یه دوستی هم دارم اگه بهش بگم تو دست یکی دیگه از دوستام ریـ*دم، میگه چرا تو دست من نریـ*دی؟ و قهر میکنه
دور میشوی تا ببینی سراغت را میگیرند؟!
آنگاه میفهمی کسانی که نزدیکت بودند،
آنچنان هم نزدیک نبودند...
خيلی حرف اَست
جانِ دلت نباشد،
در عصرِ پنجشنبهی كه دلتنگیش
بویِ غروبِ جمعه را میدهد.
‹ ملت عشق؛
- از غمگین ترین توصیفات لانگدیستنس :
چه عاشقانهای بنویسم که دلتان برایم بلرزد؟
وقتی نه دستانش را گرفتهام، نه در آغوشش کشیدهام و نه حتی او را بوسیدهام.
من فقط از دور، او را در خویش گریستهام، عشقِ میانِ ما معصوم ترین عشقِ تاریخِ جهان بود.
گریه نکن دختر خوب، تو مشکلات بزرگتری از پسرا داری مثلاً پاس کردن فیزیك۲، ریاضی۲، زیست۲، شیمی۲ و زمین شناسی با رهنما
این اخریه چالشش بیشتره... :)
اصلاً حوصله ندارم؛ نه حوصلهٔ خودمو، نه حوصلهٔ شمارو، نه حوصلهٔ حرف زدنو، نه حوصلهٔ بحث کردن، نه حوصلهی اُمید دادن، نه حوصلهٔ نصیحت شدن.
تا میای سفره دلتو برای یکی باز کنی و حرفی بزنی، میبینی ۱۰ دقیقه بعد برعکس شده و تو داری به طرفت میگی نه بابا عیب نداره، درست میشه.
ناامیدِ امیدوار دیدهای؟ خستهی تلاشگر چه؟ غمگین سرحال و دلگیرِ شاداب چطور؟ من خودم، خودم را نقض میکنم.
خوابهایم بویِ تنِ تو را میدهند، نکند آن دورترها، نیمهشب، مرا در آغوش میگیری؟
در آغوش تنگنا و
بیهودگیِ مطلوب و معقول
در آستانهیِ جفای جنون
با درد سایه اَنداخته روی منِ منفور،
نه چندان زنده اَما ماندنی بودم.