فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همستر کامبت؛
رویای دستیافتنی یا بیسرانجام؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
10.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اذعان کارشناسان صهیونیست و تحلیلگرانِ شبکههای فارسیزبان به قدرت غافلگیرکننده حزبالله لبنان؛ گنبد آهنین خواب است؟!
🔺اسرائیل بازدارندگی خود را از دست داده است؛ پیروز اصلی این نبرد ایران است؛ حزبالله لبنان پس از حمله ایران به اسرائیل تاکتیک خود را تغییر داده و از روشهایی استفاده میکند که حتی گنبد آهنین هم نمیتواند آن را رهگیری کند!
حزبالله لبنان بینظیر عمل کرده و این برای امنیت اسرائیل خطرناک است!
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ ماجرای یهودی مخفی که سعی در فریب دادن #امام_خمینی داشت...
ملت دانا
♨️ ماجرای یهودی مخفی که سعی در فریب دادن #امام_خمینی داشت...
📌 در نامزدهای انتخابات اخیر هم از نوچه های این یهودی های مخفی هم نامزد داریم ، ان شاء الله که رد صلاحیت میشن ...
اما مراقب باشیم به چه کسی رای میدیم ، از روی ظاهر و فلانی با سردار سلیمانی عکس داره و رفیق بوده و ... به کسی رای ندیم
ملت دانا
از شدت خستگی... از شدت بیکاری و عیش ... همین عکس برای این روزهای انتخابات و چه بسا ۴سال آینده کافیس
📌 فرق میکنه چه کسی رئیس جمهور باشه
#انتخابات
ملت دانا
#سلام_امام_زمانم 💚 • سلام میکنم به تو توئی که نوردیدهای • توئی که سالها ز من به جز بدی ندیدهای •
#سلام_امام_زمانم 💚
ای امیر قلب و جان شیعیان
کی می آیی حجت و صاحب زمان
کی می آیی کز صفای مقدمت
پا بگیرد یک عدالت در جهان
#امام_زمان (عج)
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
ملت دانا
به راستی ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم آوردیم 👈سوره فتح آیه 1 __ 🌹أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَيِ
دعایش را مستجاب کردیم و او را از اندوه رهانیدیم
👈سوره انبیاء آیه 88
__
🌹أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ 🌹
یاد خدا آرامبخش دلهاست
—
#قرآن
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
ملت دانا
از حرص خود با قناعت، انتقام بگير، همچنان كه از دشمنت با تقاصّ، انتقام مىگيرى. امام علی (ع) 💠💠💠 #
خداشناسترين مردم، پردرخواستترين آنان از خداست.
امام علی (ع)
💠💠💠 #حدیث
#بندگی
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
ملت دانا
⭕️ #رمان #ادموند #قسمت_سی_و_یکم 🍃فردا صبح ادموند وسایلش را جمع کرد، در صندوق عقب خودرو اش گذاشت و
⭕️ #رمان
#ادموند
#قسمت_سی_و_سوم
🍃 ...پدر بلند شد و پسرش را با محبت خاصی در آغوش گرفت و به سینه فشرد. میدانست که بیشتر از این نمیتواند مراقب او باشد و محدودش کند، پس ناچار بود با جبر روزگار کنار بیاید. در همین لحظه ماری با غُرولُند وارد شد و گفت: همه جا رو دنبال شماها گشتم معلومه دوساعته کجا غیبتون زده؟! اینجا چی کار می کنید؟!
🍃 ویلیام در حالی که دستش را دور شانههای پسرش حلقه کرده بود، با چهرهای شاد و خندان به همسرش گفت: بیا عزیزم، بیا، پسرمون می خواد ازدواج کنه، خبر از این مهمتر؟! بیا که کلی کار داریم. ماری چند لحظهای رو به ادموند و ویلیام خیره ماند، فکر میکرد همسرش سر به سرش میگذارد، با ابرویی گره کرده نگاهی به ویلیام انداخت و گفت: شوخی میکنی؟ شما دوتا توطئه کردین منو اذیت کنین؟
- نه مادر، نه! حق با پدره، من میخوام ازدواج کنم.
- با کی؟! این کدوم دختریه که تونسته قلب پسر ما رو تسخیر کنه؟
- ملیکا... و منتظر عکسالعمل مادر ماند.
🍃 لبخندی که بر لبان مادر نقش بسته بود، به یکباره محو شد، نگاهی به ویلیام انداخت و شوهرش هم تأیید کرد. بدون اینکه کلمهای حرف بزند با نگاهی غضبناک آنجا را ترک کرد. ادموند از سر ناامیدی مادرش را با نگاه دنبال کرد و به پدر گفت: خدای من، فکر نکنم مادر به این راحتی رضایت بده! احتمالاً چند تا شرط هم اون برام میذاره؛ وای پدر کمکم کن...
⭕️ #رمان
#ادموند
#قسمت_سی_و_چهارم
🍃 آن روز تا شب به صحبت و برنامه ریزی برای سفر و آماده کردن خانه و شرایط لازم برای یک ماهی که قرار بود بعد از مراسم عقد و ازدواج عروس و داماد در وینچ فیلد بمانند، مشغول شدند. هر چه ادموند عجله داشت که زودتر به لندن برگردد و این خبر را به ملیکا و خانوادهاش بدهد، ویلیام و ماری هیجان انجام مقدمات مراسم عروسی تنها فرزندشان را داشتند.
🍃 از طرفی چون ادموند قول داده بود با تازه عروسش بلافاصله همراه آنها به وینچ فیلد برگردد باید قبل از هر کاری قسمتی از عمارت برای ورود عضو جدید خانواده آماده میشد. آنها به ادموند اجازه ندادند که در تزئین اتاق دخالتی کند، ماری شرط کرده بود که او حق ندارد تا زمانی که به همراه همسرش به آنجا بر می گردد، وارد آن اتاق شود.
🍃 حداقل دو سه روزی وقت نیاز داشتند تا همه چیزهایی که لازم بود را تهیه کنند اما در آن عمارت بزرگ آنقدر وسیله برای زندگی بود که نیازی به خریدن اساس جدید نباشد، خصوصاً اینکه همه چیز درنهایت دقت و ظرافت در طول سالها نگهداری و استفاده شده بود. ویلیام قصد داشت با شرط بازگشت پسرش به وینچ فیلد، او را از مرکز توجه دور کرده و بتواند از او حمایت کند.
🔄 با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذابی از این زندگی عجیب روشن شود...
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا