ملت دانا
پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است 👈سوره کهف آیه 14 __ 🌹أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ
پروردگارا از جانب خودت به ما رحمتی ببخش
👈سوره کهف آیه 10
__
🌹أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ 🌹
یاد خدا آرامبخش دلهاست
—
#قرآن
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
ملت دانا
همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّى است. حق پدر بر فرزند اين است كه فرزند در همه چيز جز نا
نسبت به زنان مردم عفيف باشيد، تا به زنان شما عفّت ورزند
امام صادق (ع)
💠💠💠 #حدیث
#سبک_زندگی
💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
ملت دانا
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق 🕌 #قسمت_هفتاد_و_نهم در گوشم صدای سعد می آمد.. که #به_بهانه رهایی مردم سوریه
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق
🕌 #قسمت_هشتاد_و_یکم
کمربند انفجاری به خودش بسته که تنم لرزید...
ابوالفضل نهیب زد...🗣😡 کسی به کمربند دست نزند،
دستانش را به دست مرد دیگری سپرد و خودش مقابل بسمه🔥 روی زمین زانو زد...
فریاد میزد...🗣🗣
تا همه از بسمه فاصله بگیرند...
و من میترسیدم این کمربند در صورت برادرم منفجر شود..😱😱😱😱
که با گریه التماسش میکردم عقب بیاید..😱😱😰😰😭😭😭😭
و او به قصد باز کردن کمربند، دستش را به سمت کمر بسمه برد...
با دستانم چشمانم را گرفته و از اضطراب پَرپَر شدن برادرم ضجه میزدم..😰😰😭😭😩😩😭😭
تا لحظه ای که گرمای دستش را روی صورتم حس کردم...
با کف دستانش دو طرف صورتم را گرفت،..
با انگشتانش اشکهایم را پاک کرد و با نرمی لحنش نازم را کشید
_برا من گریه میکنی یا برا این پسره که اسکورتت میکرد؟😁😉
چشمانش باشیطنت😜 به رویم میخندید،😁میدید صورتم از ترس میلرزد..
و میخواست ترسم تمام شود...
که دوباره سر به سر حال خرابم گذاشت
_ببینم گِل دل تو رو با پسر سوری برداشتن؟😉 ایران پسر قحطه؟😁😁
با نگاه خیسم 😥😢دنبال بسمه🔥گشتم و دیدم همان دو مرد نظامی او را در انتهای راهرو میبرند...
همچنان صورتم را نوازش میکرد تا آرامم کند و من دیگر از چشمانش #شرم میکردم..🙈
که حرف را به جایی دیگر کشیدم
_چرا دنبالم میگشتی؟🙁😢
نگاهش روی صورتم میگشت..
و باید تکلیف این زن تکفیری روشن میشد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت
_تو اینو از کجا میشناختی؟😐😕
دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده...
و تمام خاطرات 🔥خانه بسمه و ابوجعده🔥 روی سرم خراب شده بود... 😣😞
که صدایم شکست..
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق
🕌 #قسمت_هشتاد_و_دوم
که صدایم شکست
_شبی که سعد🔥 میخواست بره ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!
🔥بی غیرتی سعد🔥😞 دلش را از جا کَند،..
میترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد..
و من میخواستم خیالش را تخت کنم
که حضرت سکینه(س)😭💚 را به شهادت گرفتم
_همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد #حرم، 😢فکر میکرد وهابی ام. میخواستن با بهم زدن مجلس تحریکشون کنن و همه رو بکشن!😥😢
که به یاد نگاه #مهربان و #نجیب مصطفی🌸 دلم لرزید و دوباره اشکم چکید
_ولی همین آقا و یه عده دیگه از #مدافعای_شیعه_وسنی حرم نذاشتن و
منو نجات دادن!
میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی
زمزمه میکنم..
و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد🔥 مانده و نام ترکیه برایش #اسم_رمز بود که بدون خطا به هدف زد
_میخواست به ارتش آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟😏😐
به نشانه تأیید پلکی زدم..😥
و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد..
و خیره در نگاهم هشدار داد
_همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی ایران!
_از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکه ای از جانم در اینجا جا مانده و او بی توجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد
_خودم می رسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمیگردی تهران و میری خونه دایی تا من #مأموریتم تموم شه و برگردم!😊
حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود..
که داغ فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم
_چرا خونه خودمون نرم؟🙁😢
بغضش😢 را پشت لبخندی😊 پنهان کرد..
💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
ملت دانا
⭕️ از همه دنیا گذشتم، به همه دنیا رسیدم! 🇮🇷 #شهید_مهدی_زین_الدین #شهید #شهادت *شاهد *شهدا *انقلاب
⭕️ از همه دنیا گذشتم، به همه دنیا رسیدم!
