eitaa logo
محمد ابراهیم کفیل
2هزار دنبال‌کننده
652 عکس
619 ویدیو
363 فایل
لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُون انعام/127 ارتباط با ادمین @mekafil1348 @mojtabakafil
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻آیا «دیکتاتور» این‌گونه است؟! ✍ مهدی جمشیدی 1️⃣ بسیار اندک‌ بودند، امّا می‌خواستند «وانمود» کنند که فراونند. می‌خواستند «گروهک‌های مجازی» را به «لشکرهای خیابانی» تبدیل کنند. بااین‌حال، نتوانستند «مردم» را با خود همراه کنند. تصوّر می‌کردند که «جامعۀ ایران»، چونان «انبار کاه»، فقط محتاج یک «جرقۀ کوچک» است تا شعله‌ور شود. نه‌فقط «جرقه»، بلکه «آتش‌ها» برافروختند امّا جامعه نخروشید و با آنها هم‌صدا و هم‌داستان نشد. این اقلیّت محض و مطلق، نعره‌های بلند سر دادند، امّا جامعه به راهی ‌رفت و اینان به راهی دیگر. «اقلیّت مطلق» بودند و «اقلیّت مطلق» ماندند. هرچه که دست‌وپا زدند و هوچی‌گری و روایت‌سازی و بازی‌پردازی کردند، نشد که نشد. و چون ناکام ماندند، در پی جبران برآمدند؛ با «آتش» و «خون» و «دروغ» و «فریب» در خیاباهای فضای مجازی و خیابان‌های ایران. و تلخ‌تر و سوزاننده‌تر از همه، روایت‌های دروغین بود. و از این جمله، متهم‌ساختن آیت‌الله خامنه‌ای به «دیکتاتوری». 2️⃣ آیت‌الله خامنه‌ای چه کرده است که چنین اتهامی را بر او روا داشتند؟! او در هیچ انتخاباتی دخالت نکرده است و همچون یک شهروند عادی، «یک رأی» به صندوق انداخته و سپس نظاره‌گر کنشگریِ آزادانۀ مردم بوده است. او رأی مردم را «محترم» دانسته است و در منطق حکمرانی، «دخالت مستقیم و جدّی» داده است. او همواره به «مشارکت حداکثریِ مردم در انتخابات»، توصیه کرده است و نتیجه را فرع بر حضور دانسته است. حتّی آنگاه که «گزینه‌های زاویه‌دار با او» به قدرت رسیده‌اند، منطق مردم‌سالاری را کنار ننهاده و انتخابات را «ابطال» نکرده است. او در برابر این گزینه‌ها، «کارشکنی» و «سنگ‌اندازی» نکرده و جهت‌گیری‌های شخصی‌اش را مبنای تعاملاتش قرار نداده است. همۀ تعاملات او بر اساس «اخلاق» و در چهارچوب «قانون» بوده است. آیا «دیکتاتور» این‌گونه است؟! 3️⃣ آیت‌الله خامنه‌ای در وظایف قوا و نهادها دخالت نکرده و از مدیران و کارگزاران، «مترسک بی‌عمل» و «عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی» نساخته است. او به جای «قانون»، به «خود» ارجاع نداده است و در دورۀ حاکمیّت، نظرش جایگزین قانون نشده است. او سلیقه و پسند خود را بر قانون ترجیح نداده است. هرچه که توانسته، کمتروکمتر مداخله کرده و حضور داشته است تا جریان امور، به‌صورت طبیعی و در امتداد قانون پیش برود. او نه آشکارا و نه پنهانی، هیچ امری را از «مدار قانون»، خارج نکرده و «بدعت» نساخته است. حکومت ایران در چهارچوب قانون پیش می‌رود نه خواسته‌های شخص او. حضور و قدرت و عظمت او، کمترین سایه‌ای بر سرِ قانون نیفکنده است. آیا «دیکتاتور» این‌گونه است؟! 4️⃣ آیت‌الله خامنه‌ای، بسیار بر «فرهنگ» و «سبک زندگی» اصرار می‌ورزد، امّا در پی «تحمیل» و «تحکّم» نبوده است. با این‌که «حاکم» و «در قدرت» است، امّا به زبان «زور» و «اجبار» سخن نگفته و «امر» و «فرمان» صادر نکرده است، بلکه همچون یک «عالِم دینی»، دردها و نگرانی‌های فرهنگی‌اش را شفاف و صمیمانه بازگفته و «استدلال» کرده است. آری، «استدلال»! او برای اصلاح سبک زندگی، «بخشنامه‌های فاشیستی» صادر نکرده و از «موضع بالا» به جامعه نگاه نکرده است. او همواره خود را «از جامعه» و «در کنار جامعه»، انگاشته