eitaa logo
Mehrab110
9 دنبال‌کننده
447 عکس
239 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ادواردو آنیِلی شیعه تک است. چیزی دارد که سایر ادیان ندارند و آن وابستگی به ولایت اهل بیت علیهم السلام است... مراقب باشید که مشهد را تنها با نام امام رضا علیه السلام بشناسند. ▫️ ▫️
✨ بچه که بود فلج شد نذر حضرت زینب(س) کردمش نذرم قبول شد فرزندم خوب شد... خوبِ خوب آنقدر خوب که مهر نوکری عمه ی سادات روی قلبش حک شد عاقبت هم فدائی بی بی شد.. ♥️🕊 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
به‌قول‌آقـٰآۍبھجت: شما برآی خوابت‌که‌کوتاهه جای نرم‌تهیه‌میکنی اما برای آخرتت‌هیچ‌کـٰارۍنمیکنی!
💥 دعابکن‌ولۍاگراجابت‌نشد با خدادعوانکن، میانہ‌ات‌باخدایت‌بھم‌نخورد چون‌توجاهلۍواوعالم‌خبیر "راضۍباش‌بہ‌رضاۍخدا"🌸🕊 [ - حاج‌اسماعیل‌دولابۍ🎙
✨ فرماندار پاوه بود. یک روز یکی از افراد فاسد و معتاد با نامه‌ای از بنی‌صدر نزد او می‌رود. بنی‌صدر در نامه سفارش کرده که کار خوب و مناسبی به آن فرد بدهند. ناصر می‌گوید: من اهل پارتی‌بازی نیستم حتی اگر رئیس جمهور سفارش کرده باشد. 🕊
✨️ ⚘️چندبار به آقامحمد گفتم: برای خودمون کفن بخریم و ببریم حرم‌ مام حسین علیه السلام برای‌ طواف ولی ایشون هی طفره میرفت❗️ بعد چند بار که اصرار کردم ناراحت‌ شد و گفت: دو تا کفن میخوای ببری پیش بی کفن..؟!💔 ✨🦋
✨️ دکتر‌ به‌ او‌ گفت:‌ به‌ اندازه‌ یک‌ دم‌ و بازدم‌ با‌ مُردن‌ فاصله‌ داشتی!🌱 مصطفی‌ جواب‌ داده‌ بود: شما به‌ اندازه یک دم‌ و بازدم‌ می‌بینید اونی‌ که‌ باید شهادت‌ را می‌داد، یک کوه‌ گناه‌ دیده!❌️ 🕊
چطور می‌توانم عصبی نشوم ؟! آن روز وقتی بلوارِ نزدیکِ پایگاهِ هواییِ شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم‌های مهناز دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به‌خاطر دل مهناز گرفتم و به‌خاطر او و مردم که این‌همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین‌که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می‌کنند ما پرواز می‌کنیم و می‌جنگیم تا شجاعت‌های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند!
يک کلاه خود سرش بود، افتاد ته دره. حالا آن طرف دموکرات‌ها بودند و آتششان هم سنگين. تا نرفت کلاه خود را برنداشت،برنگشت. گفتيم: «اگر شهيد مي‌شدي…؟» گفت: «اين بيت المال بود.»
نیمه شب بود که سلمان بیمار بود. حسین بلند شد رفت بیرون بعد ده دقیقه برگشت. گفتم: حسین آقا! پس چرا نمی رویم؟ گفت: ماشین نیست. ماشین خودم دست برادرم است و ماشین دیگری هم گیرنیاوردم. گفتم: با همین ماشین سپاه که جلوی خانه پارک است برویم. گفت: نه! من با مال بیت المال بچه ام را به دکتر نمی برم. گفتم: گرایه اش را بگو از حقوق مان کم کنند. حسین زیر بار نرفت و دوباره رفت سرجاده،مدتی در سوز و سرمای زمستان ایستاد تا بالاخره توانست یک ماشین گیر بیاورد و بچه را بردیم دکتر
سهم مهدی و یارانش از سفره انقلاب..! سر سفره‌ای که مهدی زین‌الدین و یارانش نشستند. خبری از غذای لاکچری نبود خبری از اختلاس نبود البته پارتی‌بازی غوغا می‌کرد پارتی‌بازی برایِ شهادت، جایی که مهدی برای شهادت پارتی‌بازی کرد و برادرش مجید را همراه بُرد..! سرداران لشکر۱۷ علی‌بن‌ابیطالب برادران مهدی و مجید زین‌الدین
وقتی فرمانده را مکبر می بینم بیشتر دلتنگ مردان بی ادعا می شوم این همان فرمانده ای است که می گفت: "کار اگر برای خداست، گفتن برای چه؟" و ما همچنان در پیِ نام و نشان.... 🌹 🌹