🇮🇷 #شهید_حسن_آقاسی_زاده
#شهید #شهادت *شاهد *شهدا *انقلاباسلامی *جمهوریاسلامی
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
جان دیون پورت؛ نویسنده، محقق و پژوهشگر انگلستانی که در دفاع از پیامبر اسلام (ص)، کتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد(ص) و قرآن را نوشته است، میگوید:
همه می دانند که بیشتر از ششصد سال صنایع و علوم در میان مسلمانان رونق داشت. در صورتی که در میان ما اروپاییان وحشیگری خشن و زننده حکومت می کرد و شعله ادبیات به کلی خاموش و منتفی بود. باید قبول کرد که کلیه علوم از فیزیک، نجوم، فلسفه و ریاضیات که از قرن دهم به بعد در اروپا رونق گرفت، از مسلمانان اخذ شده بود.
☑️ طبق نظر مراجع تقلید شرکت در انواع مسابقات و قرعه کشیها که جایزه را از پول شرکت کنندگان پرداخت میکنند، جائز نمیباشد(یعنی حرام و گناه است). چنین کارهایی مصداق قمار است، در نتیجه درآمد و جایزه ای که از این طریق بدست آید، حرام است.
🔹قمار فقط موارد شانسی نیست بلکه همین که عده ای پول روی هم بگذارند یا یک نهاد یا شخصی واسطه شود و مسابقات و چالشهایی را برگزار کنند که مبلغی را از شرکت کنندگان بگیرند و از همان مبالغ جایزه تهیه کنند، اینکار مصداق قمار حساب میشود و هم پولی که دادیم و هم پولی که میگیریم، پول حرام حساب میشود.
🟢 استوری
واتساپ، اینستاگرام، تلگرام
📌توییت استاد رائفیپور دربارهی جدال بین عارف و آذری جهرمی
➕
نکتهای مهم برای ما انقلابیها 🤦
#قالیباف
#هوای_نفس #پیرو_هوای_نفس
💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نشان دادن جایگاه نقش مادری❤️
بمناسبت سومین طلای پارالمپیک ساره جوانمردی در المپیک🇮🇷
🍀 هنرمندانه زندگی کن
✅ قناعت، کلید رضایت از زندگی است. شخص قانع برای کسب روزی تلاش می کند ولی به آنچه خدا روزی اش کرده، اکتفا می کند. چنین کسی نه معترض است و نه احساس ناکامی می کند؛ در نتیجه از زندگی خود احساس رضایت خواهد کرد.
☑️ تفاوت فرد قانع با فرد حریص، تنها یک چیز است: آرامش؛ چیزی که فرد قانع از آن بهره مند و فرد حریص از آن محروم است. امام صادق میفرمایند: «به آنچه خدا قسمت تو کرده قانع باش، تا زندگی ات با صفا شود.»
📗 قصص الانبیا، ص١٩۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیفی از دگرگونی #آخرالزمان
مردمانی عاشق معصیت و گناه و زنانی اهل خود نمایی و بی حجاب
👤دکتر #رفیعی
#حجاب
🔻 ارتش دو دقیقهای رضاخان!
🔹 ارتش بزرگ رضاخان به اندازهای اُبهت داشته که "مسعود بهنود" مجری و کارشناس شبکه BBC در کتابش نوشته:
آخرین روز مرداد ۱۳۲۰ در مانور ارتش در همدان، رضاشاه در حضور ولیعهد و دولتمردان دست به سینه خود، از (ژنرال ژندار) مستشار فرانسوی دانشکده افسری پرسید: این ارتش در برابر هجوم قوای بیگانه، چقدر مقاومت میکند؟
🔸ژنرال فرانسوی فورا جواب داد: دو ساعت، قربان!
🔹شاه اخمهایش را در هم کشید، متملقان، دور و بر ژنرال ریختند که چرا به اعلیحضرت چنین جوابی داده است.
🔸 او در پاسخ گفت: این را گفتم اعلیحضرت خوشحال شوند وگرنه دو دقیقه هم نمیتواند.
🔹و دقیقا پیشبینی ژنرال فرانسوی بعد از حمله متفقین به ایران به حقیقت پیوست و ارتش رضاخان نتوانست حتی لحظهای در برابر آنها مقاومت کند.
📕 منبع: کتاب از سید ضیاء تا بختیار نوشته مسعود بهنود ص۱۶۹ /پهلوی بدون سانسور
اینجوابکسانیهکهتابحث #حجاب میشهیادمشکلاتدیگهمیفتن،
درصورتیکههرمسئلهایبایددرجایخودش
رسیدگی بشه
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 توییت
➕امام خمینی (ره): پشتیبان ولی فقیه باشید تا آسیبی به مملکت شما نرسد
➖ملت: نه، ما گوشمون به رسانههای فارسی زبان غربی و زیر مجموعههای داخلیشه، ما پیرو اونا هستیم و به پزشکیان رأی میدیم
📌مدتی بعد...