است. او «از مردم» بوده است نه «بر مردم». او «تربیت» و «فهم» و «اخلاق» و «گفتگو» و «تبیین» و «گفتمان‌سازی» را کنار نزده و «تحکّم» و «تحمیل» و «زور» و «خشونت» و «تعدّی» و «جبر» را حاکم نکرده است. زبان او، «زبان استدلال» بوده است؛ همچون تمام گذشتۀ فکری‌اش. «آیت‌الله خامنه‌ایِ نظام جمهوری اسلامی»، همان «حجت‌الاسلام خامنه‌ایِ طرح کلّیِ اندیشۀ اسلامی در قرآن» است؛ با همان حوصلۀ گفتگویی و اهتمام تبیینی و منطق تبلیغی. پس از پنجاه سال، و با وجود صدرنشینی در قدرت سیاسی، حال‌وهوای او دگرگون نشده است. آیا «دیکتاتور» این‌گونه است؟! 5️⃣ عدّه‌ای از یک «اعتراض جزئی»، شعار ساختارشکنانۀ «مرگ بر دیکتاتور» ساختند و در خیابان، حرمت او را شکستند و حریمش را درنوردیدند، امّا او هیچ واکنشی نشان نداد. نه‌فقط توپ و تانک به خیابان نیاورد و چوبۀ دار برپا نکرد، بلکه گفت حساب «هیجان‌زدگانِ بازی‌خورده» را از «غرض‌ورزانِ بازی‌ساز» جدا کنید و همه را به یک چوب نرانید. او هیچ سخنی در دفاع از خود نگفت و زبان به انتقاد نگشود. او مرز میان «منتقد» و «معارض» را شعار «مرگ بر دیکتاتور» ندانست و خویش را محور و مبنای حقّ معرفی نکرد. آیا «دیکتاتور» این‌گونه است؟! 6️⃣ نه، او «دیکتاتور» نیست، او «مقتدرِ مظلوم» است. و مگر حاج‌قاسم سلیمانی در وصیّت‌نامه‌اش، آیت‌الله خامنه‌ای را «مظلوم» نخواند؟! چه خون‌دل‌ها که نخورده است در این سال‌ها، و چه دردها و رنج‌ها که پنهان نساخته است در عمق سینه‌اش ... . از چشمانِ قلمم، اشک می‌چکد و از حنجره‌اش، فریاد برمی‌آید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درخواست آمریکایی‌ها از ایران در مورد قاتلان شهید سلیمانی 🔹امیرعبداللهیان: آمریکایی‌ها در مذاکرات اخیر برجام درخواست داشتند که نام ۶۰ نفر از عاملان و آمران ترور شهید سلیمانی از لیست سیاه ایران خارج شود و ما گفتیم این موضوع خط قرمز ماست و قابل معامله نیست. 🔹یکی از وزرای خارجه کشورهایی که نقش واسطه را داشت به من گفت مقامات آمریکایی به ما می‌گویند ماهانه فقط برای امنیت پمپئو ۲ میلیون دلار هزینه می‌کنیم. 💢کانال خبری @shohadayeiran57
بسم الله الرحمن الرحیم در آیه زیر دقت کنیم و پیام آن را جدی بگیریم يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوٓا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ سوره مبارکه جمعه آیه ۹
طریقۀ دیکتاتوری، طریقۀ گفتگو ✍ مهدی جمشیدی ۱. نظر قطعیِ امام خمینی این بود که او بر «کرسیِ رهبری» تکیه بزند، امّا هرگز از این امر استقبال نکرد، بلکه خویش را به حاشیه راند تا حتّی در معرض چنین انتخابی نیز قرار نگیرد. در پی ارائۀ هیچ «مؤیّد»ی از سوی امام خمینی نبود تا مبادا به پشتوانۀ این‌چنین نظری، ذهن دیگران را مرعوب و به خود متمایل سازد. نگفت و نهفت و از صحنۀ بازیِ قدرت گریخت، درحالی‌که دیگرانی بودند که طلب و تمنّای قدرت داشتند، امّا چنین «برگ برنده»‌ای در اختیار نداشتند. آری، او به‌دنبال رهبریِ امّت نبود، امّا «تقدیر» چنین می‌خواست. ۲. آن‌گاه که به قدرت دست یافت، «مخالفان» و «منتقدانِ» پیشین خویش را قلع‌وقمع نکرد و از قدرت نراند، بلکه با همۀ آنها مدارا کرد و از درِ لطف و مرحمت وارد شد. او در پیِ آن‌همه ظلم و جفای نخست‌وزیرِ دهۀ شصت برنیامد و بر او نتاخت و از او انتقام نگرفت. اگر در گذشته که رئیس‌جمهور بود، صبر ورزید و مدارا کرد، اینک که رهبر شد، بسیار بیش از آن‌هنگام، طریق «پدرانه» و «دوستانه» را در پیش گرفت و موافقت و مخالفت با «خویش» را