28.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارش_کار
موکب ابناء الزهرا(موکب اصلی اسلام آباد غرب در مسیر رفت )
#کلیپ_سوم
ممنون از همه شما عزیزانم در مجموعه یاران باران
(خیرین مهربان _ هنرکده شمیم باران _ صدای باران _ جامعه القرآن نوای باران _ گروه پاسخ به شبهات و شایعات و ...)
━.❒.━ 💐━━━━━━━
اینجا کانال خیرین مهربانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/296484905C665cd77429
سلام و صبح جمعه تون بخیر 🌺
کلیپ های دوسال پیش موکب رو فرستادم که تجدید خاطره ای بشه ☺️
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان ❤️
خیرین مهربان(یاران باران☔)
چراغ چهلم و یکم و دوم ۱۰۰ تومن ۱۰۰ تومن ۵۰ تومن
چراغ چهل و سوم و چهارم و پنجم
۲۰۰ تومن
۲۰ تومن
۳۰ تومن
خیرین مهربان(یاران باران☔)
چراغ چهل و سوم و چهارم و پنجم ۲۰۰ تومن ۲۰ تومن ۳۰ تومن
چراغ چهل و ششم و هفتم و هشتم
۵۰ تومن
۵۰ تومن
۲۰تومن
خیرین مهربان(یاران باران☔)
چراغ چهل و ششم و هفتم و هشتم ۵۰ تومن ۵۰ تومن ۲۰تومن
چراغ چهل و نهم و پنجاهم و پنجاه و یکم
۱۰۰ تومن
۵۰ تومن
۲۰۰ تومن
خیرین مهربان(یاران باران☔)
چراغ چهل و نهم و پنجاهم و پنجاه و یکم ۱۰۰ تومن ۵۰ تومن ۲۰۰ تومن
چراغ پنجاه و دوم و سوم و چهارم
۱۰۰ تومن
۵۰تومن
۲۰ تومن
خیرین مهربان(یاران باران☔)
چراغ پنجاه و دوم و سوم و چهارم ۱۰۰ تومن ۵۰تومن ۲۰ تومن
چراغ پنجاه و پنجم و ششم و هفتم
۱۰ تومن
۱۰۰ تومن
۵۰ تومن
خیرین مهربان(یاران باران☔)
چراغ پنجاه و پنجم و ششم و هفتم ۱۰ تومن ۱۰۰ تومن ۵۰ تومن
چراغ پنجاه و هشتم و نهم و شصتم
۱۰۰ تومن
۱۴ تومن
۴۰ تومن
سلام
صبحتون بخیر 🌺
دیروز آشپز موکب ابناء الزهراء داشت یه خاطره برام تعریف میکرد که حیفم اومد براتون خلاصه شون نگم .☺️
آشپزمون که اتفاقا گاهی کاروان زائران رو میبره کربلا و نجف تعریف میکرد که ؛
شب بود حدودای ساعت ۱۱، تازه از عراق برگشته بودم، خسته راه بودم و میخواستم بخوابم که گوشیم زنگ خورد. برداشتم گوشی رو، پشت خط یه خانمی بود که اسممو پرسید، گفتم بله خودم هستم. با گریه و التماس گفت که من یه کاروان حدود ۴۰ نفره ای که اکثرشون فامیلم هستن رو با عشق و شور و شوق پولاشون رو جمع کردم و با یه مدیر کاروان صحبت کردم که ما رو ببره کربلا زیارت آقا.
امروز مدیر کاروانه تماس گرفته که یا نفری یه تومن میندازید روی پولی که برام فرستادید یا اینکه پولتون رو عودت میدم !!!
گفتم چرا ؟ گفت که دلار گرون شده و من نمیتونم شما رو ببرم کربلا !!!
خانمه گفت من با هم کاروانی هام که دست برقضا هم زائر اولی بودن و هم از نظر مالی اوضاع مناسبی نداشتن این مساله رو در میون گذاشتم، متاسفانه توان مالی نداشتن که اضافه کنن هزینه زیارت رو !
من گفتم خب خانم الان من چیکار کنم ؟
خانمه گفت اقای فلانی خداشاهده هم دل اینا که خیلیاشون زائر اولی هستن میشکنه، خیلیاشون پیرمرد پیرزنن ، ندارن و اوضاع مالی شون خرابه هم اینکه آبروی من میره 😭
تو رو خدا یه کاری بکن برامون !
گفتم حالا شما فردا صبح تماس بگیر توکل بخدا ...خوابیدم ...
صبح که بیدار شدم یه آماری از کربلا و نجف و هتل و صرافی و ... گرفتم دیدم اوه اوه با این پولی که این کاروان داره اگه ببرمشون کربلا و از کیفیت خدمات نزنم حدود سی تومن تا سی و پنج تومن ضرر میکنم 😳
خانمه دوباره با التماس و گریه زنگ زد.
-الو آقای فلانی ...میبرید مارو ؟
-یه لحظه زبانم قفل شد، با اینکه اوضاع مالی من خوب نبود، ولی با آقا معامله کردم، گفتم آقا میخوام برات خرج کنم 😢
جواب دادم بله ✅باورش نمیشد، چند بار پرسید واقعا ؟ گفتم بله میبرم .😌
مقدماتش رو فراهم کردم ، اتوبوسرانی و هتل های اونور و ویزاها و پاسپورت ها و خریدهای خام از ایران مثل برنج و مرغ و گوشت و ...
کاروان رو بردم کربلا ...
📜قسمت۱
━.❒.━ 💐━━━━━━━
اینجا کانال خیرین مهربانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/296484905C665cd77429
توی راه پیر زنی اومد گفت آقا خیلی ازت ممنونم که ما رو آوردی ، من پول این سفرم رو با فروختن تخم مرغ جور کردم ...
آقای حدودا ۴۰ ساله ای اومد گفت آقا خدا پدرت رو بیامرزه ، پسرمو میبینی ؛ بین رفقاش گفته بوده که میریم کربلا ، اما همیکنه کاروانمون کنسل شده رفقاش طعنه زدن که تو لیاقت نداشتی دلش شکسته ...شما حال دلش رو برگردوندی ...
من اشک تو چشمام حلقه زده بود، هنوز از ایران خارج نشده بودیم که بی سابقه داشتم اشک میریختم ...😭
حال دلم خوبِ خوبِ خوب بود ...
اگه قبلنا برای بقیه کاروانها یه وعده کباب داده بودم اینبار دو وعده دادم 😁
نه تنها از کیفیت سفر نزدم بلکه کیفیت رو بالاترم بردم ✅
خیلی به اهالی کاروان خوش گذشت، دغدغه های معمول سفر با کاروانهای بی کیفیت رو نداشتن ...با خیال راحت فقط میرفتن زیارت😍
الحمدلله به سلامتی برگشتیم ایران ...
با شرکت اتوبوسرانی و هتل ها و مغازه ای که اجناس رو میخرم که حساب کتاب کردم؛ دقیقا ۳۵ میلیون تومن ضرر کردم ...
رانندهه زنگ زد که آقا زحمت بکشید پرداخت کنید! منم که دستم خالی بود، مجبور شدم به رییس شرکتشون زنگ زدم که مهلت بگیرم!
رییس شرکته گفت که آقا شما همیشه خوش حساب بودی راننده بیخود کرده زنگ زده!
شما قراردادت با منه ✔️
اصلا هر وقت که تونستی و پول داشتی بریز حساب نگرانم نباش😊
تو فکر اعتبارم بودم که نکنه پیش مغازه داره و هتل ها خراب بشه ...
📜قسمت ۲
━.❒.━ 💐━━━━━━━
اینجا کانال خیرین مهربانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/296484905C665cd77429