eitaa logo
‹ ملت عشق؛
529 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
203 ویدیو
16 فایل
بیشتر مردم می‌توانستند احساس کنند، اما اقدامی نکردند. گفتند که هم‌دردی می‌کنند، اما به راحتی فراموش کردند. حرفی، سخنی: https://daigo.ir/secret/9167202337 ‹ بعد هر آمدنت رفتن اگر هست، نیا! ›
مشاهده در ایتا
دانلود
دور میشوی تا ببینی سراغت را میگیرند؟! آنگاه میفهمی کسانی که نزدیکت بودند، آنچنان هم نزدیک نبودند...
این خیلی حق بود
🤣🤣🤣
بیداری‌م، به خوابِ پریشان برابر اَست.
حسرتِ رویِ تو را حور تلافی نکند!
خيلی حرف اَست جانِ دلت نباشد، در عصرِ پنجشنبه‌ی كه دلتنگی‌ش بویِ غروبِ جمعه را می‌دهد‌.
شهرِ خیالی، خفته در مَه سحرگاه زمستان!
- از غمگین ترین توصیفات لانگ‌دیستنس :
‹ ملت عشق؛
- از غمگین ترین توصیفات لانگ‌دیستنس :
چه عاشقانه‌ای بنویسم که دلتان برایم بلرزد؟ وقتی نه دستانش را گرفته‌ام، نه در آغوشش کشیده‌ام و نه حتی او را بوسیده‌ام. من فقط از دور، او را در خویش گریسته‌ام، عشقِ میانِ ما معصوم ترین عشقِ تاریخِ جهان بود.
دل می‌رود و نیست کسی دادرَسِ ما.
گریه نکن دختر خوب، تو مشکلات بزرگتری از پسرا داری مثلاً پاس کردن فیزیك۲، ریاضی۲، زیست۲، شیمی۲ و زمین شناسی با رهنما این اخریه چالشش بیشتره... :)
‏فعلاً الکی ادامه میدم تا دلیلی برای ادامه دادن پیدا کنم.
خب حالا دوسم داشته باش، مگه چی ازت کم میشه؟
اصلاً حوصله ندارم؛ نه حوصله‌ٔ خودمو، نه حوصلهٔ شمارو، نه حوصله‌ٔ حرف زدنو، نه حوصلهٔ بحث کردن، نه حوصله‌‌ی اُمید دادن، نه حوصله‌ٔ نصیحت شدن.
تا میای سفره‌ دلتو برای یکی باز کنی و حرفی بزنی، میبینی ۱۰ دقیقه بعد برعکس شده و تو داری به طرفت میگی نه بابا عیب نداره، درست میشه.
- زیبا تر از آنی که به تشبیه بگنجی نظم تن ِتو ریخت به هم قافیه‌ام را .
با حیوونا که مهربان نبودید حداقل با مهربان‌ها حیوون نباشید
ایستاده‌ایم حیران، نمی‌دانیم گریه کنیم یا بخندیم.
ناامیدِ امیدوار دیده‌ای؟ خسته‌ی تلاشگر چه؟ غمگین سرحال و دلگیرِ شاداب چطور؟ من خودم، خودم را نقض میکنم.
خواب‌هایم بویِ تنِ تو را می‌دهند، نکند آن دورترها، نیمه‌شب، مرا در آغوش میگیری؟
لبخندش ناشی از قدرتش بود وگرنه درونِ پر آشوبی داشت.
وقتی که میرفتی احیاناً جانم به پیراهنت گیر نکرده بود ؟
گفت خانه‌ها در‌غیاب ساکنان‌شان خواهند مُرد و سپس به قلبش اشاره کرد .
‌در آغوش تنگنا و بیهودگیِ مطلوب و معقول در آستانه‌یِ جفای جنون با درد سایه اَنداخته روی منِ منفور، نه چندان زنده اَما ماندنی بودم.
که من دیری‌ست کَز یادش فرامش کرده‌ام جان را !
ظاهرِ آراسته‌ام در هوسِ وصل ولی؛ من پریشان‌تر اَز آنم که تو می‌پنداری.
استرس اینجوریه که میدونی اتفاقی نمیفته ولی حس میکنی که میفته.
چه بی رحمانه ترک شدیم و چه مظلومانه چشم انتظار برگشتیم.