ی جایی تو بچگیامون برای آخرین بار رفتیم تو کوچه و با دوستامون بازی کردیم بدون اینکه بدونیم آخرین باره...
@mehr_avin
صبح تان را با تکه های شکسته ی دیروز شروع نکنید؛
هر روز صبح که از خواب بیدار می شویم
اولین روزِ باقی مانده ی زندگیِ ماست...
@mehr_avin
پشتِ تمامِ دلتنگی ها صدایِ کسی نهفته است که یادش رفته بگوید:
دوستت دارم...
@mehr_avin
حتی اگر ب تمامی شکسته باشی
باز هم در چشمِ کسی که تو را دوست دارد زیبایی...
@mehr_avin
گاهی یک چای داغ بریز وسط زیباترین استکان خانه
یک دانه شیرینی هم بگذار کنارش
بنشین و به خودت بگو:
بفرمایین چای تان سرد نشود
ب خودت باورت و زندگی ات عشق بورز...
@mehr_avin
بیا کمی مرا بلد باش
من رد شدم تو بمان؛
من گفتم تنهایم بگذار ولی تو مرا غرق خودت کن؛
من خواستم دستت را ول کنم تو محکم تر بگیر؛
من چشمانم بارید تو مهربان تر لبخند بزن؛
من بهانه گرفتم ب بودن اطرافیانت تو خلوت ترش کن...
تو یه کمی مرا بیشتر بلد باش...
@mehr_avin
حکایت رفاقت من با تو،
حکایت "قهوه" تلخی ست،
که امروز به یاد تو....
تلخِ تلخ نوشیدم!
که با هر جرعه،
بسیار اندیشیدم...،
که این طعم را دوست دارم یا نه؟!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن،
که انتظار تمام شدنش را نداشتم!
و تمام که شد!
فهمیدم!
باز هم قهوه می خواهم...!
حتی!
تلخِ تلخ...
@mehr_avin
کودکانه فکر می کردیم پدرو مادرها مثل ساعت شنی هستند
تمام ک بشوند برشان می گردانی
و از نو شروع می شوند...
و چ دیر فهمیدیم...
پدر و مادرها!
مثل مداد رنگی هستند
دنیایت را رنگی می کنند
ولی خودشان
آب می روند...
نقاشی هایت را ک کشیدی
یک روز "تمام" می شوند...
پدر و مادرها مثل قند می مانند
"چای زندگیت" را که شیرین کنند
خودشان "تمام" می شوند...
@mehr_avin
آدم ها تمام نمی شوند؛
آدم ها نیمه شب با همه ی آنچه در پسِ ذهنِ تو، برایت باقی گذاشته اند به تو هجوم می آورند...
@mehr_avin