بند و ترانه و نیمایی و سپید؛ همه نمایانگر سیر و سلوکی است که در شعر دارد. و این تازه جدا از طبع آزمایی در سبک های مختلف ادبی است از خراسانی و عراقی تا هندی و نئوکلاسیک، از جدّ تا طنز و هجو؛ و باز این هم جدا از موضوعات متنوّعی است که در شعر به آنها پرداخته است. همه‌ی نحله های مدّعی سلوک از بودا تا نبودا هر کدام مقصدی را برای رسیدن معرّفی کرده اند، اما زیباتر از همه قرآن کریم آنجاها که می فرماید: وَ إلیّ المَصیر، وَ إلیک المصیر، وَ إلیهِ المصیر، وَ إلی الله المصیر. مَصیر با صاد یعنی "شدن" یا "محل رسیدن". و به همین مناسبت برخی آنرا "منزل" معنا کرده اند. ما خدا نمی شویم. شدن ِ ما به "بسوی خدا رفتن" است. شدن ِ ما همین حرکت و سلوک به سمت اوست. به قول آن شاعر عارف: "چون خط پرگار، بیدل منزل ما جاده است" و به قول قیصر: "ساحل بهانه ای است، رفتن رسیدن است". و تا زمانی که انسان در حال رفتن و عارف در تکاپوی سلوک و شاعر در طیّ طریق است، این رفتن او و متوقف نشدن او عین رسیدن است. صدالبته که قطب های منفی نیز بیکار ننشسته اند و شاعر را به سمت خود به حرکت وامی دارند و از حاصل این حرکت، شعر طلب می کنند و نتیجه آن می شود که شعر کتاب پنجم شاعری از شعر کتاب اوّلش به مراتب نازل تر می شود و ترقّی معکوس یعنی همین: از دست بوس، میل به پابوس کرده ام خاکم به سر، ترقّی معکوس کرده ام @mehdi_jahandar
" دکّان دارها" نان به دزدان قرض می‌دادند دکان دارها ناخدا را خون به دل کردند سُکان دارها چاله‌ها را چاه کردند و ستون‌ها را تباه بسکه فرمان غلط دادند فرمان دارها تا شکست فتنه‌ها دَه ضربه‌ی شمشیر بود باز هم قرآن به نِی کردند قرآن دارها دزد مهمان نیست افطارش تعارف می‌کنی احترام سفره را بردند مهمان دارها شهرها میدان مین بودند و میدانگاه جنگ گر میانداری نمی‌کردند میدان دارها عصر، عصر إنّ الانسانَ لفی خُسر است و بس بی تکاپوی عمل داران و ایمان دارها @mehdi_jahandar
"ساقی مجلس" سر می رود از میکده مِی ساقی مجلس کافی است که لب تر کنی ای ساقی مجلس لب تر کنی آماده‌ی رقصیم و سماعیم با چنگ و رباب و دف و نی ساقی مجلس چل روز نه، چل سال تو را چله نشستیم وا می شود این میکده کی ساقی مجلس در عشق مردّد نشدن اوّل راه است کی می شود این مرحله طی ساقی مجلس پیمانه ای از خمره‌ی خرداد بیاور یلداترم از آذر و دی ساقی مجلس حُر می شوم و مست بسوی تو می آیم بگذارد اگر گندم ری ساقی مجلس @mehdi_jahandar