معیار حقّ و باطل ندانست. ۳. او «ولیّ‌فقیه» است و «نائب امام معصوم»، امّا هرگز برای خویش، «قداست» نمی‌تراشد. مبدأ «مشروعیّت» است، امّا بر دین و مردم اصرار می‌ورزد و از خویش سخن نمی‌گوید. می‌گوید نه‌فقط قابل‌مقایسه با حضرت امیر نیست، بلکه از قنبر، غلام آن حضرت نیز فروتر است. او می‌توانست «دکّان قداست‌فروشی» بگشاید و خویش را دریچۀ امام معصوم معرفی کند، امّا هرگز به‌گونه‌ای سخن نگفت و عمل نکرد که از آن، بوی الوهی و آسمانی بودن برخیزد. ۴. او همیشه به «قانون»، ارجاع داده و قانون را فصل‌الخطاب دانسته است، نه خویش را. بارهاوبارها گفته است که باید قانون، ملاک عمل باشد و نباید «بدعت‌های قانون‌گریزانه» ایجاد کرد. او نظر خودش را بر قانون حاکم نمی‌کند، بلکه حتّی آنجا که قانون برخلاف نظرش باشد، باز خویش را موظّف به «اطاعت از قانون» می‌شمارد و معترض نمی‌شود. او قانون را محترم می‌انگارد تا همگان دریابند که حتّی رهبر نیز از قانون عبور نمی‌کند. او برای خویش در برابر قانون، «استثناء» نمی‌تراشد و «تبصره» نمی‌زند و «ویژه‌خواری» نمی‌کند، بلکه همچون یک شهروند عادی، تابع و تسلیم قانون است. ۵. او قدرت را در خویش، متمرکز نساخته و خود را تبدیل به «قدرت متمرکز» نکرده است. مجال نداده که در اطرافش، «انباشت قدرت» به وجود بیاید و نهادها و قوا، «بی‌قدرت» و «صوری» شوند. از یک سو، عمدۀ بضاعت‌های نظام در دولت، تجمیع و انباشته شده است و از سوی دیگر، او خود در پی «تفویض» و «واگذاری» برآمده و بسیاری از نیروهای سیاسی و اجتماعی در قالب شوراها و نمایندگی‌ها و ... به «حضور مؤثّر» فراخوانده و قدرت در میان «کنشگران متنوّع»، توزیع کرده است. ازاین‌رو، امروز با «قدرت توزیع‌شده» و «کنشگری‌های پخش‌شده» مواجه هستیم. ۶. او جامعه را نیز به‌صورت حداکثری، به «مشارکت» فراخوانده است و از نظریۀ «مردم‌سالاریِ دینی»، روایت رقیق و اقلّی نداشته است. مردم‌سالاریِ دینی به روایت او، جوهرۀ نظام است و مناسبات و معادلات سیاسی، وابسته به آن و برآمده از آن است. مردم‌سالاریِ دینی، محدود به انتخابات نیست و او «مردم‌سالاریِ انتخاباتی» را سقف و حداکثرِ مشارکت مردم در قدرت و تدبیر معرفی نکرده است، بلکه بر «مردم‌سالاریِ پساانتخاباتی» نیز اصرار ورزیده و فروع و اضلاعی را نیز برای حضور و فاعلیّتِ مردم در دورۀ پساانتخابات عرضه داشته است. او خواهانِ «حضور حداکثریِ مردم» است، نه گریزان از آن. او مردم را «رقیبِ» خویش نمی‌شمارد و نمی‌خواهد با تنگ‌کردن دامنۀ انتخاب‌ها و کنشگری‌های مردم، قدرتِ خویش را تثبیت کند، بلکه «مردمی‌سازی» را سازوکارِ نافع و قطعیِ نظام قلمداد می‌کند. ۷. او یک «رهبرِ گفت‌وگویی» است؛ آن هم نه «گفت‌وگوی ساختگی»، بلکه «گفت‌وگوی واقعی». گفت‌وگویی که در آن «استدلال»، غالب است و «برهان»، تعیین‌کننده. گفت‌وگو در «شرایط برابر» و «بدون هراس از عواقب گفته‌ها». منطق او، «تحکّم» و «فرمان» و «امر» و «تحمیل» نیست، بلکه «همراه‌سازی» و «استدلال‌پردازی» و «اقناع» و «مباحثه» است. آن‌گاه که با دانشجویان دیدار می‌کند، به‌واقع «می‌شنود» و خود را در جایگاه «مخاطب مستقیم» می‌نشاند. به دانشجو حقّ می‌دهد که «صریح» بگوید و «شفاف» بخواهد و «انتقاد» کند؛ چه از او و چه از دفترش و چه از نهادهای منصوبش. هیچ‌چیز از پیش، طرّاحی نشده است و تصنّعی نیست، بلکه مجال برای «گفت‌وگوی ساختارنیافته» فراهم شده است. گفته‌های چالشی و منتقدانه نیز زیر آن سقف، محبوس نمی‌شوند و خاص آن جمع محدود نیستند، بلکه رسانه‌ای می‌شوند.