➖ملت: عه چرا اینجوری شد؟!😤🤬
تقصیر نظام و رهبره‼️
#انتخاب_ملت #حکومت_مردم_بر_مردم #فرق_میکنه_کی_رئیس_جمهور_باشه
💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
ملت دانا
#سلام_امام_زمانم 🖤 السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه... ✨سلام بر تو ای مولایی که زمین و زمینیان، عط
#سلام_امام_زمانم 💚
✨ای پاک و نجیب مثل باران، برگرد
ای روشنی کلبۀ احزان برگرد...
✨یعقوب امیدش همه پیراهن توست
ای یوسف گمگشتۀ کنعان برگرد...
#امام_زمان
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
ملت دانا
پروردگارا از جانب خودت به ما رحمتی ببخش 👈سوره کهف آیه 10 __ 🌹أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ
و از رحمت خدا نا امید نشوید
👈سوره یوسف آیه 87
__
🌹أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ 🌹
یاد خدا آرامبخش دلهاست
—
#قرآن
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
ملت دانا
نسبت به زنان مردم عفيف باشيد، تا به زنان شما عفّت ورزند امام صادق (ع) 💠💠💠 #حدیث #سبک_زندگی 💫اللّه
خداوند امر به معروف را براى اصلاح مردم قرار داد.
حضرت فاطمه (س)
💠💠💠 #حدیث
#سبک_زندگی
💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
ملت دانا
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق 🕌 #قسمت_هشتاد_و_یکم کمربند انفجاری به خودش بسته که تنم لرزید... ابوالفضل نهی
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق
🕌 #قسمت_هشتاد_و_سوم
بغضش😢 را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید
_بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!😔
و رنگ من از خبری که برایش این همه #مقدمه_چینی میکرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم
_چی شده داداش؟😢🙁
سرش را چرخاند، میخواست از چشمانم فرار کند،..
دنبال کمکی میگشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد
_هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو #کاظمین بمب گذاری کردن، چند نفر شهید شدن.😢😔
مقابل چشمانم نفس نفس میزد،..
کلماتش را میشمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد..
و کلام آخر او جانم را در جا گرفت
_مامان بابا تو اون اتوبوس بودن...😢
دیگر نشنیدم چه میگوید،..
هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود...
که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم....😣😞
باورم نمیشد 🌷پدر و مادرم🌷 از دستم رفته باشند...
که به گلویم التماس میکردم بلکه با ضجه ای راحتم کند..
و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که به جای نفس، قلبم از گلو بالا میآمد...
ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند..
و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ میزدم،..
صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم میدرخشید..😭😭😭😭😭
و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمیدانستم بدن آنها چند تکه شده...
که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم...😩😩😩😩😭😭😵😵😵😭😭
در آغوش ابوالفضل بال بال میزدم...
که فرصت جبران بی وفایی هایم از دستم رفته...
و دیدار
پدر و مادرم به قیامت رفته بود.
اینبار نه حرم حضرت سکینه(س)،...
نه چهارراه زینبیه،...
نه بیمارستان دمشق...
که آتش تکفیری ها به دامن خودم افتاده...😭😭😭😭😭😭😭😭
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق
🕌 #قسمت_هشتاد_و_چهارم
آتش تکفیری ها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند..
و به جای پرواز به سمت تهران، در همان
بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم...😭🛌
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت..📲 تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت،
فرصتی پیش آمده بود...
تا پس از چند ماه با هم برای 🌷پدر و مادر شهیدمان🌷 عزاداری کنیم...
و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد...
که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد
_من جواب #سردارهمدانی رو چی بدم؟😐
نمیگه تو اومدی اینجا #آموزش نیروهای سوری یا پرستاری خواهرت؟😁😁
و من شرمنده😢😓 پدر و مادرم بودم...
که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا #ببخشند..
و از این #حسرت و #دلتنگی فقط گریه میکردم.😢😓😢
چشمانش را از صورتم میگرداند..
تا اشکش😢 را نبینم و دلش میخواست فقط خنده هایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت
_این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران،
بلیطت سوخت!😉😁
و همان دیشب از نقش نگاهم احساسم را خوانده..
و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بی پرده پرسید😊
_فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟ 😁🤔
دو سال پیش...
به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده ام قرار گرفتم..
و حالا دوباره #عشق سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده..
و حتی #شرم میکردم..
به ابوالفضل حرفی بزنم...😅که خودش حسم را نگفته شنید،..
هلال لبخند 😁😊روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد
_یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!
از شنیدن خبر سالمتی اش پس از ساعت ها لبخندی روی لبم جا خوش کرد..
و سوالی که بی اراده از دهانم پرید..
💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا