eitaa logo
مهروماه
1.9هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
15 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فرهنگسازی حیا
دوستان همین حالا یهویی...😁 داشتم درس می خوندم برای امتحان فردام درس سیره معصومین برخوردم به این تکه جالب که دورش خط کشیدم ....حتما بخونید این اتمام حجت با من و شماست در مقابل جامعه مون و در حمایت از ولی فقیه ... برا من که حجت تمام شد.....👍 🆔@farhangsaze_haya
صلوات؛ دور کننده شیاطین است «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» 📌 پیامبر صلی الله علیه و آله: فرمودند: شیاطین دو گروه‌اند: شیاطین جنّی که با ذکر «لاحُولَ وَ لاقُوَّۀ إلاّ بِاللهِ العَلِّی العَظِیمِ» رانده میشوند؛ و شیاطین انسی که با صلوات بر محمّد و آل محمّد -شر و آزارشان- از شخص دور میشود. 📚بحار الأنوار، ج ۹۲، ص ۱۳۶ 📚مستدرک الوسائل، ج۵، ص۳۴۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹صحبتهای دلنشین شهیدِ خوش تیپِ دهه هفتادی، مدافع حرم، آقا ♦️این فیلم توسط شهید ضبط شده است.هردو عزیز درنبرد آزادسازی بوکمال به خیل شهدای مدافع حرم شتافتند
۴ مدتی از اتمام جلسات شیمی درمانی گذشته بود و دکتر گفته بود تغییری در بهبود بیماری ایجاد نشده و باید دوباره جلسات رو از سر بگیریم. وقتی مریم متوجه موضوع شد فقط اشک میریخت و التماس میکرد دست از سرش برداریم .همزمان با اون منم اشک میریختم چون همیشه شاهد رنج و درد کشیدنش بودم و بهش حق میدادم اما سکوت کرده بودم. اونقدر دیدن شرایطش حالم رو بد کرده بود که اتاق دخترمو ترک کردم رفتم نمازخونه ی بیمارستان و تا میتونستم گریه و به خدا التماس کردم ... وقتی حسابی خودمو خالی کردم برگشتم پیش دخترم. بالاخره جلسات شیمی درمانی به پایان رسید اما نتیجه مطلوب حاصل نشد... بیست روز بعد مریم برای همیشه از همه ی دردها راحت شد و تونست یه خواب راحت داشته باشه. دخترم فوت شد دیگه حالم دست خودم نبود نمیدونستم از مردنش خوشحال باشم که دیگه درد نمیکشه و از اونهمه درد و رنج و عذاب راحت شد ؟ یا اینکه برای از دست دادنش و دلتنگیهای خودم غمگین باشمو خون گریه کنم؟
۵ بعد از گذشت سه ماه از فوت مریم هنوز دلتنگ و عزادارش بودم مواقعی که بیاد اونهمه درد و عذابش میفتادم داغ دلم تازه میشد. تا اینکه با پیشنهاد همسرم به مشهد و زیارت امام رضا رفتیم. داخل حرم برای دخترم فاتحه ای خوندمو کمی اشک ریختم. شب توی هتل موقع خواب باز هم یاد دخترم بودم که چقدر در زمان بستری بودنش دوست داشت بیاریمش زیارت امام رضا اما بخاطر شرایطی که داشت سفر کنسل شده بود. اون شب هم با اشک خوابیدم ولی اینبار با همیشه فرق داشت. مریم به خوابم اومده بود کامل جریان خواب یادم نیست ولی وقتی بیدار شدم یه قسمتش کاملا به خاطرم مونده بود. مریم گفت مامان من الان وضعیتم خیلی خوبه تروخدا دیگه برام اینهمه بی تابی و گریه نکن. اگه بدونی بیماری و اونهمه دردی که کشیدم خدا از همه ی گناهان و خطاهایی که انجام داده بودم گذشته و پاداش بزرگی به من داده دیگه برام گریه نمیکردی. من حالم خوبه. خواهش میکنم بی تابی نکن تا منم ارامش داشته باشم عجیب دلم اروم گرفته بود...خداروشکر میکردم دخترم به ارامش رسیده ... تازه حکمت اون همه درد و سختی کشیدن دخترم رو فهمیدم....
💢 و امام زمان(ع) ✴️خداوند متعال خضر را حجّتی قرار داد تا هر که دربارة امام زمان(ع) دچار شکّ و تردید شود،به ایشان بنگرد و ببیند خداوند بندگانی از طایفة انسان‌ها دارد که چند هزار سال عمرشان از امام عصر (ع) بیشتر است. ✴️علاوه بر این،او در دورة غیبت و پس از ظهور به سان انیسی مهربان و همراهی دل‌سوز در خدمت امام عصر (عج) خواهد بود ✴️امام رضـا علیه السلام: «خضر (ع) از آب حیات نوشید و بنابراین تا روز قیامت زنده خواهد بود، او به نزد ما می‏آید و بر ما سلام می‏کند و ما صدای او را می‏شنویم،گر چه او را نمی‏بینیم و او در هر جا که یاد شود، حضور می‏یابد.پس هر کس از شما که او را یاد نمود به او سلام کند.او در هنگام حج در مکّه حضور می‏یابد و جمیع عبادات و مناسک را به جا می‏آورد و در عرفه،وقوف می‏کند و برای مؤمنان دعا می‏نماید و به زودی خداوند در هنگام ظهور قائم ما وحشت و تنهایی او را،به انس مبدّل می‏سازد و او در کنار حضرت مهدی(عج) حضور می‏یابد.» [١] ١. کمال‌الدّین و تمام‌النّعمه،ج‏۲، ص ۳۹۰. 🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾 ✨ @mehromahe ✨ 🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾
‍ 🌷 در بازار دروازه تهران، يك شخص دوغ فروشى بود و دكانى داشت. براى جلب توجه مشترى و فروش دوغ، ملاقه پر از دوغ را از داخل ظرف بالا مى‏ آورد و خالى مى ‏كرد و صدا مى ‏زد: تشنه به دوغ تازه تشنه به دوغ تازه! 💐 جناب شيخ رجبعلى خياط مى ‏گفت: وقتى اين دوغ فروش از دنيا رفت، يك روزى رفتم سر قبرش، ديدم در داخل قبر (برزخى) هم مى ‏گويد: تشنه به دوغ تازه تشنه به دوغ تازه! ☘️ پس آن چه انسان در دنيا به آن عادت كرد و ملكه‏ اش شد در برزخ همان همراه او هست و به آن خوى ‏ها محشور مى‏ شود. رجب علی خیاط 🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾 ✨ @mehromahe ✨ 🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾
✨ امام عصر‌درکلام معصومین ✨ امام علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام فرمودند: 🌷 علامَتُهُ أَن یَكوُنَ شَیخَ السِّنِّ شَابَّ المَنظَرِ حتّی أَنَّ النّاظِرَ اِلَیهِ یَحسَبُهُ اِبنَ اَربعینَ سنةً. 😍 نشانه مخصوص حضرت چهره جوان بودن او در سن کهولت است به گونه‌ای است که هر کس حضرت را می‌بیند او را چهل ساله می‌پندارد. 📚 اِعلامُ الوَری ص٤٣٥ 🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾 ✨ @mehromahe ✨ 🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (ع): هر که بروى برادر مؤمن خود لبخند بزند، خداوند برایش ثوابى خواهد نوشت و هرکه خداوند برایش ثوابى بنویسد، او را عذاب نخواهد داد. (مصادقه الإخوان: ۱۵۷ / ۱ ) 🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾 ✨ @mehromahe ✨ 🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾
❄️رودخانه یخی و حیرت یک مرد خیبری ✨امام علی در راهی می‌رفت و مردی از اهل خیبر با او همراه شد، عبورشان به رودی افتاد که آب فراوانی داشت، آن مرد خیبری بر عبایش نشست و جمله‌ای گفت و از آب عبور کرد، امیرالمؤمنین را صدا زد و گفت: ای مرد اگر تو نیز مانند من شناخت داشتی همانند من از آب عبور می‌کردی، امیرالمؤمنین فرمود: در جای خود باش، سپس با دست به آب اشاره کرد، آب منجمد شد و حضرت از آن گذشت، آن مرد خیبری به حضرت گفت: ای جوان! تو چه گفتی که آب را به سنگ تبدیل کردی؟! حضرت(علیه السلام) فرمود: تو چه گفتی که بر آب گذشتی، گفت: خدا را به اسم اعظم خواندم. حضرت(علیه السلام) فرمود: آن اسم کدام است؟ عرض کرد: از خداوند به اسم وصی اعظم محمد درخواست کردم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من وصی محمد هستم! آن مردم گفت: راستی که حق است، سپس مسلمان شد. 📚مدینه المعاجز، ج1، ص430، عیون‌ اخبار 🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾 ✨ @mehromahe ✨ 🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾
هدایت شده از فرهنگسازی حیا
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌏 سوراخ لایه اوزون ❄️ 🥶 باور کن فقط می‌خواستم یکم هوا بخورم! فرهنگسازی حیا👇🌷❤️ 🆔@farhangsaze_haya
۱ مامان و بابای قبل از ازدواج با هم دوست بودن بابام ادم خوش گذرونی بود و تا جایی که میدونستیم هر چی در میاورده تو جوونیش همه رو میخوردن و خرج خوشگذرونی میکردن این شد که وقتی پا به سن گذاشتن هیچی نداشتن، من بابام رو کردم سرلوحه خودم و از همون بچگی تا میتونستم درس خوندم که وقتی بزرگ شدم ادامه تحصیل بدم همینکارم کردم به زحمت تونستم برم دانشگاه اما سختی داستان زندگیم همین بود که من باید هم کار میکردم هم درس میخوندم روزای سختی بود بعضی شبا مینشستم پای درس اما از شدت خستگی روی کتاب خوابم میبرد وقتی بیدار میشدم بازم خسته بودم فشار زیادی روم بود مخصوصا که بابام توقع داشت ی بخشی از مخارج خونه رو گردن بگیرم اما حقوقم انقدر کم بود که حتی به خودمم نمیرسید برای خودم‌هیچی نمیخریدم و بیشتر وقتا پیاده همه جا میرفتم که کرایه ماشین ندم